#تلنگرانه
چندشبپیش
یهچییهجاخوندم ...
هنوزمپریشونم🚶🏻♂️-
نوشتهبود
#رفیق #شهید روح الله #قربانی !
یهشبخوابشهیدرومیبینھ🌱
بهشمیگه:
+روحاللهازاونورچهخبر !؟
شهیدمیگھ
_خبرایخوب...
تاسال ۱۴۰۰ #ظهور انقدرنزدیکمیشهکھ
دیگهنمیگینآقاکدوم #جمعه میاد ؟!
میگینآقاچندساعتدیگهمیاد (:🖐🏽
#نسلِمانسلِظهوراست !
خلاصهکھ
اگهمجازینمیذارهخودسازیکنی ؛
یهمدتنباشاصلا ...
هرچیزیکهتوروازمولاتدورمیکنه،
بریزدور ؛ واݪسلام ↻
#اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج 🤲🏼♥️
‹ گمنام 📿 ›
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
@Gomnam_35
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
دلتنگیمانهگزافبودنهدروغ..
دلدادگیِتوامباحسرتبود..))
‹ گمنام 📿 ›
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
@Gomnam_35
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
یک نمونه احمقِ کودن به روایت تصویر
#مرگ_بر_اسرائیل
‹ گمنام 📿 ›
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
@Gomnam_35
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
روزى را نزديك خواهيم نمود كه اسراييل چنان بترسد و در فكر اين باشد كه مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بيرون بيايد.
باشد كه ما شبانگاهان بر سرشان بريزيم؛ همچون عقابان تيزپروازى كه شب و روز برايشان معنا ندارد و باشد آنجايى به هم برسيم كه با گرفتن هزاران اسير از صهيونيستها به جهانيان ثابت كنيم ما به اتكا به سلاح ايمانمان میجنگيم.
🌷شهید حاج احمد متوسلیان
#مدیون_شهدا_هستیم
‹ گمنام 📿 ›
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
@Gomnam_35
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
●آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام):
برای هر رنج و سختی
#هدفی در نظر گرفته شده
که چارهای جز سپری شدن زمان ندارد
بیتابی نکنید تا بگذرد،
چارهاندیشی پیش از سپری شدن آنها
رنجتان را بیشتر میکند.
۱۷۰۷غُررالحکم،حدیث
‹ گمنام 📿 ›
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
@Gomnam_35
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
-برایمُبـارز
بوسهیتیربَرگلـو
مرهـمِتمامِخستگیهاسـت! . .🕊
#شهیدانہ
‹ گمنام 📿 ›
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
@Gomnam_35
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
☺️شوخطبعی شهید ابراهیم هادی
در يكي از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضا گوديني پس از چند روز مأموريت از سمت پاسگاه مرزي در حال بازگشت هستند. از اينكه آنها سالم بودند خيلي خوشحال شديم. جلوي مقر شهيد اندرزگو جمع شديم. دقايقي بعد ماشين آنها آمد و ايستاد. ابراهيم و رضا پياده شدند. بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسي كردند.
يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند. ابراهيم مكثي كرد، در حالي كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشين نگاه كرد.
يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روي بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتي كل بچه ها را گرفته بود. ابراهيم ادامه داد: جواد...جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاري شد.
چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به سمت عقب ماشين رفتند! همينطور كه بقيه هم گريه ميكردند، يكدفعه جواد از خواب پريد! نشست و گفت: چي، چي شده!؟
جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد.
بچه ها با چهره هايي اشك آلود و عصباني به دنبال ابراهيم ميگشتند. اما ابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان!
📚سلام بر ابراهیم۱/ص۱۴۶
#شهید_ابراهیم_هادی
🤔 #تلنگر
گفتم. . . .
اگر در کربلا بودم
تا پای جان برای حُسَین (علیه السلام) تلاش می کردم
گفت. . . .
یک حُسَینِ زنده داریم
نامش مهدی (علیه السلام) است
بسمِ الله . . .