eitaa logo
🏴کانال گردان شهید ابراهیم هادی
531 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
14.7هزار ویدیو
33 فایل
https://eitaa.com/abasalehlabik. ارتباط با مدیر کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥دختر شهید رئیسی: اینکه می‌گویند دست رئیس‌جمهور بسته است درست نیست 💥حانیه سادات رئیسی، دختر شهید رئیسی در مراسم روز کارمند و گرامیداشت شهدای دولت: 💥دسترسی یک رئیس جمهور به امکانات سیاسی و اقتصادی و قدرت خیلی بالاست 💥دست رئیس جمهور خیلی باز است و امکان استفاده حق یا ناحق رئیس جمهور از امکانات و قدرت بالاست 💥اینکه یک نفر در جایگاه وزارتخانه یا در جایگاه ساختار سیاسی شهید شود بدانید خیلی تقوی می خواسته است 💥اگر کسی برای تقوای سیاسی و خدمت به مردم تصمیم گرفت و وارد ساختار سیاسی شود و هر لحظه در دست اندازهای سیاسی بین خدا و شیطان یکی را انتخاب کند اگر این فرد شهید شد خیلی شرایط حادی گذرانده که به این جایگاه برسد برای همین رهبر انقلاب گفت دلم برای آقای رئیسی سوخت چون لحظه به لحظه آن سخت بود. https://eitaa.com/gordanshidhadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پست صفحه بهادری جهرمی سخنگوی دولت شهید رئیسی 💥شهید رئیسی به فرمایشات رهبر انقلاب از عمق جان اعتقاد داشت. 💥دیروز در سخنان آقا، مستمر یاد شهید رییسی می‌افتادیم خصوصا آن‌جا که فرمودند: «اطلاع از متن آنچه که در زندگی مردم میگذرد، با کارتابل و گزارش کتبی امکانپذیر نیست. باید بروید ببینید، بشنوید، از خود مردم بشنوید. 💥وقتی انسان میرود میشنود، میبیند با آنچه که ما در گزارش به ما رسیده، تفاوتهای زیادی وجود دارد.» https://eitaa.com/gordanshidhadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🚨🚨 سخنان مقام معظم رهبری در جلسه گرامیداشت هفته دفاع مقدس فردا 4 مهر ساعت 10:15 به صورت زنده از شبکه یک پخش خواهد شد. ⛔️اتمام حجت بر همگان فردا خواهد بود. https://eitaa.com/gordanshidhadi
♨️‏تحلیلگر روس نوشت: "اگر او زنده بود،هیچ یک از این اتفاقات نمی افتاد. دنیا سزاوار این است که بداند: چه کسانی و با چه اهدافی مسئول مرگ(شهادت) رئیسی بودند؟" https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امیر قطر: هیچکس نمی‌تواند بگوید اسرائیل حق دارد از خودش دفاع کند؛ این فقط جنایت جنگی است 🔹تمیم بن حمد آل‌ثانی در نشست مجمع عمومی سازمان ملل:اسرائیل مدارس را بمباران می‌کند و جلوی ارسال کمک‌های بشردوستانه را می گیرد. 🔹اسرائیل بزرگترین عامل خشونت است. هیچ صلحی بدون نظر گرفتن حقوق فلسطینی‌ها دایر نخواهد شد. https://eitaa.com/gordanshidhadi
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺خدایا از عمر من کم کن و به عمر این شیرمردان اضافه کن اینا دارن با پلیدترین موجودات تاریخ بشریت میجنگن https://eitaa.com/gordanshidhadi
کتاب زندگینامه شهید مدافع‌حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 1⃣7⃣ سيد شروع کرد از شهدا سخن گفتن. کناری ايستاده بود و آدرس مزار شهدا رو به من نشون می‌داد. اينجا مزار شهيد علی آقا چيت‌سازيانه، انتهای همين قطعه سردار حسن ترک. سمت قطعه‌ی شهدای گمنام و شهيد قهاری رفتيم. مزار شهيد اسماعيل سريشی رو بهم نشون داد. اين قدر قشنگ از شهدا حرف ميزد و آدرس مزارشون رو بلد بود که مطمئن بودم سيد سال‌ها اينجا نفس کشيده و بزرگ شده. آخرش به من گفت: « بريم مزار شهيد حاج ستار ابراهيمی. اونجا ازش بخواه مشکلت رو حل کنه. » رسيديم. دو زانو مؤدب روبروی مزار شهيد نشست. اشاره کرد به عکس مزار و گفت: « سلام پهلوون، اين رفيق ما اومده دعا کنی ان‌شاءالله مشکلش حل بشه. اومدم براش ريش گرو بذارم. » دو سه روز بعد مشکلم به راحتی حل شد. زنگ زدم گفتم: « سيد باورت ميشه، مشکلم حل شد! » سيدخيلی تعجب نكرد. گفت: « مطمئن بودم. » هميشه می‌گفت: « دوستی با شهدا دو طرفه‌ است. » خيلی اين جمله رو تکرار می‌کرد. هيچ کاری رو برای خودش عار نمی‌دونست. دوران دانشجويی‌اش هم در تابستان می‌اومد صحرا کار می‌کرد. همون موقع خيلی به نماز اول وقت اهميت می‌داد. سيد، هيئت و مسجد خاصی نداشت. همه‌ی هيئت‌ها ومساجد می‌رفت. هر جا که می‌دونست می‌تونه تأثيرگزار باشه می‌رفت. شيخ بهاری رو خيلی دوست داشت. دائما توی اين گلزار شهدا و مزارشيخ بهاری بود. هر وقت می‌خواستيم سيد رو پيداش كنيم می‌رفتيم گلزار شهدا. بارها ديده بودم که می‌رفت کنار مزار شهدا می‌نشست و تو حال خودش بود. به خانم حضرت زينب علیهاالسلام علاقه‌ی خاصی داشت. يه موتوری داشت و جلوی موتورش سر بند مقدس يا زينب علیهاالسلام رو زده بود. خانم رو به نام عمه جان صدا ميزد. دائما زيرلب می‌گفت: « حسين جانم حسين جانم » 🎤 راوی: یکی از دوستان شهيد ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 2⃣7⃣ 🇮🇷 شهيد محمد رحيمی سال ٩٠ بود. نزديكای عيد نوروز قرار بود بريم اردوگاه شهيد درويشی برا خادم الشهدايی. سيدميلاد قبل از اين كه بريم رفت اكثر كارای جاموندش رو انجام داد. يكی دو روز قبل اين كه بريم رفت ديدن مادر شهيد محمدرحيمی. سيد ميلاد اين مادر گرامی راعمه صدا ميزد. به ايشان گفت: « عمه جان دعا كن شهدا ما رو قبول كنند و اونجا همه جوره همراهمون باشند. واقعا هر كاری هم بكنيم شرمندشونيم و اين كه به پسر شهيدت محمد سفارش كن حتما بياد اردوگاه. تو همه شرايط بهمون كمك كنه. » بالاخره وسايلمون رو جمع و جور كرديم و راه افتاديم. تو راه و تو ماشين سيد، راننده بود، اما هوای همه‌ی بچه‌ها و مخصوصا سربازها رو داشت. سيد سعی می‌كرد از همون جا روی بچه‌ها كاركنه. تو اردوگاه، بچه‌ها يه حسينيه‌ای درست كردن تا زائرا هر روز نمازاشون رو اونجا بخونن. ديوار اين حسينيه و داخلش جوری طراحی شد که مثل نمايشگاهی بشه تا زائرا كه ميان حسينيه حس و حال معنوی داشته باشن. يك روز حاج امير فرجام همراه كاروان به اردوگاه اومده بود. ايشان متوجه عكسی شد كه بچه‌ها سردر حسينيه نصب كرده بودند. اون تصوير بزرگ چندنفر از رزمندگان بود كه تعدادی از اونها شهيد شده بودند. يكی از اون‌ها كه دقيقا بالای ورودی حسينيه قرار داشت، كسی نبود جز شهيد حاج محمد رحيمی. حاجی خيره شده بود به عكس. بعد سيدميلاد رو صدا زد و گفت: « شهدای اين عكس رو می شناسی؟ » ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 3⃣7⃣ سيد با تعجب نگاه كرد! در همين حين حاجی گفت: « اون بالایی رفيقته، شهيد حاج محمد رحيمی. » سيد اين رو كه شنيد ديگه تو حال خودش نبود. اون روز كلا سيد حالش دگرگون بود. می‌گفت: « من قبل اومدن رفتم سر مزار شهيدرحيمی و از مادرش خواستم كه حاج محمد بياد اينجا و تو همه‌ی شرايط كمكمون باشه. » بعد گفت: « واقعا شهدا آخر معرفتند. معلوم ميشه حاج‌محمد و ساير شهدا هميشه حواسشون به ما بوده و اين ماييم كه با چشم دنيايی نمی‌تونيم خيلی چيزا رو ببينيم. » مادر شهيد رحيمی می‌گفت:‌ « سيدميلاد هر بار که می‌اومد به منزل ما سر بزنه، چند نفر نوجوان و جوان رو که تازه با شهدا آشنا شده بودند با خودش می‌آورد. دو زانو، مؤدب جلوی در می‌نشست. هيچ وقت اجازه نداد من براشون ميوه يا برای پذيرايی چيزی بياورم. هميشه ميوه يا شيرينی با دوستان تهيه می‌کرد و می‌آورد. خودشم پذيرايی می‌کرد. آخرين بار که اومد، خودش تنها اومد به من سر بزنه. حال عجيبی داشت. مدام گريه می‌کرد و من رو قسم می‌داد براش دعای شهادت کنم. احساس می‌کردم وقتی با عکس پسرشهيدم حرف می‌زد تو اين دنيا نبود! خيلی گريه کرد. بهم گفت: " عمه به محمد (پسرتان) بگو برام دعا کنه. عمه حلالم کن. " » هر جا که کارش خيلی گير می‌کرد می‌رفت سر مزار شهيد رحيمی. مدت‌ها خيره می‌شد به عکس شهيد و می‌گفت: « حاج‌محمد اين رسم رفاقت نيست! رفيقت مشکل داره چرا دستش رو نمی‌گيری؟ » ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 4⃣7⃣ يه بار بين بچه‌ها مشکل مهمی پيش اومد و باعث بروز مشکلات زيادی شد. با سيد رفتيم سرمزار شهيد رحيمی. طبق معمول سيد رفت و خيره به عکس شهيد شروع به درددل کرد. باورش شايد خيلی سخت بود، اما به همين شهدا قسم چند ساعت بعد همه‌ی اون مشکلات برطرف شد و شخصی که مسبب همه‌ی اين مشکلات بود سر و کله‌اش پيدا شد و قضيه به خير گذشت. يادمه تا شنيد عمه ميخواد بره کربلا، رفتيم خونه‌ی عمه. سيد گفت: « عمه جان شنيدم ميخوای بری کربلا، خوش به سعادتت. دعا کن آقا ما رو هم قبول کنه بريم زيارتش. عمه جان اومدم اگه کاری هست برات انجام بدم. » پيامبراکرم صلوات‌الله‌علیه‌ فرمودند: « خداوند می‌فرمايد من جانشين (شهيد) در خانواده او هستم. هرکس رضايت آنها را جلب کند، رضايت مرا جلب کرده و هرکس آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است. »¹ بر اين اساس سيد ميلاد خيلی به خانواده‌ی شهدا مخصوصا به اين پيرزن باتقوا سركشی می‌كرد. حتی بعد از شهادت، سيدميلاد به خواب يکی دو نفر از عزيزان آمده و گفته بود: « به مادر شهيد رحيمی (عمه جان) سر بزنيد. » الان هم كه رفقا به ديدن اين مادر می‌روند، بيش از اين كه از پسرش خاطره بگويد از ميلاد می‌گويد. او ميلاد را پسر ديگرش می‌دانست كه شهيد شد. __ ۱. مستدرك‌الوسائل، ج۱۱، ص۱۰ ⬅️ ادامه دارد....
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع‌حرم قسمت 5⃣7⃣ مادر شهيد رحيمی می‌گفت: « آخرين باری که آمد اينجا، می‌خواست بره سوريه. اومد نشست نزديك در سلام و عليک کرد و گفت: " عمه جان ميخوام برم جنگ کفار، اسلحه‌ی محمد نبايد روی زمين بمونه. " حالت عجيبی داشت. چند مرتبه بلند شد و به عکس محمد خيره شد. زيرلب زمزمه و نجواهايی با شهيد محمد داشت. عکس مادرش رو از جيبش درآورد و به من نشون داد. گفتم: " خدارحمتش کنه ميلاد جان، براش نماز و قرآن بخوان و دعا کن. " چشماش اشکبار شد گفت: " عمه جان يه چيزی رو ميخوام بهتون بگم اما دلم نمياد. " گفتم: " ميلادجان تو برام با محمدم هيچ فرقی نداری. بگو هر چی تو دلت هست. بگو من هم مادرتم. " گفت: " عمه جان دعام کن شهيد بشم. ديگه اين دنيا جای من نيست. " تا اين حرف رو شنيدم خيلی ناراحت شدم. گفتم: " ميلاد جان، شما چند سال هست که خونه‌ی من ميايی و ميری، تا حالا من رو ناراحت نکرده بودی. اما با اين حرفت دلم رو لرزوندی. " باز بلند شد و به عکس شهيدمحمد خيره شد. نمی‌دونم چی تو دلش می‌گذشت. گفتم: " ميلادجان بيا عکس يکی از دختران فاميل رو بهت نشون بدم. " می‌خواستم با اين کار ترغيبش کنم به ازدواج اما توجهی نكرد. چشمانش خيره به عکس محمد بود. سيد ميلاد هم رفت. اولين كسی كه خواب شهادتش روديد من بودم. اين قدر که برای سيد ميلاد گريه کردم برای محمدم گريه نکردم. سيد ميلاد هم مثل محمدم بود خداوند برای بار دوم من رو مادر شهيد کرد و افتخار می‌کنم. » 🎤 راویان: دوستان شهيد ⬅️ ادامه دارد....