❣ #تدبر_در_قرآن
✅ نسبت به ولایتی که خداوند برای مرد در خانواده قرار داده، زنان یا صالح و مؤمن هستند که مطیع مرد هستند و حافظ مال و ناموسش؛
❌ و یا غیر صالح هستند که از اوامر مرد سرپیچی و تمرد میکنند و مغضوب خدا واقع میشوند.
🌴 سوره نساء 🌴
🕋 فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ «34»
⚡️ترجمه:
زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ (حقوق آنها) باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده است.
@goranketabzedegi
#تلنگر_قرآنی
🖤 هَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِي
◾️ حضرت سلیمان اسطورۀ ثروت و قدرت بود. به خدا گفت: «به من حکومتی عطا کن که پس از من هیچکس را نسزد». او همه چیز را با هم میخواست چون به قدرت نامحدود خدا ایمان داشت. او باور داشت و گرفت. تو هم باور کن و بگیر
ص آیه ۳۵
@goranketabzedegi
#روش_علمی_یا_غیر_علمی؟
از زبان بعضی ها میشنویم که فلان کار علمی واصولی هست ولی فلان روش علمی نیست..
اما علمی بودن یا علمی نبودن رو چه کسی تعیین میکنه؟
آیا دلیل متقنی هست که نشون بده روش x صحیحه ولی روش g صحیح نیست؟؟
✅ ملاک در صحت یا عدم صحت روش های حفظ و مرور ، حاصل شدن نتیجه مطلوب (تسلط عالی بر محفوظات) و موفقیت بسیار بالا ست.
💜حافظ بزرگوار💜
اگه تا الآن (با وجود تلاش در انجام برنامه ها) روشی برای شما موفقیتی در پی نداشته، اون روش به دردشما نمیخوره اگرچه مهر علمی بودن یا اصولی بودن رو بهش بچسبونن.
🤔عجیبه که بعضی ها ، روش هایی که خودشون رفتند و نتیجه نگرفتند رو الآن به دیگران (با اسم علمی و اصولی و...) توصیه می کنند!!
ومن الناس من یُجادِل ...بغیر علم و لاهُدیً ولا کِتاب مُنیر (حج/۸) .
#نکات_مهارتی
تصویر از سایت مهر و ماه
🌐آموزش
@goranketabzedegi
🖤«حسد» همریشه با «حَسْدَل» به معنای کَنِه است. کنه، انگلی بیماریزاست که از راه خون تغذیه میکند. حسد هم وقتی به جان انسان میافتد شرافت و ایمان فرد را میمکد.
حسود نباشیم
📖نساء آیه ۵۴
@goranketabzedegi
یکی بهم گفت دوست داری بری بهشت؟
گفتم نه اونجا جای مادرمه
گفت نمیخوای کنار مادرت باشی؟
گفتم این دنیاشو ازش گرفتم
نمیخوام تو بهشت هم شب و روز حواسش به من باشه
سلامتی همه مادرا ❤️
@goranketabzedegi
سوره بلد آیه ۱ تا ۴.mp3
879.6K
🔸️فرازی از حکمت
🎵 سوره بلد آیه ۱ تا ۴
🎶 مقام بیات
🔷️ امام صادق (علیه السلام)- هرکه در نماز واجبش سوره: لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ را بخواند، در دنیا در شمار نیکوکاران شناخته شود و در آخرت از کسانی شناخته شود که در درگاه خداوند مقام و منزلتی دارند و در روز قیامت در زمرهی همراهان پیامبران و شهیدان و نیکوکاران شود.
منبع دریافت حدیث سایت الوحی
#آموزش_مقامات
@goranketabzedegi
۷.
مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، تمام کارگرانش را برای صرف شام دعوت کرد.
جلوی آنها یک جلد #قرآن_مجید و مقداری پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا پول را...؟!🤔
1⃣ اول از نگهبان شروع کرد و گفت یکی را انتخاب کنید:
نگهبان گفت آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم
پس پول را میگیرم که فایدهی آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و پول را انتخاب کرد.
2⃣ سپس از کشاورزی که پیش او کار میکرد خواست یکی را انتخاب کند:
کشاورز گفت زن من خیلی مریض است و نیاز به پول دارم تا او را معالجه کنم
اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب میکردم ولی فعلا پول را انتخاب میکنم.
3⃣ سپس از آشپز پرسید که قرآن را انتخاب میکنید یا پول را؟
آشپز گفت من تلاوت قرآن را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته مشغول کار هستم ، وقتی برای قرائت قرآن ندارم
بنابراین پول را بر میگزینم...
