🚨🚨اولین تیر رئیس بانک مرکزی دولت پزشکیان بر قلب جوانان
‼️منابع کفاف تقاضای وام ازدواج را نمیدهد
⚠️اول بسم الله با این فرمونی که دکتر پوزیده داره میره دولت ایشون فاجعه تر از دولت روحانی میتونه باشه ...
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهیدابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اسفندیاری مجری برنامه پایش توضیح میده که
این دولت چیزی که براش مهم نیست معیشت مردمه! 👌
🪧#خبر_فوری_سراسری
☆ــــــــــــــــ
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اظهارات پزشکیان پیرامون سپردن امور کشور به دست کارشناسان!
+پاسخ رهبر انقلاب به این اظهارات در اولین دیدار با اعضای هیئت دولت چهاردهم
۱۴۰۳/۶/6
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهیدابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
💵ان شا الله آقای دکتر عارف عزیز هر وقت حقوق و مزایای مردم و کارمندان را تونستن به دلار بدن،
⛽️ #بنزین را هم به دلار بفروشند!کدام عقل سلیمی می پذیرد بنزین را با دلار وارد کنیم و حقوق را به ریال به نسبت یک شصتم دلار بدهیم؟!
🪧#خبر_فوری_سراسری
☆ــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ رفیق دوست ، وزیر سپاه دوران جنگ:
قرار شد وسیله ای بسازیم که ناو آمریکایی رو بزنیم...
👈 کار طراحی شده بود و میخواستیم شروع به ساخت بکنیم
که هاشمی گفت: نساز!😡😳
🪧#خبر_فوری_سراسری
☆ــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صادق بیت سیاح بر دوش مردم قرار گرفت
🔹صادق بیت سیاح، قهرمان پارالمپیکی کشورمان در رشته پارادومیدانی که به دلیل ادای احترام به پرچم عزای امام حسین (ع) پس از رکوردزنی در پارالمپیک پاریس از کسب مدال طلا محروم شد، با استقبال مسئولین وارد کشور شد.
🔹صادق بیت سیاح: همه زندگی و نفسم برای امالبنین(س) است. مدال طلایم فدای تک تک مردم ایران.
👤میم.خ: سرت رو بگیر بالا پهلوان،چقدر با حضور امثال تو ادم احساس غرور میکنه...
دست تورو تا ابد میبوسم و تا ابد قهرمان منی ...
#امام_زمان
#کانال_گردان_شهیدابراهیم_هادی
https://eitaa.com/gordanshidhadi
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 1⃣1⃣
اطراف محلکارمون رو پوستر شهدا و رهبری زده بوديم. اينقدر خوب کار میکرديم که صاحب کار هم خيلی هوامون رو داشت.
همون دوران پامون باز شد به مسجد جامع که کنار منزل ما بود. در کنار مسجد جامع يک کتابخانهای بود به نام آيت الله طالقانی که از ابتدای انقلاب فعال بود. تقريبا ۵۰ نفر از شهدای شهر بهار تو اين قطب فرهنگی رشد پيدا کردند. مکان بسيارفرهنگی و تأثير گذاری بود. ما در گروه سرود و هيئت کتابخانه عضو بوديم و کم کم بزرگ شديم. نيروهایی که در کتابخانه تربيت میشدند، در آينده افراد تأثير گذاری میشدند. بعد از آن سيد در پايگاه مالکاشتر به عنوان مسئول تربيت بدنی و عضو شورای پايگاه مشغول شد.
اولين سفر راهيان نور را با همين کتابخانه رفتيم. از آنجا پای سيد به مناطق راهيان نور باز شد. يکی دو سال درپادگان شهيد حبيباللهی خادم بوديم. بعد پايگاه شهيد درويشی. سيد تا سال ۹۴ خادمالشهدا بود. اينقدر از شهدا میگفت كه هميشه دوستانش از سيد میپرسيدند:
« سيد جان انشاءالله کی قراره بری؟! »
همه منتظر شهادت سيد بودند.
