eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
86 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم ...105 مائده ای کسانیکه ایمان آورده اید برشما باد مراقبت از نفس خودتان... قرآن کتاب زندگی 📚 @goranketabzedegi
مولوی در داستانی می نویسد: شخصی همواره دعا می کرد و با ذکر نام اللَّه دهانش را شیرین می ساخت. شیطان به صورت فردی ناصح به او گفت: این همه دعا و ذکر می کنی و نام اللَّه بر زبان جاری می سازی، آیا تا به حال پاسخ نیز شنیده ای؟ حتی یک جواب از بارگاه الهی به تو نرسیده است. چرا این قدر سماجت و پر رویی در برابر خداوند از خود نشان می دهی! او نیز دلشکسته شد و راز و نیاز و نیایش خود را تعطیل کرد و دعای شبانه را به خواب تبدیل ساخت. در عالم خواب حضرت خضر علیه السلام را در یک بوستانی سبز دید. حضرت خضر علیه السلام به او گفت: فلانی! چرا از ذکر حق فرومانده و از گذشته خود پشیمان شده ای؟ او پاسخ داد: من چون پاسخ و لبیکی از سوی حضرت حق در نیافتم، بیم آن دارم که از رانده شده گان درگاه الهی باشم. گفت لبیکم نمی آید جواب زآن همی ترسم که باشم ردّ باب حضرت خضر علیه السلام از سوی حق تعالی به او پیام داد که: آن همه اللَّه گفتن و سوز و دردت، همان لبیک ماست. بالاترین لطف ما به تو همان جذبه و کشش به سوی حق است که در درگاه ما بمانی. گفت آن اللَّه تو لبیک ماست و آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست ترس و عشق تو، کمند لطف ماست زیر هر یا ربّ تو لبیک هاست با ما در فضای مجازی همراه باشید🌐
حرف مردم مانند:موج دریاست اگرمقابلش بایستی خسته میشوی واگر با آن همراهی کنی غرق میشوی قرار نیست که همه آدمها شما را درک کنند آنها حق دارندنظردهندوشما کاملا حق دارید آنرا نادیده بگیرید 📚 @goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘☘☘ بعد از اینکه مرور هر قسمتی را انجام دادید ⬇️⬇️ 🔹قرآن را باز کنید و تمام جاهایی را که مشکل داشتید از روی قرآن تصحیح کنید . 🔹ابتدای صفحات آن جزء را چند بار از ابتدا به انتها وچند بار از انتها به ابتدا تکرار کنید تا صفحات در ذهن شما فایل بندی ومنظم شود . 🔹مشخصات آن جزء را به یاد بیاورید مثلا تعداد سوره هایی که در آن جزء وجود دارد آیه ابتدایی وانتهایی و ..... 🌺 📚 @goranketabzedegi
عمه سادات سلام علیک 💚 پرنده ای محضِ گردیدن در صحن و سرات نمیخواهی ؟ 📚 عرض تبریک ویژه بر همه دختران پاک و خواهران قرآنی کانال آموزشی ♻️♻️♻️به بهانه دهه کرامت و به یمن روز دختر و ولادت حضرت معصومه س خواهران عزیزی که نامشان بنام نام مبارک ....[ ] میباشد جهت شرکت در قرعه کشی و دریافت هدیه ب آیدی ما مراجعه نموده و نام و نام خانودگی خود را ارسال فرمایند آیدی ما @Mohmmad1364 ◇◇◇ب 3 برگزیده جوایزی اهدا خواهد شد زمان شرکت در طرح و ارسال مشخصات تا 10 خردادماه 1402 ♧ مصادف با ولادت حضرت امام رضا علیه السلام امورفرهنگی قرآنی کانال قرآن کتاب زندگی🟩 📚 @goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 #Part_21 از خدا خجالت میکشیدم و میترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او می شنیدم در انقلاب گسترده مردم و سرکوب وحشیانه رژیم خالصه میشد و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی می شنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش میکردم. روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرفها روی سینه اش سنگینی می کرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد :»بعضی شیعه های حمص رو فقط به خاطر اینکه تو خونه شون تربت کربلا پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیه های شیعه رو با هرچی قرآن و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعه ها رو آتیش میزنن تا از حمص آواره شون کنن! تا حالا 91 تا دختر شیعه رو...