هدایت شده از شمس (ساقی)
"اَلسّلامُ عَلیكَ یٰا اَبٰاعَبداللهِ الحُسَین"
#رمز_و_راز_کربلا
چشم دل وا کن که بینی رمز و راز کربلا
ای که میبینی فقط ، سوز و گداز کربلا
کربلا گریاندن و ماتم نمیباشد که هست
عشق و ایثار و شهامت ، رمز و راز کربلا
از حسین آموز اخلاص عمل را وُ ببین
بندگی را ـ در قیام و در نماز کربلا
کربلا یعنی گذشتن از خود و دلبستگی
خود رها کن از تعلق ، در فراز کربلا
کربلا یعنی نرفتن زیر بار ظلم و زور
میرسد کی پای ما ، بر یکّه تاز کربلا
نیست خاکی قابل تکریمتر ، از این دیار
نیست حتی کعبهی حق ، همتراز کربلا
خاک گلگونی که هفتادو دو گل در بر گرفت
تا که گردد باغی از گل ، سرفراز کربلا
زیورآلات جهان ، هرچند دل را میبَرد
کی شود همسنگِ خاک دلنواز کربلا
بود نصرانی وهب، اما به رؤیا دیده بود
هیچ مِیدانی ندارد ، امتیاز کربلا...
هر دلی با یک نوا دمساز میگردد اگر
میزند اما دل شوریده ، ساز کربلا
رهرو شیطان مباش و از جهالت دور باش
اقتدا کن ، بر امام پاکباز کربلا
چارهی خود را طلب هرگز مکن از دست غیر
غیر دست پادشاهِ چارهساز کربلا
میکند از جان تحمل زائر کوی حسین
تا که پیماید رهِ دور و دراز کربلا
سالها طی شد ولی قسمت نشد دیدار یار
کن نصیب ما خداوندا ، جواز کربلا
بر سر بام جهان تا روز محشر میتوان
دید بر پا ، پرچمِ در اهتزاز کربلا
(ساقیا) جامِ نیاز و ناز و راز زندگی
کن طلب ، از کشتگان بی نیاز کربلا
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1398
http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(ألسَّلامُ عَلَيْكَ يٰا أباعَبْداللّٰه الحُسَين)
#شاه_کربلا
چو بارگاه حسینی بوَد پناه تو را
کجا رواست جز او کاخ و بارگاه تو را
بجز حسین پناهی مجو که از ره لطف
بوَد مخادم دربار او پناه تو را
بجز حسین و ولایش مجو سعادت فیض
که عشق او بدهد عز و فر و جاه تو را
طریق معرفت حق بوَد ولای حسین
بوَد طریقت آن شاه ، شاهراه تو را
به راه پیروی شاه کربلا میپوی...
اگر که نیست ره جهل و اشتباه تو را
به نصّ آیه ، اولوالامر ما امامان اند
اطاعت ار نکنی جان شود تباه تو را
چو اوست خسرو ابرار و رهبر احرار
بوَد به کشور توحید ، پادشاه تو را
ولیِ درگه حق است و هست ثارالله
بدین صفات بوَد مظهر اِلاه تو را
چراغ راه هدایت بوَد به خلق جهان
بسوی حق بوَد او رهنمای راه تو را
به دادخواهیات ار دادرس نمیباشد
چه غم که نام حسین است دادخواه تو را
طواف کعبه ی آن سرور شهیدان کن
که بزم تعزیتش هست قبله گاه تو را
نگویمت همه دم گریه کن برای حسین
ولی وظیفه بوَد گریه ، گاه گاه تو را
اگر چه کوی گنه باشدت به او بخشند
بوَد چو عشق حسینی به قدر کاه تو را
همین که عذر گنه (شمس قم) ز شه طلبی
دگر به لوح عمل نیست یک گناه تو را
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
Mehdi Rasoli - Rabbana Atena (128).mp3
2.41M
https://telegram.me/navayegharib110
نوحه ربنا آتنا زیارت الحسین یوم الاربعین
ربنا آتنا زیاره الحسین یوم الاربعین
ثبت اقدامَنا سجّل اسماءَنا بین الزائرین
حسین ای آب حیات حسین ای جانم فدات
حسین ای راه نجات اهدنا الصراط میمیرم برات
حسین میمیرم برات میمیرم برات میمیرم برات
به هر کوی و هر بزم و هر انجمن
سرم خاک پای حسین و حسن
پدر در دوگوشم سرود این سخن
که ای نازنین طفل دلبند من
حسینی بمان و حسینی بمیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
استاد سازگار
https://telegram.me/navayegharib110
❤شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
اللھم صل علی محمد و آل محمد
هدایت شده از شمس (ساقی)
(السّلام علیك یا ساقی عطاشی کربلاء)
#ساقی_نینوا
میخواستم که پر بکشم، پَر نداشتم
پر تا که پَر کشم سوی اصغر نداشتم
میخواستم که آب برم سوی خیمهها
دستی دگر دریغ ، به پیکر نداشتم
راهم ببست شمر لعین با سپاه کفر
وقتی که یکّه بودم و لشکر نداشتم
تا که شدم سوار بر اسب و روان شدم
در پیش ، جز سپاهِ ستمگر نداشتم
قصدم نبود جنگ و هدف مَشکِ آب بود
فکری جز این وظیفه چو در سر نداشتم
با تیر کین ز پشت هدف کرد دشمنم
زیرا کسی حریف ، برابر نداشتم
دستم جدا شد از تن و بی بال و پر شدم
این صحنه را بدیدم و باور نداشتم
بی دست، مَشک را به دهانم گره زدم
جز این طریق ، چارهی دیگر نداشتم
بس تیر کین به پیکر من از کمان گذشت
دیگر توان چو بازوی حیدر نداشتم
وقتی که مَشک، پاره شد از تیر کینهها
روی نگه به روی برادر نداشتم
در لحظههای آخر عمرم به نینوا
نایی دگر به سینهی مضطر نداشتم
میخواستم که مادر خود را صدا زنم
اما دریغ و آه...! که مادر نداشتم
گفتم که یا اخاکَ! به شرمندگی اگر
لفظی ازین عبارت ، بهتر نداشتم
تقدیر بود ، تا که نجنگم به نینوا...
