برداشتهای من از بیانات آقا (داغِ داغ):👇
✅ حقایق دفاع مقدس به گوش جوانان برسد. جوانان بی اطلاع هستند.
✅ در دفاع مقدس ما تنها با صدام و رژیم بعث نجنگیدیم، با استکبار جنگیدیم. کشورهای استکباری پشت این جنگ بودند. چرا؟ چون از انقلاب ما عصبانی بودند و با راه انداختن این جنگ میخواستند، انقلاب ما را نابود کنند.
✅ دشمنان البته برای مقابله با انقلاب، کودتا و حمله نظامی هوایی در طبس، تحریک اقوام ایرانی و... را هم انجام دادند ولی به نتیجه نرسیدند و یک دیوانه قدرت را تحریک کردند که با ما وارد جنگ نظامی شود.
✅ ما جنگ را شروع نکردیم و بی دلیل هم ادامه ندادیم. بعضی میگویند چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه دادید؟
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ عراق دوباره تا پادگان حمید حمله کرد. بعد هم قضیه مرصاد پیش آمد. ما باید دست روی دست میگذاشتیم؟!
✅ این یک حقیقت مهم است که طرف ما در جنگ که بود؟ و انگیزهاش چه بود؟
✅ حقیقت دوم؛ قدرت و اقتدار انقلاب + رهبری امام + خصوصیات برجسته ملت ایران موجب شد این تهدید (جنگ) تبدیل به فرصت بشود.
فرصتهایی که در دفاع مقدس پیش آمد برای اکثر مردم ناشناخته است.
✅ چرا صدام حمله کرد؟ میخواست خوزستان را جدا کند. در مرحله اول هدفش این بود. مردم خوزستان بهترین دفاع را کردند. البته بقیه مردم هم به کمکشان رفتند.
در مرحله بعد، هدف آنها از جنگ به زانو دراوردن انقلاب بود. می خواستند صدای ملت ایران را در گلو خفه کنند. چون آنها حرف از جمهوری اسلامی و مردم سالاری دینی زدند. از سبک جدیدی برای زندگی ملتها گفتند. پیام مقاومت و ایستادگی و مقابله با استکبار و ظلم و.... و دشمن میخواستند این پیان را خفه کنند.
چون ایران آمریکا را تحقیر کرده بود و این روال ممکن بود سرمشق سایر کشورها شود.
این فصل هیجانآور ماجرا بود و در جنگ، عکس نقشههای دشمن محقق شد.
✅ دفاع مقدس، میدان بروز باورهای دینی و سجایای اخلاقی ملت ایران شد.
گذشتها، مجاهدتها، دینباوریها، فرزندان و همسرانشان را با رغبت فرستادند به جبهه. همهی کشور عمق دفاعی جبههها شد. عدهای همراهی فکری، تشویق و همراهی زبانی کردند. عدهای مبنای دینی جنگ را گفتند.
آن زمان در سطوح عالی اختلاف وجود داشت. اختلاف بین رئیس جمهور و نخست وزیر وجود داشت. گروهکها هم تفرقه ایجاد میکردند. دفاع مقدس آمد مردم را یکپارچه کرد. در جنگ اقتدار نظامی ایران به چشم آمد.
جنگ آزمون وفاداری ارتش به نظام و انقلاب بود. سپاه هم سربرآورد.
احساس امنیت در مردم به وجود آمد.
✅ این اقتدار تا وقتی است که نیروهای مسلح حرکت پیش رونده خودشان را حفظ کنند. خطر توقف همیشه هست. #توقف در جا ماندن نیست #عقبگرد است. چون تو که بایستی دشمن حرکت میکند و تو عقب میمانی.
✅ کشور ما در حال بازدارندگی است. دشمنان هم این را میدانند.
تدبیر و عقلانیت در مجموعه حرکات دفاع مقدس بطور محسوس وجود داشت.
✅ آنچه در عملیات فتحالمبین اتفاق افتاد. #قابل تدریس در کتابهای درسی است.😔😔😔😭😭😭😭
طراحی این عملیات خیلی دقیق اتفاق افتاد. اینها همه تدبیر و عقلانیت بود.
✅ دفاع مقدس یک اصل مهم را ثابت کرد که؛ صیانت کشور از دست اندازی دشمن با #مقاومت💪 به دست میآید و نه #تسلیم.
تکبیییر... الله اکبر...✊
✅ این مقاومت در جنگ، باعث اعتماد به نفس مسئولین شد و به دشمن هم یاد داد که در محاسبات خودش مقاومت داخلی ایران را به حساب بیاورد.
✅ یک نکته مهم که تاکید میکنم، #روایتدرستجنگ است. فعالیتهایی که تا حالا شده، خوب است و زیرساخت است برای فعالیت فرهنگی فکری تاریخی میشود ولی باید خروجی کار را مشاهده کرد. زمانی احساس رضایت کنید که ببینید جوان ما با همان چشم به دفاع مقدس نگاه می کند که شما نگاه میکنید. اگر این شد موفقیت در آینده حتمی است.
✅ دشمن روایتها را برعکس انجام میدهد. با تبلیغات رسانهای خود هیبت و زرق و برق استکبار را به رخ جوانها می کشد و تلخیها و ناکامیهایش را پنهان میکند. نتیجه این در میدان سیاسی، ترس از دشمن و در میدان فرهنگی، خودکمبینی در برابر دشمن هست.
