فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
سکانس جالب و اثرگذار....
#واقعیت
🆔 @gomnam_shahrood5
#مطالب_برگزیده
💠مطالب برگزیده سایت «erfan.ir»💠
✒️ کجاست چشم بینا و گوش شنوا؟!
👇👇👇👇
🔗 erfan.ir/a86556
✒️ اشتباهات رایج زندگی تان را اصلاح کنید
👇👇👇👇
🔗 erfan.ir/a86553
✒️ تعصبی كه عمر را زیاد می كند!
👇👇👇👇
🔗 erfan.ir/a86551
✒️ مراقب «مظنون همیشگی» باشید!
👇👇👇👇
🔗 erfan.ir/a86546
🆔 @gomnam_shahrood5
🗞 #حکایت
📖 نپرداختن بدهی دیگران
✍حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته.
✍ شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد.
چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم.
✍ گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم!
📎 برگرفته از کتاب عرفان اسلامی جلد 13 اثر استاد حسین انصاریان
🆔 @gomnam_shahrood5
#خاطرات_شهید
دوست داشت ایستاده شهید شود...
چهره خاصی داشت، و من علّتش رو بعدها فهمیدم، قد بلندی داشت و چهارشانه بود، با محاسن بلندی که داشت خیلی به دل می نشست، همیشه آخرای نماز برای بچهها شور می خوند و ما سینه می زدیم...
#مهدی با یک شور خاصی می خوند: "شهِ با وفا ابوالفضل"
خیلی قشنگ می خوند، و ما رو دیوونه می کرد که من بعدها فهمیدم چون چهره او شباهت خاصی به حضرت ابوالفضل داشت به خاطر همین شباهتش وقتی برای ما می خوند ما رو بیشتر به شور میآورد، توی عملیاتها هم وقتی به چهره او نگاه می کردیم روحیه ما چند برابر می شد این اواخر مهدی با همان پای قطع شده باز هم به جبهه می اومد، همیشه می گفت: آدم نباید در مقابل این دشمن خوابیده شهید بشه دوست داشت ایستاده شهید بشه، بعدها هم شنیدم وقتی که ترکش خورده بود خودش رو گیر داده بود به سیم خاردارهای ارتفاعات کانی مانگا، می دونست که قراره شهید بشه، شنیدم که دستاشو پیچیده بود دورسیم خاردارها تا نیافته، و ایستاده شهید شد...
#شهید_مهدی_خندان🌷
🆔 @gomnam_shahrood5
#معرفی_کتاب
📚نام کتاب: "همپای صاعقه"
🖋نویسنده: حسین بهزاد/گل علی بابایی
📑انتشارات: سوره مهر
📖توضیحات:
این کتاب، کارنامه ای تاریخی و مستند از شکل گیری لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) است. روایتی از یک مقطع زمانی شش ماهه از جنگ تحمیلی. از ابتدای دی ماه ۱۳۶۰ تا اواخر تیر ماه گرم سال ۱۳۶۱.
نویسندگان کتاب که خود از رزمندگان لشگر بیست و هفتم محمد رسول الله (ص) بوده اند، بی آنکه خود به روایت ماجرا بپردازند، از زبان و بیان فرماندهان مفقود و شهید تیپ به روایتگری قصه جنگ پرداخته اند.
فارغ از وجود مصاحبه و ثبت خاطرات کم تر شنیده شده رزمندگان، مکالمات رودرروی فرماندهان و متن مکالمه شهید همت با حاج احمد متوسلیان، متن مذاکرات و تماس های مخابراتی و بی سیمی، کتاب را جذاب و خواندنی کرده است.
وجه تمایز اصلی کتاب با سایر کتاب های دفاع مقدس که در حوزه مستندنگاری نوشته شده اند این است که در این اثر، شهدا روایتگر اصلی قصه جنگند، نه نویسنده.
#دفاع_مقدس
📗📘📙
🆔 @gomnam_shahrood5