4⃣✅ نوبت رسید به پسری که مسئول حیوانات بود[این پسر خیلی فقیر بود]
مرد ثروتمند گفت من یقین دارم که تو پول را انتخاب میکنی تا غذا بخری یا به جای این کفش پارهی خود کفش جدیدی بخری
پسر گفت: درست است که من نیاز دارم کفش نو بخرم یا اینکه مرغی بخرم و با مادرم میل کنم ؛ ولی من قرآن را انتخاب میکنم ، چرا که مادرم گفته است:
*یک کلمه از جانب خداوند تبارک و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرینتر است*
قرآن را برداشت ؛ بوسهای بر آن زد و آن را گشود تا بخواند ؛ بین آن دو پاکت دید:
در یکی از آنها ده برابر آن مبلغی بود که بر میز غذا وجود داشت
در دیگری وصیتنامهای بود که ایشان را وارث تمام اموال و دارایی مرد ثروتمند قلمداد میکرد.
مـــــــرد ثروتمند گفــــــت:
💠هر کسی گمانش نسبت به خداوند خوب باشد خدا او را ناامید نمیکند.💠
👇👇👇👇👇👇👇
گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟!؟🤔
آيه 124 سوره مباركه «طه» رويگردانی و اعراض از ذكر و ياد خدا را عامل اصلی تنگدستی و سختی در زندگی انسان معرفی میكند:
*«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى»*
پس تلاش کنیم از خدا و قرآن فاصله نگیریم.
*سعی کنیم یه جوری زندگی کنیم*
*که خداراضی باشه نه بندهی خدا*
@goranketabzedegi
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚 #Part_۴۲ نمیدانستم باز صورتم را شناختند یا همین صدای مصطفی برای مدرک جرممان
♥️⃟📚دمشق شهر عشق ♥️⃟📚
#part_۴۳
رگبار گلوله لحظه ای قطع نمیشد و ترس رسیدن نیروهای مقاومت به جانشان افتاده بود که پشت موبایل به کسی اصرار میکردند ما میخوایم بریم سمت بیمارستان، زودتر بیا تحویلش بگیر!صدایش را نمی شنیدم اما حدس میزدم چه کسی پشت این تماس برای به چنگ آوردنم نرخ تعیین میکند و به چند دقیقه نکشید که خودش را رساند. پیکرم را در زمین فشار میدادم بلکه این سنگ ها پناهم دهند و پناهی نبود که دوباره شانه ام را با تمام قدرت کشید و تن بی توانم را با یک تکان از جا کَند. با فشار دستش شانه ام را هل میداد تا جلو بیفتم، میدیدم دهانشان از بریدن سرم آب افتاده و باید ابتدا زبانم را به صلّابه میکشیدند که عجالتاً خنجرهایشان غلاف بود. پاشنه درِ پشت بام مقداری از سطح
زمین بالاتر بود و طوری هلم میدادند که چشمم ندید، پایم به لبه پاشنه
پیچید و با تمام قامتم روی سنگ راه پله زمین خوردم. احساس کردم تمام استخوان هایم در هم شکست و دیگر ذکری جز نام حضرت زینب به
لب هایم نمی آمد که حضرت را با نفس هایم صدا میزدم و میدیدم خون دهانم روی زمین خط انداخته است. دلم میخواست خودم از جا بلند شوم و امانم نمیدادند که از پشت پیراهنم را کشیدند و بلندم کردند. شانه ام را وحشیانه فشار میدادند تا زودتر پایین روم، برای دیدن هر پله به چشمانم التماس میکردم و باز پایم برای رفتن به حجله ابوجعده پیش نمیرفت که از پیچ پله دیدم روی مبل کنار اتاق نشسته و با موبایلش با کسی حرف میزند. مسیر حمله به سمت حرم را بررسی میکردند و تا نگاهش به من افتاد، چشمانش مثل دو چاه از آتش شعله کشید و از جا بلند شد. کریه تر از آن شب نگاهم میکرد و به گمانم در همین یک سال به قدری خون خورده بود که صورتش از پشت همان ریش و سبیل خاکستری مثل سگ شده
بود. تماسش را قطع کرد و انگار برای جویدن حنجره ام آماده میشد که
دندان هایش را به هم می سایید و با نعرهای سرم خراب شد پس از وهابی های افغانستانی؟!« جریان خون به زحمت، خودش را در رگ هایم می کشاند،قلبم از تپش ایستاده و نفسم بیصدا در سینه مانده بود و او طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت یا حرف میزنی یا همینجا ریز ریزت میکنم!و همان تهدیدش برای کشتن دل من کافی بود که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم و او از همانجا با تیزی زبان جهنمی اش جانم را گرفت آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!« قلبم از وحشت به خودش میپیچید و آنها از پشت هلم میدادند تا زودتر حرکت کنم که
