17.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 نوحه دلنشین #گیلکی نوجوان گیلانی❤️
عجب متن قشنگی
گفتم خدایاچگونه آغازکنم؟؟؟
گفت به نام من♥️
گفتم خدایاچگونه آرام گیرم؟؟؟
گفت به یادمن♥️
گفتم خدایاخیلی تنهایم؟؟؟
گفت تنهاترازمن؟♥️
گفتم خدایاهیچ کسی کنارم نمانده؟؟؟
گفت به جزمن♥️
گفتم خدایاازبعضی هادلگیرم
گفت حتی ازمن؟♥️
گفتم خدایاقلبم خالیست
گفت پرکن ازعشق من♥️
گفتم دست نیازدارم
گفت بگیردست من♥️
گفتم بااین همه مشکل چه کنم؟؟؟
گفت توکل کن به من♥️
گفتم احساس میکنم خیلی ازت دورم
گفت نه،نزدیکترین به تو ،من♥️
گفتم برای ارزوهایم چه کنم؟؟؟
گفت تلاش،به امیدمن♥️
گفتم چگونه ازین دنیادل بکنم وبرم؟؟
گفت به امید دیدارمن♥️
گفتم چگونه پایان دهم؟؟؟
گفت حافظ ونگهدارتو،من♥️
گفتم خدایاچرا اینقدر میگويی من؟؟؟
گفت چون من ازتوهستم وتو از من.
اشک برای امام حسین علیه السلام بامعرفت که ریخته بشه
حضرت فرمود به اندازه بال مگس که چشمت خیس میشه
برای عزایِ امام حسین به اندازه کفِ دریاها، ریگ بیابان ها، برگهای درختان ، گناه داشته باشی خدا همه رو یه جا می بخشه...💔
سید مهدی بحرالعلوم میگه:
که برا من سوال بود که چطور میشه آخه یه قطره اشک برا امام حسین این کارو کنه؟
سید مهدی میگه این یه سوال ،
یه سوال دیگه هم داشتم میشه کسی تا زنده هست دستش برسه به دستِ ولی خدا امام زمان؟
میگه داشتم می رفتم از نجف به کربلا ، یه نفر به اسم صدام کرد سید مهدی!
برگشتم دیدم یه سید جوانیِ گفتم حتماً از طلبه هاست منو اینطور میشناسه، سلام کردم فرمودند که اجازه میدی با هم باشیم تا کربلا؟
گفتم بله ما تنها هستیم .
داشتیم می رفتیم عصام از دستم افتاد ،
اومدم خم شم عصا رو بردارم، این آقا عصارو برداشت داد بهم.
همچین که دستش به دستم خورد فرمود این اولین سوالت. گفتی میشه دست حجت خدا به دستم برسه؟
به دستت رسید.
اما سوال بعدیت که گفتی چرا یه قطره اشک برای ابی عبدالله این همه اعجاز داره؟
سید مهدی میخوام یه داستانی برات بگم این داستان خودش مسئله رو برات حل می کنه...
یه پادشاهی رو حضرت مثال زدن
یه موقعی با اصحابش رفتن برا شکار گم شد این پادشاه تو شکارگاهش.
نه اونا پیداش کردن نه این پادشاه اونارو پیدا کرد.
حالشم بسیار بد شد، داشت میمرد.
از دور یه کلبه ای دید ، یه پیرمرد و یه پیرزن تو این کلبه بودن که تمام هستی شون یه بزی بود از شیرش ارتزاق می کردن.
وضع این مردُ که دیدن ، مردِ به خانومش گفتش که خانم هستیمون این حیوانِ ، اما باید اینو سر ببریم.
یه غذایی براش درست کنیم جون بگیره.
این کارو کردن درست شد از اینجا برگشت.
داشت میرفت گفت من فلان جا پادشاهم بیایید یه سری به من بزنید از خجالتتون دربیام.
بعد که نشسته بود تعریف می کرد گفت چکار کنم با این پیرمرد، این پیرزن؟
هرکی یه چیزی گفت.
یکی گفت امیر یدونه بز داده، گوسفند داده، صد تا بهش بده جبران میشه، یکی گفت نه هزارتا باید بهش بدی،
یه وزیری بود دانا، گفت امیر در امانم؟
گفت بله.
گفت به نظر من شما از تختت باید بیایی پایین تاجتو بذاری رو سرش چون همه هستیشُ اونا خرج تو کردن.
حضرت فرمود سید مهدی!
جد ما ابی عبدالله همه هستیشُ خرج کرد ..
حالا جا نداره خدا به جز خداییش هرآنچه داره به ابی عبدالله بده؟ ..