يادمه مدتی ورزش باستانی میرفت. بعد از مدتی زورخانه خلوت شد. با چند نفر از بزرگان زورخانه دور هم جمع بوديم. مثل هميشه سيد بود و صحبت از معرفت و مرام شهدا، ما دغدغه داشتيم که چرا زورخانه خلوت شده. گفت:
« بچه ها يک چيز ميگم نه نگيد. از اين به بعد وقتی وارد گود میشيد هر روز به نيابت يک شهيد وارد بشيد. »
چون نگاه ما به ورزش باستانی يک نگاه معنوی بود، سيد با اين پيشنهادش معنويت ورزش ما رو دو چندان کرد. ماهم به حرف سيد اعتقاد داشتيم. اين كار انجام شد. کمتر از يکماه اينقدر زورخانه شلوغ شد که گاهی اوقات ما به خاطر کمبود جا ورزش نمیکرديم.
🎤 راویان: خانواده و جمعی از دوستان
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 2⃣1⃣
🇮🇷 نماز عشق
عادت خيلی خوبی داشت. معمولا برای هر کار خيری که میخواست انجام بده دو رکعت نماز میخوند. يادمه يک بار میخواست بره با يکی از جوانهايی که خيلی اهل مسجد و... نبود صحبت کنه. آستينهاش رو بالا زد وضو گرفت و رفت دو رکعت نماز خواند. بعد از نماز دعا كرد كه خدا در كلامش تأثير قرار بده واز خونه بيرون رفت. با اين کارش میخواست اثر وضعی روی مخاطب و کارهاش بذاره و همين طور هم شد.
من برای ازدواجم خيلی سختگير بودم. دوست نداشتم از کانون پر مهر خانواده و سايهی پدر و مادر جدا بشوم. تا اين که يکی از دوستان سيد ميلاد به خواستگاری اومد. هر چقدر با من صحبت کرد مجاب نشدم. تا اين که يک روز اومد منزل، آستينهاش رو بالا زد و رفت وضو گرفت، سجادهاش رو پهن کرد و اللهاکبر گويان مشغول نماز شد! دورکعت نماز خواند. نمی دونم چه نمازی بود و با چه نيتی خواند. اما حال عجيبی داشت. بعد از اين که نمازش تموم شد، اومد نشست کنارم. خيلی با محبت شروع به صحبت کرد. از علاقهاش به من گفت و اين که من رو چقدر دوست داره و...
کم کم ديدم که چشمانش اشکبار شد. همين طور که داشت صحبت می کرد از چشمهاش اشک میاومد. سيد با من كه خواهرش بودم خيلی با محبت صحبت کرد و الحمدلله خيلی زود اين مشکل حل شد. نَفَس سيدحق بود...
نسبت به خانواده خيلی با عاطفه بود. در مراسم ازدواج من خيلی گريه کرد. با اين که ممکنه خيلی از هم سن و سالهای سيد از روی حيا، غرور و...هيچوقت اين کار رو انجام ندهند. اما سيد قلبش مثل آينه صاف صاف بود.
هنر تمامی شهدا و سيد ميلاد اين بود که با اين همه عاطفه از خانواده دل کندند و رفتند ...
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 3⃣1⃣
به واسطه دوستی با سيد مسير زندگی ام کاملا عوض شد. اهل نماز و هيئت و شهدا شديم. نه تنها من، كه خيلی از دوستان همينطور بودند. جاذبهی عجيبی داشت...
شايد در اين زمان خيلی از هم سن و سالهای او اگر به دنبال گناه و... نباشند، سرشان گرم كار و بازی است. اما او خيلی حساس بود، روی بچههای هيئت و اطرافيانش که با هر کسي رفيق نشوند. اگر با دوست ناباب رفيق میشدند سريع میرفت سراغ شون و تذکر میداد. سيدميلاد هميشه به من میگفت:
« ببين بايد روی اون کسايی کار کنيم که زياد اهل هيئت و مسجد نيستند، اما زمينهی اين مسائل را دارند. »
میگفت:
« اونی که تو اين راه هست، جايی ديگه نميره. ما بايد بگرديم اون بچههايی که به دردبخورند رو جذب کنيم. »
الان که فکر میکنم میبينم سيد ميلاد کجا رو میديد! در اين راه از خدا كمك میگرفت و قبل از هر دعوتی به سوی خدا، از نماز كمك میگرفت.
هنوز هم با رفتنش جوانهای زيادی رو به طرف خودش جذب میکنه و راه درست رو نشانشون ميده. اما يادم هست همان ايام یکی از اين بچهها مزاحم نواميس مردم میشد. به سيد ميلاد ماجرا را شرح دادم. گفت:
« تو کارت نباشه وايسا کنار. »
من گفتم الانه که بزنه توی گوش اون پسر. ولی با صحنهی عجيبی مواجه شدم!
سيد طوری با اين نوجوان صحبت کرد که من جا خوردم. روز بعد گفتم:
« سيد چی شد؟ من گفتم الان طرف رو چنان میزنی که ديگه نتونه بلند شه. »
خنديد و گفت:
« يه جور ديگه زدمش!! »
راست میگفت. چنان زده بود که من از فردا اون جوان رو تو مسجد میديدم. بله سيد ميلاد، شيطان درون اون نوجوان رو زده بود.
سيد برای آن شخص وقت گذاشت. اون پسر رو در طی يکماه چنان تغيير داد که من کم آوردم! اون سال همون پسر رو با خودش برد و خادمالشهدا کرد.
کاش همهی ما صبر و انديشه سيد ميلاد عزيز رو داشتيم.
🎤 راویان: خانواده و دوستان شهيد
⬅️ ادامه دارد....
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 4⃣1⃣
🇮🇷 ورزش
سيد خيلی زود وارد عرصهی ورزش شد. با کشتی شروع کرد. مرام پهلوانها رو خيلی دوست داشت. خودش هم آدم لوطی منشی بود. چند سالی کشتی کار کرد اما از آنجایی که شهرستان بهار چند نفر جودوکار قوی در سطح ملی داشت کم کم سيد به سمت ورزشهای رزمی و جودو علاقمند شد.
خيلی زود پلههای ترقی را طی کرد. موفق شد دان دو جودو را هم بگيرد. بعد از شهادت، دان سه را هم به سيد اهداء کردند.
سيد در مسابقات دانشجويی جودو چندين بار شرکت کرد، در خرم آباد حائز مقام سوم شد. مسابقات اراک هم با هم بوديم. در مسابقات يگانهای ويژه خوش درخشيد و در مسابقات اميد هم چندين بار شرکت کرد.
تو مسابقات ليگ هم شرکت داشت. تو وزن خودش خيلی سرآمد بود. زمزمه هايی در خصوص دعوت سيد ميلاد به اردوی تيم ملی را هم شنيدم. گاهی اوقات سيد تو مسابقات شرکت نمیکرد و به عنوان مربی بچهها رو هدايت میکرد. تو مسابقات يزد
با هدايت سيد، تيم ما سوم شد. خيلی به بچهها روحيه میداد.
رفتيم به اردوی قم. سيد با يک نفر حريف تمرينی شد. حريفش خيلی مغرور بود، به سيد گفت:
« من باهات کار نمیکنم، شما در حد و اندازهی من نيستی. »
من خيلی ناراحت شدم. اما سيد چيزی نگفت، كمی بعد سيد گفت:
« حالا بيا يه بار دست و پنجه نرم کنيم. »
اون فرد با اکراه با سيد دست به يقه شد، سيد در عرض کمتر از يک دقيقه ضربه فنیاش کرد! اما اصلا به روی خودش نياورد و با خوش و بش از هم جدا شدند
⬅️ ادامه دارد....