شام و عِراق اگر که مُسخّر نداشتم
بغضم شکست و آه و فغانم به عرش رفت
وقتی که جز سلام به داور نداشتم
(ساقی) نینوایم و شرمندهی حسین
یک قطره باده چونکه به ساغر نداشتم
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدن این ۲ دقیقه بر همه از جمله چادریها واجب است!
سخنرانی حجت الاسلام راجی
https://eitaa.com/joinchat/3988718060C102995eb82
یوسف حق پرست اشتهاردی
(غریب)
#ترکیب_بند_روزهای _اسارت
#بند_۵حضرت سکینه سلام الله علیها
درک من از سکینه همین پنج حرف ....کم
آرامِ بیکرانه نباشد که ژرف ،کم
می جوشد از سه نقطه او چشمه چشمه شعر
تنگ است قافیه، نشود باز حرف ،کم
باریده بر وجود پدر مهرِ خانه اش
پس بام او نبوده ز باران و برف ، کم
سر بر زده ست عشق وی از عشق عالمین
یعنی نبسته عاشق او هیچ طرف ، کم
او را امینه هم که بنامند و آمنه
یعنی نبوده منزل امنش ،شگرف ، کم
آرام نیست این دل و یعنی که پیش او
از فعل خواستن شده در سینه صرف ،کم
وقتی که شرم می کند از او امیر شرم
شرمنده نیست شاعرش آورده ظرف ،کم؟
جامانده است قافله و او جلوتر است💦
بالشت خاک غرقه به دامان مادر است💦
زینت کریمی نیا
http://eitaa.com/sheydayezeynab
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَلسَّلٰامُ عَلَیْكَ یٰا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن)
#ظهر_خون
تا که دست ساقی عطشان شد از پیکر جدا
مَشک را از دست و دندان کرد یک لشکر جدا
در میان تیر و نیزه ، عشق را معنا نمود
پیش چشم لشکر اعدا ، علی اکبر جدا
نیست مَردی تا شود چیره بر او در رزمگاه
تا شغالان میکنند این شیر ، از مادر جدا
حرمله میخواست تا آتش زند قلب حسین
بیمروّت کرد از دست پدر ، اصغر جدا
گشت جاری شطّ خون بر دست شاه نینوا
این چهسان آیا بگویم شد رگِ حنجر جدا
باد طوفان زا وزید و دامن گل را گرفت
گل جدا ، گلبن جدا و غنچهی پرپر جدا
نبض هستی در تپش افتاد از آندم که دید
کرد رأس شاه دین را از بدن ، خنجر جدا
آسمان افتاد بر روی زمین و بعد از آن
کرد قرآن را تلاوت ، رأسِ از پیکر جدا
ناگهان زینب نظر انداخت بر دشت جنون
دید هفتاد و دو تن بر خاک ، اما سر جدا
وای ، از آن دَم که زیر سُمّ اسب ظالمان
شرحه شرحه میشدند اجساد سرتاسر جدا
وای، از آندم که بجدل آن خبیثِ دَدسرشت
کرد با خنجر ز هم ، انگشت و انگشتر جدا
اُف بر آن دنیاپرستانی که هر یک از جفا
دشمنی کردند با اولاد پیغمبر (ص) جدا
عاقبت بر خیمه های نینوا در ظهر خون
آتش افکندند خیل اشقیا یکسر جدا
دستِ حرمان نه فقط بر خیمهها آتش کشید
سوخت زنهای حرم را چادر و مِعجر جدا
ناله ی اهل حرم ، برخاست تا اوج فلک
عرشیان هم نوحهگر گشتند تا محشر جدا
سوخت جان عالمی را این شرار سینه سوز
زین مصیبت سوخت حتّیٰ خالق اکبر جدا
تا جهان باقی و تا ایزد ، خدایی میکند
این نوا برپاست از هر مسجد و منبر جدا
تا که این دل میتپد در سینه از عشق حسین
کِی تواند کس کند این عشق را از سر جدا ؟
سینه ی (ساقی) عطشان شه عرش آشیان
سوخت از آندم که دید افتاده از ساغر جدا
ساغری که در حقیقت مَشک آب عشق بود
مَشک هم ، آیینه_دار التهاب عشق بود .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi