─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#محرمالحرام
#شب_نهم_تاسوعا
#حضرت_اباالفضل_علیهه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
«أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ ، وَأَعْطَيْتَ غايَةَ الْمَجْهُودِ ، فَبَعَثَكَ اللّٰهُ فِي الشُّهَداءِ ، وَجَعَلَ رُوحَكَ مَعَ أَرْواحِ السُّعَداءِ ، وَأَعْطاكَ مِنْ جِنانِهِ أَفْسَحَها مَنْزِلاً ، وَأَفْضَلَها غُرَفاً ، وَرَفَعَ ذِكْرَكَ فِي عِلِّيِّينَ ، وَحَشَرَكَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقاً»
تو بِـری کســی برام نمی مـــونه
تو بِــری پس کی منُ یاری کنه ؟
تو بِری علم می مـونه رو زمیـن
تو بِری پس کی علمداری کنــه ؟
توکه باشی خاطرم جَمعه داداش
تو باشی دلــی پر از غم نمی شه
هیچ کسی نِمی ره سمت خیمه ها
مویی از ســــرِ کسی کم نمی شه
تو بِری به کی دلم رو خوش کنم ؟
تو بِری من تک و تنـــها می مونم
تو بِـــری اُمـــیدی هم نمی مــونه
دیگـــه اَشهَـــدَم رو باید بخــونم
نه دیگه قاسمی توی خیمه هاست
نه بــرام مونـــــده علی اکبــــری
ولی بازم همه دلخوشیــــــم اینه
یه تنـــــه برای من یه لشگـــــری
ای بــنازم بــه ســــر دوش تو که
تکیه گاهی واسـه دخترم می شد
چـــه قَـده خــواستنیه رقیه جان
بغل تو خـــواستنی تــرم می شد
دل زینب به تو قُرصـه ای داداش
قول داده که از تو چشـم برنداره
تو که باشی دخـتر سه ساله مون
دیگه دلشـــوره ی معـجـــر نداره
بی کســـم ولی همه کســم شدی
تو بِــری گـــــره میفتــه به کارم
ســــــرپناه من بازم خداروشــکر
اگه اکـــــــبر ندارم تو رو دارم
آب تکـون نمی خـوره تو دل من
خـدا واســم از تو بهتـــــر نداره
این قَـــده خــوبی باید داد بزنم
هــیچ کی مثله مــن برادر نداره
هرچی از وفای تو بگـــــــم کَمـه
تو فــداکاری زبــون زَدی داداش
دشمنت امان نامــــــه آورده بود
دست ردبه سینه شون زدی داداش
الهی فــــدای تو بشــــــه حـسین
یکی از خـاطر خواهات خود منم
یه جــــــوری برادری کـردی برام
که نمی تونــــــــم ازت دل بکَنَـم
هر دو پـاره ی تن من اید داداش
برا من فرقـــــــی نداری با حسن
مادر من به تو میگــــــــه پسـرم
پس تو هـم منُ داداش صدا بزن
شـدی آب آور خیــــــمه های من
مشک آب بچـــــه ها به دوش تو
جگرت می سوزه وقتی می رسه
نالـه ی واعطــشا به گـــــوش تو
نکنه می خــوای به میدون بزنی
نکنه وعده ی آب می خـوای بِدی
نکنـه برا علـــی اصغــــــــــرش
یه امیدی به رباب می خوای بدی
می دونم می خوای که بادست خودت
روی زخم سینـــه مرهــــم بذاری
می دونم به چی داری فکرمیکنی
دل به دریـا بــزنــی آب بیــــاری
ولی ۴هزارکمون به دست میخوان
تامی شه خون به دل حرم کُنن
من ازاین می ترسم آخرتوی راه
بی هـــوا دو دســـتتُ قـلم کنن
به خدا به شـــب نمی کِشم اگه
تُو رو هـم تو روز روشـــن بِزَنَن
می دونی چی به سَرَم میاد اگه
به ســـرت عمــــود آهــــن بِزَنَن
باخسوف توخودت هم می دونی
ماه خوش منظرمن دِق می کنم
تیر به مَشکِــت بِزَنَن فـدا سرِت
تیربه چشمت بِزَنَن دِق می کنم
الهی یکـی باشـــه عصــــر دهم
چشـــمای خــواهـــرمونُ بگیره
چه جــوری طاقت بیــاره ببینه
سرت از پهلو رو نیــزه ها میره
تو بِری همیـن قَــــده بـرات بِگَم
گــــره از روســــری وا می کُنَن
ســر گوشــواره ی دختــرای من
خـولی و حــرمله دعـوا می کُنَن
بعدتو شمر وسنان جَری می شَن
می زَنَـن به روی نیــــزه ســرِ تو
می ریزَن خیمه روغارت می کُنَن
به اســــیـری می بَـرَن خـواهرتو
بچه هام بعد تو همسفر می شَن
با سَـــنـان بی حــــیا و بـد دهن
هـر چـــی که لایـق مادرشــــونه
شمر وحرمله به خواهرت میگَـن
اینا قصــدشـون اینه با کُشتــنت
منُ هم با غــصـــه ی تو بکُشَـــن
تو دلت میاد که من گـــریه کــنم
ولی شـمر و حـــرمله کِل بِکِشَــن
شعر:علیرضا خاکساری
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌«نشر بدون ذکر منبع ونام شاعرجایز نمیباشد.»
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
─┅═༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#غزل_مرثیه
#حضرت_اباالفضل_العباس_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
«السّلامُ علیک اَیُّهاالعَبد الصّالح یا اباالفضل العباس ع»
آب درحسرتِ یک بوسه به لبهای توسوخت
شعله زد یادِحسین و دلِ شیدای تو سوخت
تا که نوشیــد فرات ازکــفِ دستــان تو آب
دلش ازسوزعطش پرشدودرپای توسوخت
آتـش افتــاد از آن آب ، بـه دریـای فــرات
متلاطــم شد و از غیـرت زیبای تو سوخت
تا که شـد دست ، قلم ، لـرزه به دستم افتاد
قلـم از پای نشست و غـزلم پای تو سوخت
ای مُقَـطَّـــع شده اعضـای تنت از تبِ عشق
تنِ یک دشت عظیم ازتب اعضای تو سوخت
مـادری با قَـــدِ خَـــم ، آمــد و بالای ســرت
عـوضِ اُمّ بَنیـــن ، بر قد و بالای تو سوخت
دید ، شَــقُّ القمــرِ علقـمـــه را مـادرِ عشــق
عــرقِ شرم تو را دید به سیمای تو سوخت
تیـر در چشم تـَرَت روضه مگر می خواند؟
که ز خونِ جگرت ، دیدهٔ بینای تو سوخت
با حسیـنِ تو "اَخـا أَدرک أَخـا"یِ تو چه کرد
که چنیـن جـان برادر ز تمنــّای تو سوخت
شـاه در سـوگ سرت خَـم شد و با آه بر آن
إِرباً إِربا شــدنِ قـامت رعنــای تو سوخت
سـرت ای قرص قمـر ! تا به سرِ نیـزه زدند
ماه از خجــلتِ آن روی دلارای تو سوخت
ردّ دستـــان تو بر دست عَلَــم مانده هنوز
غیــرت عالم هستـی ز تماشای توسوخت
"کیمیـا" از کَرَمت ، اذن حــرم می خـواهد
که میان غزلش در تب سودای تو سوخت
شعر:رقیه سعیدی(کیمیا)
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌«نشر بدون ذکر منبع ونام شاعرجایز نمیباشد.»
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
─┅═༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═┅─
PTT-20220806-WA0091.opus
269.8K
به نام خدا
#نوحه_سنتی
#زنجیر_زنی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
سبک :نغمه ی شب و روزم کربلا رو عشقه
اجرا :مداح حسن رستگار
«از ذاکرین گرامی کانال»
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
#بند_اول
شیر دشت سوزان کربلا ابوالفضل
ساقی لب عطشان باوفا ابوالفضل
پهلوون ســـــپاه حســـــین زهرا
حیدره صف شکن با دلی چو دریا
((دلبر حسینه،لشکر حسینه،محشر حسینه))
یا ابوالفضل (۳)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
#بند_دوم
ای فدای لبهای خشــک و آب ندیده ت
چشم غرق درخون ودستهای بریده ت
واژگـون گــشته ای بر زمیـــن ز مرکب
از غـمت قد کمـان شد حـسین و زینب
((ساقی و سپه دار،دلبر وفادار،جانم ای علمدار))
یا ابوالفضل (۳)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
#بند_سوم
تا ابد دخیل تو میشـــه هر گرفتــار
بس گره گشا هستی از برای هر کار
ارمنی پیـش تو حل نمــوده مشـکل
دســت ما را بگـــیر مولا ابوفـاضــل
((من شدم گدایت،کن مرا حمایت،جان من فدایت))
یا ابوالفضل (۳)
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
#بند_چهارم
دست من به دامــانت ای یل وفادار
جان من به قربانت ساقی و علمدار
من گـــــدای توأم ای امیـــــــر دلـها
یک نــظر کـن به من ای شـه دل آرا
((حاجتم روا کن،درد من دوا کن،با منم وفا کن))
یا ابوالفضل (۳)
شعر:هــادی همتــی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌«نشر بدون ذکر منبع ونام شاعرجایز نمیباشد.»
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع) ─┅═࿇༅❃༅࿇༅❃࿇༅═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#شب_تاسوعا
#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
از خـــواهش لـبهای او بی تاب شـد آب
از شـرم آن چشـــــمان آبی آب شـــد آب
وقتی که خــم شد نخلها یکباره دیدند
لبخنـد زد مَرد و پـر از مهــــتاب شد آب
آنقـدر بر بانـوی دریا سجـــــــده میکرد
تا در قنـــوت آخرش محـــــراب شد آب
زیباتریـــن طرح خـــــدا بر پردهها رفت
وقتـی میــــان دستـــهایش قاب شد آب
یک لحظـــه با او بود اما تا همیـــــشه
از چشــمهای تشنهاش سیـــراب شد آب
آن تـــیرها ، شمـشـیرها باریــد و بارید
توفان گرفت و گـرد او گـــرداب شد آب
تیر آمد و ...ازحسرت مشکی که میمرد
مرداب شـد،مرداب شد، مــرداب شد آب
شعر: قاسم صرافان
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
📌«نشر بدون ذکر منبع ونام شاعرجایز نمیباشد.»
|↲گلواژههاے اهلبیت (ع)
─┅═༅࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇༅═┅─