🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 8⃣
تقريبا ۳۵ سال ميشه که من رانندهی ماشين سنگين هستم. تمام جادههای ايران رو زير پام گذاشتم. روزهای تلخ و شيرينی رو پشت فرمان سپری کردم. تقريبا هفت سال مداوم در مسير مشهد کار کردم. خدا را شكر میكردم كه هر هفته زيارت آقا عليابن موسي الرضا علیه السلام نصيبم میشود.
سيد میلاد خيلی دوست داشت که همراه من به سرويس بيايد، اما من راضی نمیشدم. میترسيدم توی اين شغل ماندگار شود، اما گاهی برای تجربه هم كه شده سيد ميلاد را با خودم می بردم. در اين سفرها هم مقيد به انجام نماز اول وقت و واجباتش بود.
هميشه شب ها میديدم که باوضو میخوابيد. گاهی اوقات که فراموش میکرد وضو بگيرد، میديدم که از رختخواب بلند میشد، وضو میگرفت و بعد میخوابيد.
بعدها شنيدم كه با وضو خوابيدن چقدر فضيلت دارد و خوابِ انسان راعبادت میكند. گاهی اوقات هم میديدم که نماز شب ميخواند. اما من چون اغلب روزها منزل نبودم، سيد تحت تربيت مادرش قرار گرفت و رشد پيدا کرد. همسرم بسيار زن مؤمن و با خدائی بود. اومسئول هيئت خواهران بود و سخنراني ومداحی میکرد، سالها هم به تدريس قرآن مشغول بود. نسبت به اعمال مستحبی اهتمام خاصی داشت. سيد ميلاد هم همراه مادرش روزه میگرفت. همين امر باعث شده بود نسبت به تربيت صحيح فرزندانم اطمينان خاطر داشته باشم.
علاقه به رانندگی با ماشين سنگين داشت. حالت خاصی داشت. لوطی منش بود. گاهی اوقات ادای رانندها رو درمیآورد. نوع راه رفتن و سکناتش اينگونه بود. اما من مخالف بودم که وارد اين شغل شود. بيشتر او را به سمت تحصيلات دانشگاهی سوق دادم و مهندس شد.
از طرف دانشگاه قرار بود عمرهی دانشجوئی برود، من و مادر سيد ميلاد راضی نبوديم. سيد با وجود اينکه خيلی تلاش کرد ما را راضی کنه، اما بالاخره روی حرف ما حرفی نزد واز خير حج گذشت و عمرهی دانشجوئی نرفت...
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 9⃣
پسرم مدتی در پروژههای راه سازی به عنوان مهندس ناظر فعاليت داشت، يه روز اومد گفت:
« بابا ديگه اونجا جای من نيست. پيشنهاد رشوه به من دادند من ديگه اونجا نميرم. »
پسرم ديگه اونجا نرفت و گفت:
« من از اين نونها نمیتونم بخورم. »
همه ملامتش میکردند. چون اونجا مسئول پروژه بود و موقعيت خوبی داشت. اما سيد ديگه سر اون کار نرفت.
مدتی رو هم تو پل سازی کار كرد. تو محيط کارش بعضی ها از سيد ميلاد تنفر داشتند. پسرم مقيد به بيتالمال بود و به همين خاطر گاهی اوقات نمی تونست برخی اسرافها و... رو تحمل کنه. به من میگفت:
« من رو شايد اخراج کنند اما من خوشحال هستم که برای رضای خدا اين کارها رو انجام دادم. از اونجا هم که بيام بيرون، الحمدلله میتونم يه لقمه نون حلال دربيارم. »
سيدميلاد بيرون آمد و در کار خريد و فروش محصولات کشاورزی مشغول شد. خيلی خوب با مردم برخورد میكرد. بارهای سنگين تخمه كدو و... را میخريد و در شهرهای بزرگ میفروخت. انصاف داشت. با مردم راه میآمد. بيشتر كشاورزها نيز دوست داشتند با او كار كنند. خدا بركت خاصی به كاسبی اش داده بود. روزانه چند صد هزارتومان درآمد داشت. بسياری از كاسبها وقتی خبر شهادت سيد رو شنيدند بسيار متاثر شدند. بعد از شهادت سيد، گوشی موبايلش دست من بود. کلی از مشتریهای سابق زنگ میزدند و سراغش را میگرفتند. من با گريه جوابشون رو میدادم و میگفتم سيد ديگه بين ما نيست. شهيد شده...
سيد اينقدر خوب باهاشون کار میکرد که خود اون ها راغب بودند با او معامله کنند. محصولی که ديگر خريدارها با قيمت پايين تر میخريدند، سيد با قيمت خودش میخريد. شايد خيلیها فکر میکردند که سيد انسان سادهای است. حتی بعضی ملامتش میکردند، اما خدا بركت را در كارش قرار داده بود. برای سيد رضايت خدا مهمتر از حرفهای مردم بود.