« و غبار غیرت گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت تکفیری ها در حق ناموس شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید :»اگه دستشون بهتون برسه...« و باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید :»دکتر گفت فعلا تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دنده تون جوش بخوره، خواهش میکنم این مدت به این برادر سُنیتون اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!« و خودم نمی- دانستم در دلم چه خبر شده که بی اختیار پرسیدم :»بعدش چی؟« هنوز در هوای نگرانی ام نفس میکشید و داغ بی کسی ام را حس نکرد که پلکی زد‌ و با مهربانی پاسخ داد :»هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید ایران پیش خونواده تون!« و نمیدید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام سوریه را کشید :»ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو غارت میکنن!« از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب دلتنگی او بود و نشد پنهانش کنم که بی اراده اعتراف کردم :»من ایران جایی رو ندارم!« نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید :»خونواده تون چی؟ محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید و خجالت میکشیدم بگویم به هوای همین همسر از همه خانواده ام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم و او نگفته حرفم را شنید و مردانه پناهم داد :»تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!« انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود، با چشمانش روی زمین دنبال جوابی میگشت و این همه احساسم در دلش جا نمیشد که قطره ای از لب هایش چکید :»فعلا خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.« و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرامشان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی گرمتر.در هم صحبتی با مادرش لهجه عربی ام هر روز بهتر میشد و او به رخم نمیکشید به هوای حضور من و به دستور مصطفی، چقدر اوضاع زندگی اش به هم ریخته که دیگر هیچکدام از اقوامشان حق ورود به این خانه را نداشتند و هر کدام را به بهانه ای رد میکرد مبادا کسی از حضور این دختر شیعه ایرانی باخبر شود. مصطفی روزها در مغازه پارچه فروشی و شبها به همراه سیدحسن و دیگر جوانان شیعه و سُنی درمحافظت از حرم حضرت سکینه بود و معمولا وقتی به خانه می رسید، ما خوابیده بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام نماز صبح بود. لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای وضو بیرون میرفتم و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم سلام میکرد و لحن گرم کلامش برایم عادی نمیشد که هر سحر دست دلم می لرزید و خواب از سرم میپرید. مادرش به هوای زانو درد معمولل از خانه بیرون نمیرفت و هر هفته دست به کار میشد تا با پارچه جدیدی برایم پیراهنی چین دار و بلند بدوزد و هر بار با خنده دست مصطفی را رو میکرد دیشب این پارچه رو از مغازه اورد که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت میکشید گفت بهت نگم اون اورده!« رنگ های انتخابی اش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گل های ریز سفید بود و هر سحری که میدید پارچه پیشکشی اش را پوشیده ام کمتر نگاهم میکرد و از سرخی گوش و گونه هایش خجالت میچکید. پس از حدود سه ماه دیگر درد پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود و میدانستم باید زحمتم را کم کنم که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم. سحر زمستانی سردی بود و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را می پاییدم تا نمازش تمام شد و ظاهراً حضورم را حس کرده بود... ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃﷽🍃🌸 روز یڪ آیہ 🔮وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَة وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ 🔮 سوره مبارڪہ اعراف | آیہ ۱۴۲ چلّه‌ے کلیمیه ✍ هر کاری، بهار و فصلِ مخصوص به خودش رو داره؛ بهارِ هم، ماه ذی‌القعده است.👌 📿 چلّه‌نشینی همیشه خوبه، امّا اهل معرفت میگن، بهترین زمان برای چلّه گرفتن، از اوّل تا دهم است. قرآن در این آیه می‌فرماید: 👈 خدا با حضرت موسی به مدّت سی شب وعده کرد (و َوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَة)، که طبق روایات، این سی شب از شبِ اوّلِ شروع میشه. 👈 بعد، ده شبِ دیگه به این سی شب اضافه شد (وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ)، که همون ده شبِ اوّلِ ، تا روز عید قربان هست. ✔ در این ده شب، اون دو رکعت نمازِ معروفِ دهه‌ی اوّل ذی‌الحجّه رو می‌خونیم. 👈 پس قرارِ ملاقات حضرت موسی با خدا، چهل شبِ تمام، طول کشید (فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَة). 😊 حضرت موسی بعد از این چهل شبانه‌روز، ملقّب به لقب "کلیم الله" شد، و به همین خاطر، به این چلّه میگن: . ☝️ علما و بزرگان، به اين چهل روز توجّه ویژه‌ای داشتند، و به شاگرداشون توصیه میکردند این چهل روز رو به تهذيب نفس و خودسازی و چلّه‌گيری مشغول باشند. 🙏 سعی كنيم ان‌شاءالله از شب اوّلِ ماه ذی‌القعده، که شروع است، يك عمل كوچیك مستحبی رو شروع كنيم. مثلاً: ✅ چلّه‌ی ختم یک سوره، مثل سوره واقعه یا سوره یاسین. ✅ یا چلّه‌ی ختم یک دعا، مثل دعای توسل یا زیارت عاشورا. ✅ یا چلّه‌ی ترک یک گناه، و کمرنگ کردنِ اون گناه تو زندگیمون. ✅ یا مثلاً سعی کنیم تو این چهل روز، نمازمون رو اوّلِ وقت، و با حضور قلب بخونیم. 🙏 خلاصه اینکه تو این چهل روز، بیکار نباشیم... شروع کنیم... و یه حرکتی هر چند خیلی کوچولو، انجام بدیم.😊 🙏 ان‌شاء‌الله تو این چهل روز، بیشتر مواظبِ خودمون باشیم. ️️⛔️ مواظب باشیم كه غذای بد وارد دهانمون نشه... ⛔️ ️زبانمون حرف بد نزنه... ⛔️ گوشمون حرف بد نشنوه... ⛔️ چشممون نگاه بد نكنه... ⛔️ و.... 😇😊 اونوقت بعد از این چلّه، میتونیم عید رو جشن بگیریم 👈 عید قربان 🌹 عید برای کسی است که تو این مدّت یه کاری کرده باشه.👏👏 📚 @goranketabzedegi
✨﷽✨ 🔴10 راه افزایش روزی قناعت و میانه‌روی 🌺امیرالمومنین:«قناعت ثروتی پایان نایافتنی‌ست كه بدنبال خود عزت می‌آورد» نومیدی از غیر خدا 🌺پیامبر(ص):«هرکس از غیرخدا ببرد،خداوند،هزینه زندگی او را تامین می‌کند و ازجایی که انتظار ندارد،روزی‌اش می‌دهد» خواندن سوره‌ها 🌺سوره‌های بسیاری در روایات به عنوان رفع فقر،نجات دهنده ازسختی و فراوان شدن روزی معرفی شدند.مثل سوره واقعه، لیل و ذاریات نیکی به خانواده 🌺امام صادق(ع):«کسی که به خانواده‌اش خوب احسان کند روزی‌اش زیاد می‌شود» انفاق و صدقه 🌺امیرالمومنین:«فرود آمدن روزی را با صدقه بخواهید.» نماز اول وقت 🌺پیامبر(ص):«بنده‌ای نیست كه به وقت‌های نماز اهمیت بدهد،مگر اینكه من سه چیز را برای او ضمانت می‌كنم: برطرف شدن گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها،آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.» شروع کار در آغاز روز 🌺امیرمومنان:«صبح زود در پی روزی رفتن،روزی را افزون می‌کند» تخصص و پشتکار 🌺مهم‌تر از هرعاملی در افزایش روزی،داشتن تخصص، همت و پشتکاره. نمی‌شه بدون اینکه در یک کار متخصص باشیم و واسش زحمت بکشیم،با گفتن چند خط ذکر،خوندن نماز و...توقع داشته باشیم پولمون از پارو بالا بره. 📚 @goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا