(اَللّٰهـْـمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّـكَ الْفـَــرَج)
عیــد آمد و ما بــدون تو غــــم داریم
در سـیـنهی انتظــــار ، مـــاتـــم داریم
مبهوتِ گُل ودشت و گلستان شدهایم
ای رونــق بوســتان! تـو را کــم داریم
📝شعر:استاد سید محمدرضا شمس (ساقی)
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#غزل
#بهار_انتظار
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
بسم الله
زمین از برگ،برگ از باد،باد از رود،رود از ماه
روایــت کـردهانـد اردیبهشتی میرسـد از راه
بهاری میرســد از راه و میگــویـنـد میروید
گل داوودی ازهر سنگ،حسن یوسف از هرچاه
بگو چلّـهنشیــنان زمسـتان را که بـرخــیــزنـد
به استقبال میآییمت ای عید از همین دی ماه
به استقبال میآییمت آری دشت پشت دشـت
چــه بـاک از راه ناهـموار و از یـاران ناهــمراه
به استهـلال میآییـمـت ای عـیـد از محــرمها
به روی بـامهــا هـــر شــام بـا آیینـه و بـا آه...
ســر بسـمل شدن دارند این مرغان سرگردان
گلویـی تـر کنیــد ای تیغهای تشنه، بسـمالله!
📝شعر: محمد مهدی سیار
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
☜گلواژه هاے اهل بیت(ع)
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#گره_گشای
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه می آمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، که تا گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
📝شعر:پروین اعتصامی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
☜گلواژه هاے اهل بیت(ع)
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
─━⊰•┅═•••❃﷽❃•••═┅•⊱━─
#شعر_آئینی
#غزل
#امام_حسین_علیه_السلام
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
عرشيان شور گــرفـتند به نام تو حسين
محشر عشق به پا كـرده قيام تو حسين
غـير پيــغمبر و زهــرا و على هيچ كسى
نرسيده است به معراج مقــام تو حسين
كربلا عرصه ی آزادگى و غــيرت و عـزم
عزت نفس و شـرف بود پـيام تو حسين
دولت عشق تو تا روز قيامت باقى است
خورده چون سكه ی ايثاربه نام توحسين
بـه دو عـــالم نــدهــد لـذت آقــــايى را
هركه شد خاك كـف پاى غلام تو حسين
هر شب جمعه به هــمراه ملائك تا صبح
انــبیا آيــند بر عــرض ســلام تو حسين
ياوران تـو عطـش نوش شـهـادت بودند
جرعه ی فيض چشيدند ز جام توحسين
آب لب تشـــنه تو بـود ولى قـوم سـراب
قطره اى ز آن نرساندند به كام توحسين
هديـه از باغ خـــدا بود كه تقديم تو شد
عطر آن سيب كه پر كرد مشام تو حسين
آن غروبى كه غـريبانه ســرت كرد طلوع
سوخت در شعله ی بيداد خيام توحسين
صوت قران تو بر نيزه به زينـب جان داد
فيض روح القدسى داشت كلام توحسين
چون كبوتر دل شيدايى و تـنهاى (كمـيل)
آشـــيانه نكــند جــــز لب بام تو حســين
✎شعر: استادکمیل کاشانی
𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
☜گلواژه هاے اهل بیت(ع)
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
✍ صبح وقتی میدمد که؛
شب، به منتهیإلیه خویش رسیده باشد!
حال و روزِ زمین، حال و روز "بینالطلوعین" است ؛
شب، از کاملترین چهرهاش، پرده برمیدارد،
و صبح، اندک اندک، از سپیدهدمانش ...
شب میآید که برود!
و .... صبح میآید که بماند!
ألیس الصُّبحُ بِقَریبْ 💫؟
« اندکی صبر سحر نزدیک است»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