Ali FaniAli Fani - Hossein.mp3
زمان:
حجم:
4.89M
پلی کنید و گوش کنید لطفا
شنبهشب بود؛ با بیسیم اطلاع دادند گروهی اغتشاشگر در حوالی امامزادهحسن(ع) دست به ناآرامی زدهاند. سلمان بیفوت وقت همراه برادر بزرگترش محمدعلی و چندتن از دوستان بسیجیاش راهی آنجا شد
اموال تخریبشده را از جلوی راه مردم برداشتند و خیابان را پاکسازی کردند و حین بازگشت متوجه گروهی از معترضین شدند که در کوچهای با فحاشی و پرتاب سنگ برای مردم دردسر ایجاد میکنند. سلمان وارد کوچه شد و برادرش پشت سر او. آشوبگران را متفرق کردند و نظمی به کوچه بخشیدند
اما در این حین، مردی از بالای بام با تفنگ ساچمهای سلمان را نشانه گرفت و تیری شلیک کرد. سلمان روی زمین افتاد غرق خون. او را به بیمارستان رساندند اما... سلمان امیراحمدی، بسیجی مدافع امنیت در شامگاه ۱۶ مهرماه به جرم دفاع از امنیت ملی بهدست مزدوری خودفروش به شهادت رسید.
خانه شهید امیراحمدی شلوغ است و پرمهمان. از ۱۶ مهر که سلمان شهید شده تا الان هر روز همین وضعیت است. بهخصوص عصرها که عده زیادی از دوستان و آشنایان و حتی غریبههایی که برای نخستین بار خانواده امیراحمدی را میبینند مهمان خانهشان میشوند. صبحها مادر معمولا برای دیدن سلمان به بهشت زهرا(س) میرود. تاب فراقش را ندارد. هر بار که به یاد جوان رعنایش میافتد آهی سوزان از سودای دل میکشد
آخر سلمان عادت داشت او را «مامان جون» خطاب کند. با اینکه فاصله خانه خود از خانه پدری خیلی زیاد بود اما هر روز وقتی از کار روزانه دست میکشید اول سری به مادر میزد و بعد به خانه خود میرفت. اول که وارد میشد سلام بلندی میداد و بعد دست و پای مادر را میبوسید.
کلی قربان و تصدقشان میرفت. آنقدر دلبری میکرد تا لبخندی روی لبهای مادر نقش ببندد. مادر میگوید: «سلمان از وقتی ازدواج کرد در محله فلاح ساکن شد. محله قدیمیمان بود. چند وقت پیش توانست در شرق تهران آپارتمانی بخرد. ۲ هفتهای میشد به آنجا نقلمکان کرده بود.
پسرم زیاد نماند؛ یعنی عمرش کفاف نداد لذت خانه خودش را ببرد.» سلمان فوقلیسانس مدیریت داشت و در بیمارستان شهید لبافینژاد کار میکرد؛ نه نظامی بود و نه انتظامی. او مردمش را دوست داشت و بیشتر از همه به امنیت کشور اهمیت میداد.
دست آخر جانش را در همین راه داد. مادر ادامه میدهد: «او از شاگردان سردار شهید محمد ناظری بود. همه دورههای نظامی را پشت سر گذاشته بود. سر نترسی داشت. مهربان بود و با گذشت. »
نگذاشت چادر از سر کسی بکشند
در کنار عکس سلمان، عکس دیگری روی میز است. «شهید امربهمعروف روحالله امیراحمدی» پسر دیگر خانواده که زمان شهادتش به سال ۱۳۸۵ برمیگردد. چه صبری دارد این مادر و چه روح والایی! میگوید: «مزار سلمان پایین پای روحالله است. ۲ سال با هم تفاوت سنی داشتند اما فاصله زمان شهادتشان ۱۷ سال شد.