🔔 #تفکـــر_در_آیات_قــــرآن
🍂مراقب چشم و گوش و دل خود باشید.🍂
🕋 وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً.
(اسراء/۳۶)
⚡️ترجمه:
و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن، چون گوش و چشم و دل، همه ى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.
✨بنابراین؛
۱ـ بازار شايعات را داغ نكنيم و با نقل شنيده هاى بى اساس، آبرو و حقوق افراد را از بين نبريم.
۲ـ دقت کنیم که زندگىمان براساس علم واطلاعات صحيح ومنطق وبصيرت باشد.
۳ـ از جسم و امکاناتمان، صحیح بهره بردارى کنیم، چون از آنها مؤاخذه خواهد شد.
•
نشستتو تاکسے
دید راننده نوار قرآنگذاشته
گفت
آقاکسےمرده؟!
رانندهبایہلبخندگفت
بلہ؛دلمنوشما(: !
•
کمےتفکر؛شایدتلنگر(:
#قرآنبخونیم🌱
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
▫️هر روزی که میگذرد، حق یک قدم به مقصد خود نزدیک میشود. آن جاهلها و ظاهربینها و نفهمهایند که خیال میکنند روز به روز حق ضعیف میشود؛ نه، لحظه به لحظه و روز به روز حق نیرومندتر، استوارتر، پرفروغتر و شعلهورتر میشود و به هدف نزدیکتر میشود؛ سنت خدا بر این است و اصلا عالم اینجوری خلق شده: ما خلقنٰهما الا بالحق. زمین و آسمان بحق خلق شدند و بر جریان حق و بر شیوه حق.
#کتاب_همرزمان_حسین(علیهالسلام)
#سیر_مطالعاتی
#منظومه_فکری
#جهاد_تبیین
@t_manzome_f_r
مجموعه تبیین منظومه فکری رهبری
✍ #جلسات_اخلاقی
🎧👆
✨ متن #حدیث:
۱۶۲ - قال اميرالمؤمنين عليه السلام : الصبر صبران : صبر عند المصيبه حسن جميل و احسن من ذلك الصبر عند ما حرم الله عليك و الذكر ذكران : ذكر الله عزوجل عند المصيبه و افضل من ذلك ذكر الله عند ما حرم الله عليك فيكون حاجزا.
ترجمه :
۱۶۲ - اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: صبر بر دو گونه است : صبر در هنگام مصيبت كه اين نيكو و زيباست و نيكوتر از آن ، صبر نمودن در هنگام روبرو شدن با چيزهايى است كه خداوند بر تو حرام نموده و ياد خدا نيز بر دو گونه است : ياد نمودن خداوند عزوجل در هنگام مصيبت و برتر از آن ، ياد خداوند در هنگام مواجهه با حرام الهى است كه اين مانع و بازدارنده آتش دوزخ است .
📚 کتاب #جهاد_با_نفس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡 روزه قضا یا مستحبی؟ 💡
💠دکتر سید محسن میرباقری
❓ سوالی که زیاد پرسیده میشه این هست که ما که روزه قضا داریم چطور می تونیم به ثواب روزه های مستحبی بخصوص در ماه رجب برسیم؟
خلاصه بیانات استاد میرباقری در این ویدیو:
- افرادی که روزه قضا دارند می توانند در ایامی که روزه مستحبی سفارش شده (مثلا ماه رجب ) به نیت روزه قضا روزه بگیرند.
- اینطور هم به ثواب روزه مستحبی رسیدند و هم روزه قضای خودشون رو به جا آوردند.
#دکتر_میرباقری
روزمان را با #قرآن آغاز کنیم
✅جهاد تبیبن (۸)
وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ(آل عمران.۱۸۷)
و چون خدا از آنان که کتاب به آنها داده شد پیمان گرفت که حقایق کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان مکنید، پس آنها عهد خدا را پشت سر انداخته و آیات الهی را به بهایی اندک فروختند، پس بد معاملهای کردند
نکته
خداوند در آیات متعدد قرآن از عالمان و اندیشمندانی که ماموریت جهاد تبیین را نادیده گرفتند، انتقاد و توبیخ کرده است.