「@gordan_313 」
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌑 هشدار
🔹چندنفر از منافقین لباس نیروی انتظامی وسپاه را پوشیده و داخل ون سطح شهر می چرخند و یک نفرشون هم فیلم می گیره ودرپارکهای کنار خیابان که راه فرار داشته باشند دختران و زنان را می زنند وسریع فرار می کنند. انشاالله به زودی دستگیر میشوند. فریب این کلیپها را نخورید.
پ.ن
چند ثانیه اول این کلیپو بعضی کانالهای انقلابی زدن و پلیسو مواخذه میکنن در حالیکه داستان طور دیگه هست
با نشر این کلیپ ها و سرزنش پلیس به دامن زدن اتش فتنه کمک میکنیم
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #پنجاه_و_پنجم من یک دختر مسلمانم سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود …
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #پنجاه_و_ششم
دزدهای انگلیسی
💫وضو گرفتم و ایستادم به نماز …
با یه وجود خسته و شکسته … اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا …😣🙁
خیلی چیزها یاد گرفته بودم …
اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم … مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور …
توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد …
– دکتر حسینی … لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی …
در زدم و وارد شدم …
با دیدن من، لبخند معنا داری زد … از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی …
–شما با وجود سن تون … واقعا شخصیت خاصی دارید …
–مطمئنا تو ی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید …
خنده اش گرفت …😃
– دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه…اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه … و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید …
ناخودآگاه خنده ام😄 گرفت …
– اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید …تحویلم گرفتید … اما حالا که خاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم … هم نمی خواید من رو از دست بدید … و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید … تا راضی به انجام خواسته تون بشم…
چند لحظه مکث کردم …
– لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید … برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن …اصلا دزدهای زرنگی نیستن …😏👌
و از جا بلند شدم ...
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #پنجاه_و_ششم دزدهای انگلیسی 💫وضو گرفتم و ایستادم به نماز … با یه وجود
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #پنجاه_و_هفتم
تقصیر پدرم بود
این رو گفتم و از جا بلند شدم … با صدای بلند خندید …😃
– دزد؟ … از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ …
– کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه …چه اسمی میشه روش گذاشت؟ … هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن … بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم …
از جاش بلند شد …
– تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن … هر چند … فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا مجبور کرده باشه …
نفس عمیقی کشیدم …
– چرا، من به اجبار اومدم … به اجبار پدرم …
و از اتاق خارج شدم …
برگشتم خونه …
خسته تر از همیشه … دل تنگ مادر و خانواده … دل شکسته از شرایط و فشارها …😣
از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته…
هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم … سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه … اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم … به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم … از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه …
حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم … رفتم بالا توی اتاق … و روی تخت دولا شدم …😣🙏😥
– بابا … می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم … اما … من، یه نفره و تنها … بی یار و یاور … وسط این همه مکر و حیله و فشار … می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام …کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم …توی مسیر حق باشم … بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم …
همون طور که دراز کشیده بودم … با پدرم حرف می زدم …و بی اختیار، قطرات اشک😢 از چشمم سرازیر می شد …
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
گردان ۳۱۳
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #پنجاه_و_هفتم تقصیر پدرم بود این رو گفتم و از جا بلند شدم … با صدای
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #پنجاه_و_هشتم
حس دوم
درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم …
باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران …هر چند، حق داشتن … نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن …گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد …
اونقدر قوی که ته دلم می لرزید …
زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم … اول که فکر کرد برای دیدار میام … خیلی خوشحال شد …
اما وقتی فهمید برای همیشه است …حالت صداش تغییر کرد … توضیح برام سخت بود …😥
– چرا مادر؟ … اتفاقی افتاده؟ …
– اتفاق که نمیشه گفت … اما شرایط برای من مناسب نیست… منم تصمیم گرفتم برگردم … خدا برای من، شیرین تر از خرماست …
– اما علی که گفت …
پریدم وسط حرفش … بغض گلوم رو گرفت …😢
– من نمی دونم چرا بابا گفت بیام … فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم … بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم …گریه ام گرفت …
_مامان نمی دونی چی کشیدم … من، تک و تنها … له شدم …😣
توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم… دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست …چه می کنم …
و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم…
چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم …😓😔
– چطور تونستی بگی تک و تنها … اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ … فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ …😒
غرق در افکار مختلف … داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن📲 زنگ زد …
✨دکتر دایسون … رئیس تیم جراحی عمومی بود …✨
خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه … دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده …
برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد …
اما یه چیزی ته دلم می گفت … اینقدر خوشحال نباش … همه چیز به این راحتی تموم نمیشه …
و حق، با حس دوم بود …😑
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
هدایت شده از شروط .
لــیــنــڪ نــاشــنــاس گــردان
مــنــتــظــر نــظــرات و حــرفــاتــون هستیم...😍
https://harfeto.timefriend.net/16619394494814
https://eitaa.com/joinchat/2801336364C413f478082
دوستانتون رو به گردان دعوت کنید ...🌿🙏
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اینا نگران حقوق زنان شدن؟!
🔸اینا هنوز براندازی نکردن دارن خانم ها رو دستمالی میکنن که!😐
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ کانال برتــر #حجاب
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید حاج قاسم سلیمانی: ای کاش به جای پرچم ایران منو ۱۰ بار آتیش میزدی...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ کانال برتــر #حجاب
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057