❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_سیزده
#خانمم_راتنهانمیگذارم
💕 برای جشن ازدواج برادرم آماده میشدیم. میدانستم امین قرار است به مأموریت برود اما تاریخ دقیق آن مشخص نبود.
تاریخ عروسی و رفتن امین یکی شده بود.
به امین گفتم «امین، تو که میدانی همه زندگیم هستی ...»
خندید و گفت «میدانم. مگر قرار است شهید شوم.»
گفتم «خودت میدانی و خدا،که در دلت چه میگذرد اما میدانم آنجا جایی نیست که کسی برود و به چیز دیگری فکر کند.»
🔸سر شوخی را باز کرد گفت «مگر میشود من جایی بروم و خانمم را تنها بگذارم؟»
✳باز هم نگفت که قرار است به سوریه برود. اول گفت می خواهم به مأموریت اصفهان بروم.
مأموریتی که 10 روز و شاید هم 15 روز طول میکشد. غصهام شد.
گفتم «تو هیچ وقت 10 روز مرا تنها نگذاشتهای.
خودت هم میدانی حتی در سفرهای استانی 4-3 روزهات من چه حالی پیدا میکنم.
شبها خواب ندارم و دائماً با تو تماس میگیرم...»
🔸گفت «ببین بقیه خانمها چقدر راحت همسرشان را وقت سفر بدرقه میکنند و میگویند به سلامت!»
🔹گفتم «نمیدانم آنها چه میکنند، شاید همسرشان برایشان مهم نباشد...»
🔸گفت «مگر میشود؟»
🔹گفتم «من نمیدانم شاید اصلاً آنها دوست دارند همسرشان شهید شود...»
🔸 سریع گفت «تو دوست نداری شوهرت شهید شود؟»
🔹 گفتم «در این سن و سال دلم نمیخواهد تو شهید شوی. ببین امین حاضرم خودم شهید شویم اما تو نه!»
🔸گفت «پس چطور است که در دعاهایت دائماً تکرار میکنی یا امام حسین خودم و خانوادهام فدای تو شویم؟»
🔹گفتم «قربان امام حسین بشوم، خودم فدایش میشوم اما فعلاً بمان. اصلاً این همه کار خیر ریخته! سرپرستی چند یتیم را بر عهده بگیر و...»
⚠️برنامه سوریهاش را به من نگفته بود! فقط گفت آموزش نیروهای اعزامی به سوریه را به عهده دارم.
گاهی کمی دیرتر به خانه میآیم....
کلی شکایت میکردم که بعد از ساعت کاری نماند و به خانه برگردد.
میخواست مرا هم سرگرم کند تا کمتر خانه باشم اما من برنامه باشگاه، استخر و ... را طوری چیده بودم که وقتی ساعت کاری او به اتمام میرسد، به خانه بیایم.
✳️دقیقاً این کار را انجام دادم تا سرم گرم نشود و از امین غافل نشوم!
به خانه میآمدم و دائماً تماس میگرفتم که من غذا را آماده کردم و منتظرت هستم، کجایی؟!
🔆گاهی حتی بین روز مرخص ساعتی میگرفت و به خانه میآمد!
میخندیدم و میگفتم بس که زنگ زدم آمدی؟
میگفت «نه، دلم برایت تنگ شده...»
یک وقتایی که پنجشنبه و جمعه هم مأموریت داشت اواسط هفته مرخصی میگرفت و به خانه میآمد...
💟آنقدر مرا وابسته خودش کرده بود و آنقدر برایش احترام قائل بودم که حتی وقتی برای میهمانی به خانه مادرم میرفتیم، عادت کرده بودم پایین پایش کنار مبل بنشینم.
هرچه میگفت «بیا بالا کنارم بنشین من راحت نیستم...»
میگفتم «من اینطور راحتترم... دستم را روی زانوهایت میگذارم و مینشینم...»
امین میگفت «یادت باشد دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست»
✅راستش را بخواهید دلم میخواست همیشه همسرم جایگاهش بالاتر از من باشد....
امین همه جوره هوای من را داشت بنابراین عجیب نبود که تمام هستیام را برای او بگذارم.
👈با ما همراه باشید....
🔴پندانه
✍ به داشتههایت فکر کن نه نداشتههایت
تفاوت انسانهای شاد و غمگین در داراییهایشان نیست، بلکه در وسعت دیدشان است.
شادها به داشتههایشان نگاه میکنند، غمگینها به نداشتههایشان.
قدر داشتههایمان را بدانیم.
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
لینک عضویت 🔰
@goranketabzedegi
دعا کن ولی اصرار نکن
خدا اگه واست بخواد
هیچکس جلودارش نیست....
💫خدا براتون بخواد رفقا
🔷 سوره حمد، سوره بسیار عجیبی است، تا می توانید این سوره را تلاوت کنید، اگر می خواهید زنده شوید سوره حمد بخوانید. اگر می خواهید شما را جزء قاریان قرآن و تلاوت کننده های قرآن قرار دهند سوره حمد بخوانید.
🔶 زمان خواب اگر توانستید صد بار سوره حمد را بخوانید، اگر نتوانستید، هفتاد بار یا ده بار یا هر چه قدر که توانش را دارید قرائت کنید، اگر تواناییش را نداشتید، یک بار بخوانید، این سوره بسیار مؤثر است.
✍
فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند...
که ناگهان نامش خوانده شد...
"چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟
دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند...
او تمام اعمال خوبی که انجام داده بود،را فریاد می زد...
نیکی به پدرش و مادرش،روزه هایش،نمازهایش،خواندن قرآنش و...
التماس میکرد ولی بی فایده بود.
او را به درون آتش انداختند.
ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید.
پیرمردی را دید و پرسید:
"کیستی؟"
پیرمرد گفت:
"من نمازهای توام".
مرد گفت:
"چرا اینقدر دیر آمدی؟
چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟
پیرمرد گفت:
چون تو همیشه نمازت را در آخرین لحظه میخواندی!
آیا فراموش کرده ای؟
در این لحظه از خواب پرید.
تا صدای اذان را شنید وضو گرفت و به نماز ایستاد.
نمازت را سر وقت، چنان بخوان كه گویا آخرین نمازی است که میخوانی.
خدا ميفرماید:
من تعهدى نسبت به بنده ام دارم كه اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نكنم و او را به بهشت ببرم
💐@goranketabzedegi
📜در زمان #امام_هادی(علیه السّلام) شخصی نامه ای نوشت از یکی ازشهرهای دور ،که آقا من ازشما دور هستم گاهی حاجتی دارم مشکلاتی دارم به هر حال چه کنم...
➖حضرت در جواب ایشان نوشتند:👇
(ان کانت لک حاجه فحِّرک شفتیک)
لبت را حرکت بده ؛بگو ؛ما از شما دور نیستیم.
❤️ده تیکه کلام افراد قوی
1. واقعا عالی بود.
2. روز خوبی داشته باشید.
3. سعی میکنم.
4. میتونم کمکتون کنم.
5. لطفا
6. خیلی اسونه
7. نظرت محترمه.
8. منگتاسفم اشتباه کردم.
9. معذرت میخوام.
10. حلش میکنم.
#حال_خوب
#آیات_متشابه
✅شماره [۸]
✍ ابتدای آیه زیر رافقط در سوره بقره مشاهده میکنید :
1⃣ اولئک الذین اشتروا الحیوه ......... بقره ۸۶
2⃣ اولئک الذین اشتروا الضلاله ......... بقره ۱۶
3⃣ اولئک الذین اشتروا الضلاله ........ بقره ۱۷۵
🔰 تک مورد👇
1⃣ ان الذین اشتروا الکفر ......... آل عمران ۱۷۷
•┈┈••✾••┈┈•
#آیه_های_نور
يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ
ای مردم شمانیازمندان به خدا هستید
فاطر/۱۵
🌱🌱🌱
#خاطره
در خاطرات شهید تهرانی مقدم هست؛ میگه رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. افسر روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید از روش بسازید. افسر خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیهس. میگه نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. بازم خندید. وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردم نمونه اون موشک رو بسازیم اما به دَرِ بسته میخوردیم. تا اینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا علیه السلام متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم، تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از نوع روسی هم بهتر در اومد.
امام رضا علیه السلام، گره سخت رو
تو دفتر نقاشی دختر بچه حلش میکنه!
#شهيد_حسن_تهرانی_مقدم
شادی روح شهدا صلوات:))
#ازقرآن_بپرس
صحبت در گوشی و نجوا در حضور دیگران در چه مواقعی خوب و مورد توصیه میباشد؟
پاســــــخ👇
برای صدقه دادن و یا کار نیک و یا اصلاح بین مردم برای رضای خدا
طبق آیه 114 سوره نساء 👇
در بسیاری از نجواهای ایشان خیری نیست مـــگر کسی که بدین وسیله به صدقه یا کار پسندیده یا اصلاح میان
مردم فرمان دهد و هر کس برای طلب خشنودی خدا چنین کند بزودی او را پاداش بزرگی میدهیم.