eitaa logo
« حَ‌ـسَنیہ|𝐇𝐚𝐬𝐚𝐧𝐢𝐲𝐞𝐡❁ »
1.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1هزار ویدیو
43 فایل
• . - رو بھ قبلھ مینشینمـ خستھ بٰا حالۍ عجـیب از تھ ‌دل مینویسمـ ... 「أنت فۍ قلبۍ」حَسَـن💚 . - خادم : @Seyedeh_118 . - خوندھ میشین ꧇)' https://harfeto.timefriend.net/17341944478292 - ڪپۍآزاد #جانم‌حسن♡ . •
مشاهده در ایتا
دانلود
رفقا‌یادتون‌نره‌باوضو‌بخوابید💚 یاعلی🌙
هدایت شده از [ گُردانِ ۱۱۸ ]
❣ تمام‌قافيه‌ها‌بهرمصرعى‌آمد.. حسن‌تمام‌خداوخداتمامِ‌.. 💚 『🌙 @Gordane118 ○°.』
قالَ امام حسن عليه السلام:✨ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَيْتَ بَعَيْنِکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْکَ باطِلاً کَثيرا. 🍂 فرمود: بين حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه که را با چشم خود ببيني حقّ است؛ و آنچه را شنيدي يا آن که برايت نقل کنند چه بسا باطل باشد.  🖋[تحف العقول ص۲۲۹]📖 💚 『🌙 @Gordane118 ○°.』
[زندگی‌شوق‌رسیدن‌به‌همان‌پروازیست... که.. نام‌دارد💚]•° 『🌙 @Gordane118 ○°.』
دلتنگ‌نباش!📚 روایتے زیبا و عاشقانہ از زندگے آقا روح‌اللہ قربانے و زینب خانوم فروتن✨♥️ بہ قلم توانمند : سرکار خانم زینب مولایے🖋
انگار نماد شہادت است.. پرنده اے کہ رو بہ آسمان مےرود..🕊
💚✨ امام حسنے ام ...✋🏼🙃 『🌙 @Gordane118 ○°.』
💚🍃 : روی پله بیرون از محوطه حوزه میشــینم و افرادی ڪه اطرافم پرســـه میزنندرا رصـــد میڪنم؛ ســـاعتی اســـت ڪه ازظهر میگذرد و هوا بشدت گرم است. جلوی پایم قوطی فلزی افتاده ڪه هرز گاهےبا اشاره پا تڪانش میدهم تا سر گرم شوم تقریبا ازهمه چیزو همه ڪس عڪس گرفته ام فقط مانده... _ هنوزطلبه جذابتون رو پیدا نڪردید؟ رو برمیگردانم سمت صدای مردانه اشنایی که یا حالت تمسخر جمله ای را پرانده بود... همان چهره جدی و پوشش ساده چفیه، ڪه باعث میشد بقول یکی ازدوستانم . _ چطور مگه؟... مفتشـے..؟! اخم میڪنے،نگاهت را به همان قوطےفلزی مقابل من میدوزی _ نه خیر خانوم!!.. نه مفتشم نه عادت به دخالت دارم اونم تو ڪار یه نامحرم... ولـے... _ ولےچے؟.... دخالت نڪنید دیگه... و گرنه یهو خدا میندازتتون توجهنما _ عجب... خواهر من حضور شما اینجا همون جهنم ناخواسته اس عصبـےبلندمیشوم... _ ببینید مثالا برادر! خیلی دارید از حدتون جلومیزنید! تاڪےقصدبه بےاحترامی دارید!!! _ بےاحترامی نیست!... یڪ هفتس مدام توی این محوطه می چرخید اینجا محیط مردونس _ نیومدم توڪه.... جلو درم _ اها! یعنی اقایون جلوی در نمیان؟... یهو به حول و قوه الهے از ڪلاس طی الارض میڪنن به منزلشـــــون؟... یا شـــــایدم رفقا یاد گرفتن پرواز ڪنن و ما بـےخبریم؟ نمیدانم چرا خنده ام میگیرد و سڪوت میڪنم... نفس عمیقی میڪشےو شمرده شمرده ادامه میدهی: _ صلاح نیست اینجا باشید...! بهتره تمومش ڪنید و برید. _ نخوام برم؟؟؟؟؟ _ الله اڪبرا...اگرنرید... صدایــی بین حرفش میپرد: _ بابا ... رفتی یه تذکر بدیا! چه خبرته داداش! نگاه میڪنم،پسری با قدمتوسط و پوششی مثل تو ساده. حتمن رفیقت است. عین خودت پررو!! بی معطلےزیر لب یاعلی میگویــی و بازهم دور میشوی.. یڪ چیز دلم را تڪان میدهد.. .. نویسنده:میم‌سادات‌هاشمی✨ 『🌙 @Gordane118 ○°.』