eitaa logo
خادمین شهدای گمنام فاطمی (شهرک امام خمینی رحمةالله علیه)
202 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
4.4هزار ویدیو
108 فایل
کانال در راستای اطلاع رسانی، با رویکرد اعلام برنامه ها ومراسمات مرتبط با شهدا،و همچنین موضوعات آموزشی با محوریت جهادتبیین میباشد.
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5812074805804927561.mp3
12.58M
🕯🥀🍂 🥀 ❇️ روزهای دلتتگی 💠 نوآهنگ| فراق مثل رودی که به دریاشدن ایمان‌دارد عشق تو در دل عشّاق تو جریان دارد خوش بحال دل آن عاشق بی‌تابی که ساحـل امـن تو را در دل طـوفـان دارد 🎙 پویا بیاتی شاعر قاسم صرافان اللّٰهُمَّ ارْزُقْنـٰا فِی الدُّنْیٰا زیٰارَۃَ الْحُسَیْن وَ فِی الْاٰخِرَۃِ شفٰاعَةَ الْحُسَیْن علیه‌السلام 🥀 🕯🥀🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🌺🍃 🌺 ❇️ 🌤 ای به دستت تیغ تیز ذوالفقار سبزپوش سرزمین انتظار فرصتی ده! دل را آذین کنیم جملگی گشتیم برایت بیقرار صف به صف آئیم برای یاریت منتظر مانده به راهت بیشمار 🤲 اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج 🤲 🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🤲 علیه‌السلام 🌺 💚🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 ! 🌷 يكى اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟ گفتم: بفرماييد! يه عكسى به من نشون داد، يه پسر مثلاً ١٩، ٢٠ ساله اى بود، گفت: اين اسمش «عبدالمطلب اكبرى» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اكبرى» شهيد شده بود. غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هِى با اون زبون كر و لالى خودش، با ما حرف مى زد، ما هم مى گفتيم: چى مى گى بابا؟! محلش نمى ذاشتيم، مى گفت: عبدالمطلب هر چى سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت ... 🌷 گفت: ديد ما نمى فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبرى. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته. مى گفت: ديد همه ما داريم مى خنديم، طفلك هيچى نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهى به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد، فرداش هم رفت جبهه. ١٠ روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقيقاً تو همون جايى كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند. 🌷وصيت نامه اش خيلى كوتاه بود، اين جورى نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحيم يك عمر هرچى گفتم به من مى خنديدند. يك عمر هر چى مى خواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هرچى جدى گفتم، شوخى گرفتند. يك عمر كسى رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلى تنها بودم. يك عمر براى خودم مى چرخيدم. يك عمر ... اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف مى زدم و آقا بهم مى گفت: تو شهيد مى شى. جاى قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!» راوی: حجت الاسلام انجوى نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد. می ترسید کسی که ندارد و مشکل مالی دارد، ببیند و ناراحت شود. احمد آقا هر چه پول تو جیبی از پدرش می‌گرفت یا هر چه که کار کرده بود را خرج دیگران می کرد. به خصوص کسانی که می‌دانست مشکل مالی دارند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
💐 روایت تفحص شهید بی نام و نشانی که پرده از جنایت حزب دموکرات کردستان برداشت ❇️ارتشی غیور شهید حسین سامی مقام فرمانده گردان ل ۲۸ سنندج 🔹مراسم تشییع در سنندج چهارشنبه ۱۰ مرداد 🔹مراسم وداع در معراج شهدا پنجشنبه ۱۱ مرداد 🔹مراسم تشییع در تهران جمعه ۱۲ مرداد 🌹اینجامعراج‌شهداست