امام خامنه ای ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
مطلبی که من بیشتر میخواهم روی آن تکیه بکنم و توجّه شما و دیگرانی که این صحبت را میشنوند جلب کنم، «جهاد تبیین» است که من این را مکرّر تکرار کردهام. من میخواهم بگویم آن روز که این حرکت تاریخی نوزدهم بهمن در برابر امام انجام گرفت، اگر آن عکسی که از این واقعه منتشر شد منتشر نمیشد، یعنی این کار تبیینی اگر انجام نمیگرفت، این حادثه نه این جور ماندگار میشد، نه اثرگذار میشد؛ یک حادثهای بود مثل حوادث فراوان دیگری که اتّفاق میافتد و فراموش میشود. عامل ماندگاری و اثرگذاری این حادثه عبارت بود از همان قاب تصویر هنرمندانهای که از این منتشر شد؛ تبیین، این است، تبلیغ کردن و نشان دادن، این است. به برکت یک کار محدود و کوچک رسانهای -آن روز امکانات رسانهای مثل امروز نبود، خیلی محدود بود- یک حرکت مثل حرکت بیعت نیروی هوایی در روز نوزدهم بهمن میشود تاریخساز، میشود ماندگار، میشود اثرگذار، میشود تحوّلبخش؛ مسئلهی «روایت درست» این است؛ این مسئلهی «روایت درست حوادث» که بنده تأکید میکنم، این است
╔═.✊🇮🇷✊.════╗
╚════.✊🇮🇷✊.═╝
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ✊🏼 انقلابی بودن تا کی؟
⚠️خطر معمولی شدن!
🔰 #استاد_پناهیان
❇️به کانال صدای بصیرت بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/340459628C36a9f82c75
بســـــم ربِّ العشــــ❤️ــــــق
طعـــــم سیبـــ🍏ــــ
قسمٺـ یازدهم:
چشمم خورد به علی...
مشغول روشن کردن ماشینش بود تا حرکت کنه نمیدونم کجا میرفت...تا منو دید سریع از مانشین پیاده شد و اومد طرفم...
سلام کرد و مشغول جمع کردن کتابای من شد...
دستشو طرف هرکدوم از کتاب هام می برد که برشون داره نمیذاشتم و خودم همون کتابو بر میداشتم...
تا دیدی اینجوری میکنم بلند شد ایستاد...و هاج و واج منو نگاه کرد منم کتابامو جمع کردم بلند شدم و یه اخم کردم و گفتم:
-ممنونم از کمکتون...
و محکم نگاهمو ازش گرفتم.اونم مات فقط به رفتن من نگاه میکرد...
رفتم سر کوچه و تاقبل از اینکه علی با ماشینش بهم برسه سوار تاکسی شدم و رفتم دانشگاه...
تموم ساعت دانشگاه فکرم درگیر بود یه جور دودلی داشتم نمیدونیستم معنی این کارای علی و مادربزرگ و دیشب مسجد و مهناز خانم چیه ولی میدونستم که یه حسی درون من داره به وجود میاد به اسم عشق ...
ساعت اخر دانشگاه بود خیلی خسته بودم کتابامو جمع کردم از بچه ها خداحافظی کردم و زود تر ازهمه از کلاس اومدم بیرون...
جلوی در دانشگاه یه پراید نوک مدادی پارک بود خوب که دقت کردم دیدم سرنشین علیه...
اخم اومد روی صورتم سریع راهمو کج کردم که از شانس بدم منو دید...از ماشین پیاده شد و منم سریع دوویدم رفتم پشت دانشگاه تا از اون طرف تاکسی سوار شم...
متوجه شدم داره پشتم میاد...سرعتمو بیشتر کردم تابالاخره منو گم کرد رسیدم پشت دانشگاه به دیوار تکیه دادم و نفس عمیقی کشیدم... و راهمو ادامه دادم...رسیدم به دیوار و خواستم ازش رد شم که یک دفعه صورت یه مرد اومد جلوی چشمم...خیلی ترسیدم یه جیغ بلند کشیدم...متوجه شدم علیه...گفت:
-هیس...زهرا خانم نترسید....
ادامه دارد...❤
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
به قلم⇦بانو.میـــــم.سیـــــڹ