شلیک گلوله پرده گوشم را پاره کرد و پیشانی ابوجعده را از هم شکافت. از شدت وحشت رمقی به قدم هایم نمانده و با همان ضربی که به کتفم خورده بود، از پله آخر روی زمین افتادم. حس میکردم زمین زیر تنم می لرزد وانگار عده ای میدویدند که کسی روی کمرم خیمه زد و زیر پیکرش پنهانم کرد. رگبار گلوله خانه را پُر کرده و دست و بازویی تلاش میکرد سر و صورتم را بپوشاند، تکانه ای قفسه سینه اش را روی شانه ام حس میکردم می شنیدم با هر تکان زیر لب ناله میزند یا حسین! که دلم از سوز صدای مظلومش آتش گرفت. گرمای بدنش روی کمرم هر لحظه بیشتر میشد، پیراهنم از پشت خیس و داغ شده و دیگر ناله ای هم نمیزد که فقط خس خس نفسهایش را پشت گوشم می شنیدم. بین برزخی از مرگ و زندگی، از هیاهوی اطرافم جز داد و بیدادی مبهم و تیراندازی بی وقفه چیزی نمیفهمیدم که گلوله باران تمام شد. صورتم در فرش اتاق فرو رفته بود، چیزی نمیدیدم و تنها بوی خون و باروت مشامم را میسوزاند که زمزمه مصطفی در گوشم نشست و با یک تکان، کمرم سبک شد. گردنم از شدت درد به سختی تکان میخورد، به زحمت سرم را چرخاندم و پیکر
پاره پاره اش دلم را زیر و رو کرد. ابوالفضل روی دستان مصطفی از نفس افتاده بود، از تمام بدنش خون می چکید و پاهایش را روی زمین از شدت درد تکان میداد. تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن
سپیدم همه از خونش رنگ گل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از
هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من میگشت. اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای ناموسش می تپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم. گوشه پیشانی اش شکسته و کنار صورت و گونه اش پُر از خون شده بود. ابوالفضل از آتش این همه زخم در آغوشش پَرپَر میزند و او تنها با قطرات اشک، گونه های روشن و خونیاش را می بوسید. دیگر خونی به رگ های برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال شهادت سنگین میشد و دوباره پلک هایش را
می گشود تا صورتم را ببیند و با همان چشم ها مثل همیشه به رویم می-
خندید. اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم
دلبری میکرد، صورتش به سپیدی ماه میزد و لب های خشکش برای حرفی می لرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست...
✒️ادامه دارد
💠#عبادتهاى حرام
💬برخى از عبادتها گناه محسوب میشوند و باطل هستند همچون موارد زير:
🔹1. نماز، روزه، طواف و اعتكاف در حال حيض و نفاس باطل وگناه است.
🔹2. نافله ظهر و عصر در سفر.
🔹3. اذان و اقامه براى نمازهاى غير يوميه يا اذان قبل از وقت.
🔹4. وضو بعد از غسل جنابت (تا وقتى كه كارى كه وضو را باطل مىكند از او سر نزده).
🔹5. روزه عيد قربان و فطر.
🔹6. روزه يوم الشك به نيت اول ماه رمضان يعنى روزى كه نمیداند آخر شعبان است يا اول رمضان، نبايد به نيت ماه رمضان روزه بگيرد ولى اگر به نيت روزه قضا يا روزه مستحبى روزه بگيرد، صحيح است و اگر بعداً معلوم شود همان روز اول ماه رمضان بوده از ماه رمضان حساب مىشود.
🔹7. خوندن سورههايى كه سجده واجب دارد در حال جنابت و حيض و نفاس حرام است.
قــــــرآنـــــ کتابـــــــ زندگــی 📚
عضویت♻️
@goranketabzedegi
🔷️🔷️🔷️
🔷️🔷️
🔷️
#استماع_ده_درس_ضروریه
🚫یکی از نکات مهمی که معمولا ازش غفلت میشه استماع ده درسه.
🎵فوائد استماع ده درس👇
✅از تکرار کردن اشتباهاتی که پیش میاد جلوگیری می کنه
✅اشتباهات به وجود اومده رو برطرف می کنه
✅محفوطات رو محکم می کنه
✅صوت و لحن رو تقویت می کنه
✅تجوید رو تقویت می کنه
✅ خیال حافظ رو از بابت دوره راحت میکنه
و...
🔷️
🔷️🔷️
🌷دستگیری در برزخ
( برشی احتضاروعالم قبر ، صفحه۹۳ )
☜اگر در برخی روایات آمده است که برزخیان با خودتان است و شفاعت ما در برزخ نیست و در قیامت است ، این ها باید در جای خود باتوجه بقیه روایات معنا شود . یا به این معناست که شفاعت اصلی اهل بیت (ع) در برزخ نیست و در مراحل و منازل بسیار سخت و هولناک بروز می کند..