هدایت شده از آموزش عروض و قافیه و...
#ادامهی_قصیده_معجزیه
آن خسرو زمین که باوج قدوم او
او رنگ و ملک را بفلک سر برآمده
جم بارگه که بیدق نصر من اللهیش
اندر سپهر و قر و عطا محور آمده
کشورگشای عالم و زین ملوک آن
کز او کمال و قدر بهر کشور آمده
فرماندهی که نزد کمین بنده سراش
هر شاه بوده بنده و فرمانبر آمده
عبد و مطیع و بنده و فرمانبرش ز جان
کسرای و رای و سنجر و اسکندر آمده
خاقان برای بندگی او ز ملک چین
از طرف روم زایر او قیصر آمده
از بهر سود بر در دربار عدل وی
نوشیروان ز وجد روان از سر آمده
وی را هزار بنده بود کز شکوه و شان
هر بنده صد ملکشه و صد سنجر آمده
هم آن بداوران ز سخا آمده کفیل
هم آن بسروران ز عطا سرور آمده
تا امن شاه آمده دادار ملک و دین
تا عدل شاه صاحب بوم و بر آمده
تیهو جلیس و مونس باز جوی شده
آهو انیس و حارس شیر نر آمده
از عالمش برون صف میدان حربگاه
از انجمش فزون سپه و لشکر آمده
رمح و حسام آن شه دوران بگاه حرب
بیضا بجنگ گاهی و گاه اژدر آمده
انجم سپاه ماه رکاب و فلک خیام
مهر از برای شاه همی افسر آمده
شمشیر و طبل و مجلس عالی و بزم وی
ز اوصاف هر یک از دگری اشهر آمده
این یک چو جنت آمده و آن یک چو بوستان
و آن یک چو برق آمده وین تندر آمده
از مهر او ببزم ولی آمده ضیا
از کین او بحلق عدو خنجر آمده
هر روز بهر چاکر آن داور زمین
خنگ فلک بطوع به زین زر آمده
وز بحر جود و برج عطا حلم و بیدقش
آن آمده است لنگر و آن محور آمده
دوران مجال و مجلس وی را چو دید گفت
مهری ز اوج جود سوی خاور آمده
نه به ز وی بزیر فلک بوده است شاه
نه مثل او بروی زمین داور آمده
این قبه زیب زین شه والا تبار دید
کز بر و قدر داور بحر و بر آمده
چون قبه زیب و یمن بزر داد دهر گفت
این قبه قدر و زینت و اوج زر آمده
گفتم ز جود شاه بعالم قصیدهای
کز آن دهان فکر پر از شکر آمده
کردم رقم ز یمن اله این قصیده را
کز یمن آن بدفتر من جوهر آمده
ابیات این قصیده هر آن یک بدلبری
مانند حسن روی بتان دلبر آمده
گفتم قصیده ای که چنان لعل پر بها
مقبول طبع قابل هر اشعر آمده
هر مصرعی ازین چو یکی حور لاله رو
هر بیت آن دو ماه پری پیکر آمده
مصراع این قصیده باتمامی بنا
هر یک عیان چو ماه باین دفتر آمده
(ناطق) بگو دعا که بمرآت طبع و عقل
پیدا دعای شاه عطاگستر آمده
تا اسم نرگس آمده و لاله در زبان
تا نام اصفر آمده و احمر آمده
چهر موالی شه و روی عدوی شاه
از شوق احمر و ز عنا اصفر آمده
1218 هـ . ق
تهیه و تنظیم :
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَلنّجــٰـاةُ فِـی الصـّـدق)
#حیلت
کسی که با همه از روی حیله میسازد
منافقیاست که با شیله پیله میسازد
چو نیست خوی پسندیدهای در افکارش
بنای مِهر ، ز خشتِ رذیله میسازد
به پایکوبی خود آنچنان شود سرمست
که در خیال خود از خود جمیله میسازد
به پای خویش بیفتد درون بند بلا
از آنکه از سر حیلت، شلیله ۱ میسازد
اگرچه رشتهای از سیم و زر به هم دوزد
وگرچه پارچهای ، از ملیله میسازد ـ
بوَد چو کرم نحیفی که در تمامیِ عمر
به شوق رَستنِ از بند ، پیله میسازد
چنانکه نیست در او فهم و درکِ آزادی
خری بوَد که به کنج طویله میسازد
به ذهن کوچک خود از بسیط این گردون
جهان خویش به معیار تیله میسازد
به دیو نفس نبندد دل آنکه از سرِ صدق
رها وجودش را ، از عدیله ۲ میسازد
نظر به سیلوی گندم ، کجا کند آن کس
که از مناعت و عزت، به کیله میسازد
پلنگ عزت را ، کس ندیده از ناچار
که با جماعت گرگ و کلیله میسازد
به عِلم کوش! که جاهل ، ز فرط نادانی
به وقت کِشتن ، با مُستحیله ۳ میسازد
به جای آنکه بجوید گل از گلاب اما
به بوی نعنا ، یا ، شنبلیله میسازد
اگر که عِلم بوَد نافع بشر ، عِلم است
که بر تعالیِ انسان ، دلیله ۴ میسازد
به اصفهان گذری کن ببین که شیخِ بها
به جوش، گلخنی از یک فتیله میسازد
اگر که علم و عمل شد قرین هم ، عالِم
به نفع خلق ـ ز عِلمش ـ وسیله میسازد
شود مراد و ، جهانی مرید او گردند
که هر کجا که بخواهد ، قبیله میسازد
بیا بهصدق، سخن گو که (ساقی) دلخون
بنای زندگی از این رَسیله ۵ میسازد.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
۱ ـ کلافی از نخ ، ریسمان
۲ ـ دیو ، همزاد آدمی
۳ - غیرممکن ، محالات
۴ - راهنما ، راه روشن
۵ - رساله
میلاد باهرُ النور یگانه منجی عالم بشریت بر تمامی منتظران و دلداگان حضرتش مبارک باد
🌹🍁طلعت ماه دگر....🍁🌹
طلعت ماه ، دگر باره ، عیان خواهد شد
روشن از نور رُخش، باز جهان خواهد شد
مژده آمد ، که در رحمت حق، باز شود
به یقین سیل عنایات ، روان خواهد شد
وعده ی آمدنش ، بوده مقدر ز ازل
قطعا این مژده ، همین است و چنان خواهد شد
ماه وخورشید وکواکب همه سرگشته ی او
دور ایام به کام همگان ، خواهد شد
عطر پیراهن او ، چشم نواز دل ماست
( بعد از این باد صبا مشک فشان خواهد شد) *
قامت سرو قَدان ، پیش نزول قدمش
بهر تعظیم به اجلال.. ، کمان خواهد شد
پیر فرزانه کند کلبه ی احزان را جمع
بعد از این مست و غزل خوان و جوان خواهد شد
سیزده فصل ز ایام خدا شد سپری
آخرین فصل نهان بود ، عیان خواهد شد
نو بهاری رسد از راه ، که عالم یکسر
نفسش سبز تر از ، باغ جنان خواهد شد
غم مخور ای دل افسرده ورق برگردد
احسن الحال،.. دل سوته دلان ، خواهد شد
سحر نیمه ی شعبان چه مبارک سحریست
( چشم نرگس به جمالش نگران خواهد شد) *
بلبل طبع ( شقایق) به تغزل افتاد
خبر آمدنش ورد زبان خواهد شد
* = حضرت حافظ ره
حمید رضازاده ( شقایق)
کرمان
https://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
#امام_زمان_عج_ولادت
خرسندم و عالمی به کامم شده است
از باده ی عشق ، می به جامم شده است
وقت است که سینه را چراغان بکنم
زیـرا کـه تولد امـامـم شـده اسـت
✍ #امیررضا_فرجوند
https://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(اَللّٰهْمَّ عَجّلْ لِوَلٖيِكَ الْفَرَج)
#ختم_ارباب_هدی
بلبل طبعم ، سخن آغاز کرد
بر جهان باب بشارت باز کرد
نغمه خوانی میکند طبع غیور
گه حجاز و گه همایون، گاه شور
گاه ، منصوری دهد سر از فِراق
گه ز شوق وصل، ماهور و عِراق
زخمه های تار طبع پاکزاد
زخمهای کهنه را مرهم نهاد
مطربا ! بر چنگ ، زن ! چنگ از شعف
دف به کف بربط به دف زن کف به کف
ساقیا ! زآن بادهی صافی بیار
بادهای کز جان کُند دفع خمار
بادهای در ساغر احباب ریز
بر شرار قلب سوزان آب ریز
ساقی جام طریقت میرسد
شاهد بزم حقیقت میرسد
بلبلان را مژده ی رحمت دهید
چون گلی نو در گلستان بشکفید
بلبلان این گلستان ، چون مناند
وصل این گل دیده و نغمه زناند
از طفیلاش ، گلسِتان آباد شد
باغبان از وصل این گل شاد شد
کیست این گل نوگل گلزار دین
زینت بستان ختم المرسلین
حجّت حق مهدی صاحبزمان
ختم ارباب ِ هدیٰ ، شاه ِ جهان
رهبر دین ، پیشوای متقین
آیت عظمای حق حقالیقین
ماه تابان سماوات شرف
گوهر دریای میر مَن عَرَف
ماه شعبان روشن از میلاد اوست
قلب ناشاد جهان دلشاد اوست
وارث دیهیم و تاج حیدری
لایق تخت و سریر جعفری
پرده دار شاهد بزم وجود
پادشاه کشور غیب و شهود
غیر احمد ، رهنمای انبیا
راهدار دین و ختمالاوصیا
پادشاها ! پرده از رخسار گیر
کن ظهور ای خسرو گردون سریر
بر فکن ، از چهر نیکویت نقاب
زنده کن از وصل رویت شیخ و شاب
پا بنهْ ، اندر رکاب ای شاه دین
دستِ حق بیرون نما از آستین
ذوالفقار حیدری بر کف بگیر
بر قِتالِ قوم گمراه و شریر
انتقام از فرقه ی بدسیرتان
ای امیر منتقم! یکسر سِتان
باغ دین شد مسکن زاغ و زغن
جغد مأوا کرده در طرف چمن
روبهان در بیشه گشته جاگزین
چون تهی شد بیشه از شیر عرین
ملک دین ، ویرانه از بیداد شد
زانکه ظلم و کین بجای داد شد
سفلگان بنشسته در صدر جلیل
بخردان را جایگه داده به ذیل
گلشن حق جایگاه خار شد
گنج دین در اختیار مار شد
خسروا ! صبر و تحمل تا به کی ؟
صبر هم آخر ز صبرت گشته طی
خیز و ما را زین مهالک وارهان
دفع فرما شرّ قوم گمرهان
جز تو ما را دادخواه و یار نیست
جز تو دیگر رهبر غمخوار نیست
کن ظهور ای شهسوار منتظر
دوستان منتظر را کن نظر
ز انتظارت بر لب آمد جان ما
نیست غیر از وصل تو درمان ما
(شمس قمّی) در مدیحت روز و شب
نغمهزن ، گردیده با وجد و طرب
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1340
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(اَللّهُمّ عَجِّلْ لِوَلٖیّكَ الْفَرَج)
#علو_کبریا
همه شب درین امیدم که تواَم ز در درآیی
بدهی صفا دلم را ، که تو مظهر صفایی
به سرای دل قدم نِه که ز عشق گشته بنیان
به در آی بی تأمل، که تو شمع این سرایی
دل ما مریض عشقت! شده با امید وصلت
که طبیبسان به گیتی ز شفا دری گشایی
به گدایی تو شاها ، همه افتخار دارند
که جهان گدای عشقت، تو یگانه پادشایی
تویی آن امیر عادل، به حکومت جهانی
که به زیر پای عدلت سر ظالمان بسایی
مَه عارضت رهاند چو کلیم را ز ظلمت
که به طور عدل یزدان تو شهاب روشنایی
شب تیرهٔ زمان را به فروغ فضل و عرفان
بنما چو روز روشن که تو ماه حق نمایی
ملکوت عاشقان را تو سپهر پایداری
جبروت عارفان را ، تو علوّ کبریایی
دل ما بجز تو با کس، نکند چو همنشینی
قدمی به چشم ما نِه! که تو همنشین مایی
همه دم نوای محزون، بدهم ز نای بیرون
بوَد اشک دیدهام خون، ز چه از برم جُدایی
بنما قیام زیرا ، همگان در انتظاریم
بفِکن نقاب و بازآ ، که چراغ رهنمایی
تویی آیت حقیقت، شَه کشور طریقت
تو سحاب لطف و رحمت تو نشانهٔ خدایی
ز رَهِ کرم عطا کن تو به سائلین کویت
ز دراهِم ولایت، که تو مظهر ولایی
به امید وصل رویت بسرود (شمس قمّی)
همه شب درین امیدم که تواَم ز در درآیی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
اَلسّلامُ عَلَیكَ یا اَباصالحَ المَهدی (عج)
#بهار_رحمت
شد بهار رحمت و گل ، وارد بازار شد
طرْف بستان و چمن خرّم ز لطف یار شد
صحن گلشن شد مزین از گل و سرو و سمن
دامن صحرا منَقّش از گل و اشجار شد
یک طرف شمشاد ، قد افراشته اندر چمن
یک طرف سروِ چمان با ناز ، خوش رفتار شد
فرش بستان چون حریری سبز پر نقش و نگار
از شقایق ، وز گل نیلوفر و گلنار شد
ژاله بر لاله چو مِی اندر پیاله جلوه گر
نرگسش مِی نوش و بلبل ساقی گلزار شد
شانه بر زلف بنفشه میزند باد صبا
بهر آرایش ورا مشاطهای عیّار شد
سوسن از شوق وصال عندلیب نغمه ساز
گوئیا با دَه زبان ، مستانه در گفتار شد
نرگس شهلا خمارآلوده بنشسته به ناز
وز نگاه و راحه ، رشک آهوی تاتار شد
ساحت باغ و چمن شد حسرت خلد برین
صورت گلزار، چون یاری پری رخسار شد
این همه جشن نشاط انگیز و این بزم سرور
از طفیل صانع کل ، حضرت دادار شد
بارالها میشود بر گوش جان آید ندا ؟:
یوسف کنعانِ رحمت ، وارد بازار شد
خسروی مولود گشتم امروز کز مجد و وقار
شاد و خشنود از ورودش خالق دادار شد
نیمهی شعبان بوَد کز یُمن لطف سرمدی
مولد مسعود سبط احمد مختار شد
هست میلاد ولیّ ِ عصر امام منتظَر
قائم آل عبا کاو غائب از انظار شد
هادی المهدی امام عصر شاه جن و انس
کش امامت بر جهان از ثابت و سیار شد
نور چشم عسکری سبط نبی پور ولی
کز طفیلش کاخ عرش آسای دین سُتوار شد
آن همایون پادشاه کشور دین و خرد
کاروان راه حق را رهبر و سالار شد
آخرین استارهی منظومهی شمسی دین
در سپهر شرع احمد ، مطلع انوار شد
مکتب اسلام در معنی بدی چون دایره
فضل آن شاهش بهسان نقطهی پرگار شد
ساقی میخانهی وحدت فرا آمد به ناز
کز می ایمان و عدلش عالمی هشیار شد
گو عزیز مصر دین را محترم بشمار وقت
یوسف کنعان رحمت وارد بازار شد
گرچه پنهان است و ناپیدا ولی از راه دل
جلوهگر در چشم ایمانِ اولوالابصار شد
خسروا برخیز و برکش تیغ عدل و انتقام
زآنکه دین حق ، ذلیل از کینهی کفّار شد
باغبانا همتی فرما که از جور خزان
گلشن دین، مأمن زاغان ناهنجار شد
العجل! ای شهسوار عرصهی عدل و صفا
دفع آنان کن که بیداد ستمشان کار شد
پادشاها بر کَن از بُن ریشهی کاخ ستم
سرنگون کُن پرچم هر کو ستم کردار شد
ای طبیب درد بیماران عالم! کن شتاب
زآنکه دین و رسم و آیین سر به سر بیمار شد
خانهی اسلام شد ویران ، تواش آباد کن
مُلک دین هموار کن کز جهل ناهموار شد
جور و کین دشمنان دین ، فزونی یافته
عرصهی مردان حق، جولانگه اشرار شد
از ریای اهل تزویر و عناد مشرکین...
دین ما بازیچه ی بیگانهی غدّار شد
گلسِتان دین خزان شد زآفت ریب و ریا
گل ز گلشن رفت و گلشن جایگاه خار شد
چارهای کن از کرم بر دفع استبدادیان
زآنکه فکر ما به دفع اهرمن ناچار شد
رایت عدل و عدالت بر فراز ای شاه دین!
چون شمار لشکر بیداد و کین بسیار شد
با ظهور خویشتن دشوار ما آسان نما
چون ز هجران تو شاها کارها دشوار شد
(شمس قم) گفت این قصیدت را به مدح خسروی
کز شرافت جبرئیلش خادم و دربار شد
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1342
https://eitaa.com/shamseqomi