يکی از مشتریهاش بعد از شهادتش اومد سراغ من. با گريه میگفت:
« سيد تنها مشتری من بود که انصاف داشت؛ نقد معامله میکرد، تو خريد و فروش قسم نمیخورد، حساب و کتابش درست بود. »
خلاصه بعد از مرگ مادر سيد ميلاد، دلم به او خوش بود. او هم يك روز از من اجازه خواست و راهی دفاع از حرم شد و رفت.
🎤 راوی: پدر شهيد
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 0⃣1⃣
🇮🇷نوجوانی
از دوران کودکی با هم بزرگ شديم. با همديگه میرفتيم فوتبال، دو تيکه سنگ به عنوان تيرک دروازه میگذاشتيم و با يک توپ پلاستيکی مشغول میشديم.
سيد اون دوران خيلی پر شور بود. لوطی بود. دوست داشت ادای آدمهای لوطی رو دربياره. منش پهلوانها رو دوست داشت. همون موقع ادای راننده تريلیها رو در میآورد و خيلی دوست داشت زود مرد بشه و بره تو جاده...
يادمه دوران راهنمايی روزه میگرفتيم. بعد از اين که از مدرسه میاومديم با همون زبان روزه میرفتيم فوتبال بازی میکرديم.
سيد از همون دوران نوجوانی، تابستان كه مدرسه تعطيل میشد، سعی میکرد سرِ کار بره. تابستانها سيد رو کمتر میديدم، با اين که خيلی احتياج به درآمد نداشت اما مرامش اجازه نمیداد کمک پدرش نره. خيلی وقتها با پدرش میرفت سرويس.
در دبيرستان دکتر شريعتی درس میخوانديم. تو دبيرستان با بچه ها خيلی شوخی میکرد، سيد خيلی سر به سر بچهها میگذاشت. لهجهی ترکی اش خيلی با حال بود. بچه ها و بعضی از معلمها خيلی حرف زدن سيد را دوست داشتند. حتی تو دانشگاه هم يکبار به خاطر همين لهجهی خاصش کل کلاس خنديدند. استاد به شاگردها خورده گرفت، اما سيد خيلی راحت گفت:
« استاد تقصير ندارند، لهجهی من واقعا خنده داره. »
در دورهی دبيرستان گاهی هم زمين کشاورزی دوستانش میرفت. مدتی رو با هم تو کارخانه خيارشور کار میکرديم. سيد از همون موقع مقيد بود نماز و ساير واجباتش رو به موقع انجام بده. هميشه موقع کار کردن مداحی گوش میداديم.
⬅️ ادامه دارد....
#صبحتبخیرمولایمن
🏝دیگر هیچ چیز دلهایمان را
خوش نمیکند...
دیگر هیچ چیز رنگ لبخند بر صورت هایمان نمینشاند...
دیگر هیچ چیز قرار دل بیقرارمان نیست...
تنها ظهور شماست که نجاتمان میدهد ، شادمانمان میکند،
امیدمان میبخشد...
خدا شما را برساند....🏝
⚘وَ لاَ أُنَازِعَكَ فِي تَدْبِيرِكَ وَ لاَ أَقُولَ لِمَ وَ كَيْفَ وَ مَا بَالُ وَلِيِّ الْأَمْرِ لاَ يَظْهَرُ
و در تدبير امور عالم با تو تنازع نكنم و هرگز چون و چرا نكنم و نگويم چه شده است كه ولى امر امام غايب ظاهر نمی شود.⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۲۰ شهریور ۱۴۰۳
میلادی: Tuesday - 10 September 2024
قمری: الثلاثاء، 6 ربيع أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️3 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
▪️11 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام
▪️28 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️32 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
✅ التماس دعای فرج
🏴کانال گردان شهید ابراهیم هادی
تویي چارهسازِ زندگیم 🌱 برادر شهیدم #می_خواهم_مثل_تو_باشم
[بانامرفت؛ولیگمنامبرگشت
نامشراامانتدادبهحضرتمادر
گمنامیتنهابرایشهرتپرستاندردآوراست
فاطمهگمناممیخرد]
#شهیدابراهیمهادی
صبحتون شهدایی🌷🌷🌷
A M:
*💝 الهی💦*
*💝 یا حمید بحق محمد 💝 یا عالی بحق علی 💦*
*💝 یا فاطر بحق فاطمه 💝 یا محسن بحق الحسن 💦*
*💝 یا قدیم الاحسان بحق الحسین 💦*
*💝 عجل لولیک الفــــرج صاحب العصر و الزمان 💦*
*💝 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین 💦*
*💝 السلام علیک یا بقیة الله یا ابا صالح المهدی یا خلیفة الرحمن و یا شریک القرآن ایها الإمام الانس و الجان سیدی و مولای الامان الامان 💦*
*💝 اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک 💦*
*💝 روز سه شنبه، روز زیارتی امام سجاد، امام محمد باقر وامام جعفر صادق علیهم السلام 💦*
*💝 ذکر روز : یا ارحم الراحمین« 100 مرتبه »💦*
*🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃*
🕊#زیارتنامه_ی_شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات