eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
756 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✨﷽✨ 🌼چهار بار که شیطان به شکل انسان ظاهر شد! ✍️به یاد آورید هنگامی را که شیطان، اعمال مشرکان را در نظرشان جلوه داد و گفت: هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمی‌گردد و من همسایه شمایم، اما هنگامی که دو گروه (جنگجویان و حمایتِ فرشتگان از مؤمنان) را دید، به عقب بازگشت و گفت: از شما بیزارم. چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید (انفال آیه 48) از ظاهر این آیه به دست می‌آید که شیطان می‌تواند به صورت آدمی نمودار شود. (تفسیر نمونه، ج7، ص201، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1329ه.ش)؛ قریش هنگامی که تصمیم برای حرکت به سوی میدان بدر گرفتند، از حمله طایفه بنی‌کنانه ترس داشتند، زیرا قبلاً با هم دشمنی داشتند. در این هنگام ابلیس در چهره «سراقه بن مالک» که از سرشناسان قبیله بنی‌کنانه بود، به سراغ آن‌ها آمد و اطمینان داد که با شما موافق و هماهنگم. کسی بر شما غالب نخواهد شد، اما به هنگامی که نزول ملائکه را دید، عقب‌نشینی نمود و فرار کرد. (شیخ صدوق، امالی، مجلس پانزدهم، حدیث10)؛ ابلیس چهار بار به صورت چهار نفر مجسم شد. اول به صورت سراقه؛ در جنگ بدر به صورت سراقه در آمد و به کفار قریش گفت: امروز هیچ کس ‍ بر شما غالب نخواهند شد؛ زیرا شما با داشتن این همه نفرات و ساز و برگ جنگی ارتشی شکست‌ناپذیر هستید. وانگهی من نیز در کنار شما هستم و به وقتش، چون یک همسایه وفادار و دلسوز از هیچ گونه حمایتی دریغ ندارم. دوم به صورت منبه بن حجاج؛ در روز عقبه به قیافه او در آمد و فریاد کرد:‌ ای یاران! محمد و کسانی که از دین برگشتند کنار عقبه‌اند. آن‌ها را دریابید. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به انصار فرمود: نترسید! چون صدای او به کسی نمی‌رسد. سوم به صورت پیرمردی از اهل نجد؛ روزی که کفار مکه در"دارالندوه" برای مشورت در مورد قتل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اجتماع کردند، شیطان به صورت پیرمرد نجدی وارد مجلس شد و دستور‌های لازم را در این باره داد. چهارم به صورت مغیره بن شعبه؛ روزی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم رحلت فرمود، آن لعین به صورت مغیره در آمد و در میان مهاجر و انصار فریاد زد: ‌ای مردم! خلافت را مانند پادشاهان ایران و قیصران روم قرار دهید. هر کس بعد از خود آن را به فرزندان یا خویشانش وصیت کند و آن را در اختیار بنی‌هاشم قرار ندهد تا آن‌ها هم در اختیار فرزندان خود قرار دهند. آن ملعون برای این که با پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت نماید و ایشان را از بین ببرد، در این چهار جا به صورت انسان در آمد. شیطان به صورت پیامبر و امامان ظاهر نمی‌شود، بلکه به صورت شیعیان پاک و اولیای الهی هم ظاهر نمی‌شود. 📚تفسیر نمونه، ج7 ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
. 13 ذی الحجّه 1 ـ شقّ القَمَر در شب 14 ذی الحجّه واقعه ی شقُّ القَمَر به اعجاز پیامبر صلّی الله علیه و آله درمکّه رخ داد. (1) بعضی این واقعه را در شب 18 این ماه گفته اند. (2) قریش از آن حضرت معجزه طلب کردند، و حضرت با انگشت اشاره به ماه کرد، و به قدرت الهی دو نیم شد و باز به هم پیوست و آیه نازل شد : اقتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انشَقَّ القَمَرُ. (3) ابو جهل گفت : «این سحر است ! بفرستید از شهرهای دیگر هم بپرسند که آیا آن ها هم دیدند که ماه دو نیم شد. چون از اهل شهرهای دیگر پرسیدند آن ها نیز خبر دادند که نیمی ازماه پشت خانه ی کعبه و نیمی بر کوه ابو قبیس افتاد. (4) 📚 منابع : 1. بحار الأنوار : ج 17، ص 352. فیض العلام : ص 120. 2. وقائع الشهور : ص 231. 3. سوره ی قَمَر : آیه ی 1. 4. حقّ الیقین : ص 28. و ... .
🔆 نقش علامه امینی در پاسداشت واقعه غدیرخم سروده عمرعاص در مورد واقعه غدیر خم از نکات جالبی که مرحوم علامه امینی بدان پرداخته این است که علامه در «الغدیر» به شعری از یکی از شعرایی که به واقعه غدیر به همان نحوی که در باور شیعه است، اشاره می کند و این شاعر یکی از دشمنان اهل بیت(ع) و امیرالمؤمنین(ع) است و او کسی نیست جز عمروعاص. عمروعاص قصیده ای دارد به نام «جلجلیه» که از شاهکارهای ادبی عرب است. وقتی معاویه عمروعاص را به فرمانداری مصر منصوب می کند، پس از مدتی از او خراج مصر را طلب می کند و با شانه خالی کردن عمروعاص از پرداخت مالیات، معاویه او را تهدید می کند که اگر خراج مصر را ندهی تو را عزل می کنم و عمروعاص در جواب معاویه این قصیده را می فرستد. جلجل صدای زنگ شتر را می گویند و عمروعاص در آخر قصیده خطاب به معاویه می گوید نگذار این شتر گردنش تکان بخورد و صدای جلجل بلند شود که آبروی تو می رود. این قصیده دقیقا به مر غدیر و خلافت و ولایت امیرالمؤمین(ع) بر اساس همان اعتقاد شیعه اشاره می کند. بعضی از شعرا این شعر را این گونه ترجمه کردند: شهی کز پیغمبر بامراله شد او بر همه سرور و داد خواه چه بسیار درباره اش مصطفی سفارش به امت نمود از وفا وصایای پیغمبر پاکدین به شأن علی آن ولیّ امین شنیدیم بسیار در هر مقام که تصریح فرمود او را به نام بروز غدیر آن شه انبیا به منبر برآمد چو بدر سما به امر خداوندگار عزیز به بانگ رسا آن شه با تمیز در آن دم که کف بر کفش داشت جفت بر جملگی این دُر نغر سفت بفرمود «من کنت مولاه» را که جمله شناسند آن شاه را اشعار عمرو عاص و قيس بن سعد در نصب علي که در صفين هم مي خواند و عمروعاص نيز قصيده‏اي سرود، که بعضي از آن اين است: بآل محمد عرف الصواب و في أبياتهم نزل الکتاب فضربته کبيعة يوم خم معاقدها من القوم الرقاب اذا نادت سوارمها النفوسا فليس له سوي نعم جواب ترجمه: به واسطه آل‏محمد صلي الله عليه و آله و سلم راه راست شناخته شد و کتاب خدا در خانه‏هاي ايشان نازل شد. پس محل ضربت شمشير علي مانند بيعت خم غدير، گردنهاي قومست، زماني که شمشيرهاي برنده‏ي علي به جانهاي مردم ندا در دهند، سواي نعم و اجابت جوابي ندارند،يعني: خواه ناخواه در ايشان تأثير مي کند. وقيس بن سعد بن عباده دراين باب اين اشعار را انشاء نموده و در جنگ صفين در برابر اميرالمؤمنين عليه‏السلام مي‏خواند. قلت لما بغي العدو علينا: حسبنا ربنا و نعم الوکيل و علي امامنا و امام لسوانا، أتي به التنزيل يوم [1] قال النبي من کنت مولا ه فهذا مولاه، خطب [2] جليل [ صفحه 86] انما قاله الرسول علي الامة ما [3] قول قال و قيل ترجمه - چون دشمن بر ما سرکشي نمود، گفتم: پروردگار ما را بس است، و نيکو وکيلي است؛ و علي امام ما و امام ماسواي ماست که قرآن حاکم به اين امر است؛ روز غدير پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر که من مولايم اويم اين علي مولاي او است، و اين امر بزرگي است؛ اين حکمي که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود بر امت، در آن گفتگو و قال و قيل شايسته نيست. [1] يوم: ظرف لقوله: اتي به‏التنزيل، مضاف الي الجمله. [2] خطب جليل: خبر لمبتدء محذوف، اي ذلک الامر. [3] ما: نا فيه. [1] علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج‏2، ص 174- 179، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، چاپ اول، قم، 1416ق. ------------------------------------------------------- قصيده ي جلجليّه و ظهور حق عمروبن عاص بن وائل عنصري فرومايه و از خانداني پست بود و اسم او ، همراه با معاويه بن ابي سفيان در صدر اسامي دشمنان امير مؤمنان حضرت علي عليه السلام قرار دارد . عمرو بن عاص در كشمكش هايي كه با معاويه بر سر خراج مصر داشت ، براي نپرداختن خراج و ساكت كردن معاويه ، قصيده‌اي در مدح حضرت علي اميرالمؤمنين عليه السلام سرود كه به قصيده ي جُلجُليّه مشهور شده است، البته ذكر فضايل حضرت امير عليه السلام از چنين فردي نشانه ايمان و محبت او نيست ، بلكه ترفندي براي كوچك كردن معاويه و به دست آوردن خراج مصر بود . قابل ذكر است بعضي از گروهها براي فرار از قبول پيام غدير، « ولي »را در من كنت مولاه فهذا علي مولاه » به معناي دوست گرفته‌اند در حالي كه در اينجا ولي ، به معناي امام و سرپرست است ، اين مطلب آنقدر روشن است كه در اشعار عمروعاص نيز به وضوح ذكر شده است.1 مُعاوِيَةُ الحــالَ لا تَجْهَلُ [1] معاويه ، بر من مشو ناسپاس مزن خود ، به‌ ناداني و التباس بياد آر ، كاندر هواداريت چها كردم اندر پي ياريت به شام و باهلش، ز مكر و فريب چه غوغا بپا كردم اي نانجيب كه تا خلق، سويت شتابان شدند چو گاوان بگسسته از قيد و بند دگرگون نمودم من آيينشان به نام تو آميختم دينشان چو با پيشواي ره راستي به عصيان و طغيان ، تو برخاستي بدانسان ، دگرگون نمودم امور كه افكندم آن
خلق را در غرور اگر چه ترا آن مقام بلند نبد در خور اي پست نا ارجمند تو را من نماياندم اندر جهان زمن نامور گشتي و قهرمان گران است بر من كه نشناختي مرا ، اي جگر خوار زاده‌ي دني اگر من نبودم هوادار تو وزير و مشير و نگهدار تو نبودت بر اين جايگه هيچ راه نبودي تو فرمانروا هيچگاه اگر من نبودم ، تو همچون زنان پس پرده در خانه بودي ، نهان نموديم از جهل ، ياري تو را ايا زاده ي هند شوم دغا ببرديمت اندر فراز از نشيب زپستي بمانديم خود ، بي نصيب بنا حق تو را بر شه سرفراز مقدم نموديم از حرص و آز شهي كز پيمبر، بامر اله شد او بر همه سرور و داد خواه چه بسيار، در باره اش مصطفي سفارش به امت نمودم از وفا وصاياي پيغمبر پاكدين بشأن علي ، آن ولي امين شنيديم بسيار در هر مقام كه تصريح فرمود او را به نام به روز غدير، آن شه انبيا به منبر بر آمد ، چو بدر سما به امر خداوندگار عزيز به ‌بانگ رسا ، آن شه با تميز درآندم ، كه كف بر كفش ، داشت جفت بر جملگي اين در نغز، سفت كه آيا نيم من سزاوار تر ز جان شما بر شما سر بسر بگفتند: آري تو ، اَولي زما بما هستي اي سرور و رهنما در آن دم نمود ، آن شه ملك دين علي را امير همه‌ي مؤمنين بفرمود من كنت مولاه را كه جمله شناسند ، آن شاه را پس آنگه ، برآورد دست دعا بدرگاه بيچون وگفت : اي خدا ! هرآنكس كه او را بود دوستدار ورا دوست باش و ورا دستيار هر آنكس به كينش ببندد ميان ورا باش دشمن ، بهر دو جهان سپس گفت : با عترت پاك من مبادا كه باشيد پيمان شكن ! هر آنكس كه از عترتم شد جدا دگر با منش نيست راه بقا معاويه ! با اين اساس متين كه بر پا نمود ، آن نبي امين ببايد نماييم ، خود اعتراف كه جمله گرفتيم راه گزاف نموديم خود را در اين جور و كين گرفتار در اسفل سافلين به درگاه حق جملگي شرمسار اسير عذاب و گرفتار نار نه جبران شرمندگيها شود نه از خون عثمان نجاتي بود علي آن عزيز خداي ودود بود خصم ما جمله يوم الورود زحق دور و در جور خود سوختيم زهي زشت نامي كه اندوختيم حساب من وتو به دست علي است بلي روز محشر محاسب علي است چه عذري است ما را به روز جزا درآندم كه افتد ز رخ پرده ها پس اي واي بر تو، در آن روز سخت سپس بر من مجرم تيره بخت اَيا زاده ي هند، بد باختي ! سرانجام ، خود را تبه ساختي تو عهدي كه با من نمودي ، چه شد؟ و فايي نكردي تو برعهد خود چو بر اوج عزت شدي ، مستقر تو را عهد و پيمان برفت از نظر به اغيار دادي عطاي زياد ولي يار خود را ببردي ز ياد بدادي به عبدالملك ، مصر را نمودي در اين كار، بر من جفا به هر حال اكنون كه مصر از من است به وصلش دلم ، راحت و ايمن است نما از خراجش ، تو صرف نظر ز تكرار اين گفتگو ، در گذر تو را گر به مصر است ، چشم اميد زبام تو ، مرغ تمنّا پريد و گرنه كنم ، آنچه نا كردني است بگويم ، هر آنچه كه ناگفتني است بر انگيزم از مصر، خيل و سپاه كنم روزگار ترا بس تباه دل خلق ، بر تو دگرگون كنم حجاب غرور از ميان بر كنم كنم خلق را ، آگه از حال تو بر آرم ز بُن ، نخل آمال تو عيان سازم اين نكتة نغز را برون آرم از پوست ، اين مغز را كه از منصب إمرة المؤمنين تو دوري ، تو را نيست حقي چنين خلافت كجا و تو اندر كجا! چه نسبت بود بين ارض و سما معاويه ، آن عنصر جاهلي نباشد قرين با علي ولي خلاصه ، معاويه اين را بدان نباشي تو از مكر من در امان مپندار كه اكنون شدي كامياب دگر نيست با عمرو عاصت حساب منم اشتر پيش آهنگ تو به گردن ، را هست آن زنگ تو چو جنبد سرم ، زنگ آرد صدا از اين زنگ سنگت شود بر ملا چون معاويه اين اشعار را خواند از دريافت خراج مصر صرف نظر كرد و ديگر متعرّض عمر وعاص نشد. مناقب اهل بيت علیهم­السلام را دشمنانشان برايمان مي­گويند و اين براي آن دشمنان فضيلتي نيست چه به فضايل اهل ­بيت علیهم السلام حسد مي­ورزند. وقتي دشمنانشـان چنين فضايلي را بيان مي­كنند؛ ديگر ولايتشان براي جهانيان قابل انكار نيست. .
﷽ 📎 ؛ ویژهٔ 👌 ماجرای بسیار جالب و خواندنی به هیچ‌وجه از دست ندهید 📌 تشرف خدمت آقا امام زمان در صحرای عرفات - قسمت اول 👤 جناب حجت الاسلام آقاى قاضى زاهدى گلپايگانى می‌فرمايد: 🔰 من در تهران از جناب آقاى حاج محمد على فشندى كه يكى از اخيار تهران است، شنيدم كه می‌گفت: 🚫 من از اول جوانى مقيّد بودم كه تا ممكن است گناه نكنم و آنقدر به حج بروم تا به محضر مولايم حضرت بقيةالله روحى فداه، مشرف گردم. 🕋 لذا سال‌ها به همين آرزو به مكه معظمه مشرف می‌شدم. در يكى از اين سال‌ها كه عهده‌دار پذيرايى جمعى از حجاج هم بودم، شبِ هشتم ماه ذی‌حجه با جمیع وسائل به صحراى عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنكه حجاج به عرفات بیایند، براى زوارى که با من بودند، جاى بهترى تهيه كنم. ⛺️ تقریباً عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی كه براى ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم كه غير از من هنوز كسى به عرفات نيامده است. 🌌 آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بيدار ماندم تا آنكه نيمه‌هاى شب ديدم سيد بزرگوارى كه شال سبز به سر دارد، به درِ خيمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: «حاج محمدعلى، سلام عليكم.» 🔆 من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعى از جوان‌ها كه تازه مو بر صورتشان روييده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسيدند. ◽️ من ابتدا مقدارى از آن‌ها ترسيدم، ولى پس از چند جمله كه با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جاى گرفت و به آن‌ها اعتماد كردم. جوان‌ها بيرون خيمه ايستاده بودند ولى آن سيد داخل خيمه تشريف آورده بود. 🔺 ايشان به من رو كرد و فرمود: «حاج محمدعلى! خوشا به حالت! خوشا به حالت!» گفتم: «چرا؟..» ✍ ادامه دارد... .👇
. ﷽ 📎 ؛ ویژهٔ 📌 تشرف خدمت آقا امام زمان در صحرای عرفات - قسمت دوم 👈 حضرت فرمودند: شبى در بيابان عرفات بيتوته كرده‌اى كه جدم حضرت سيدالشهداء اباعبداللَّه الحسين (علیه‌السلام) هم در اينجا بيتوته كرده بود. ❓ من گفتم: «در اين شب چه بايد بكنيم؟» فرمودند: «دو ركعت نماز می‌خوانيم، در اين نماز پس از حمد، يازده مرتبه قل هوالله بخوان.» 🤲 لذا بلند شديم و اين عمل را همراه با حضرت انجام داديم. پس از نماز آن حضرت يك دعايى خواندند كه من از نظر مضامين مانند آن دعا را نشنيده بودم. 🍃 حال خوشى داشتند و اشک از ديدگانشان جارى بود. من سعى كردم كه آن دعا را حفظ كنم. ولى حضرت فرمودند: «اين دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهى كرد.» (و من همچنان متوجه منظور ایشان نمی‌شدم!) 📖 سپس به حضرت گفتم: «ببينيد آيا توحيدم خوب است؟» فرمود: «بگو.» من هم به آيات آفاقيه و انفسيه بر وجود خدا استدلال كردم و گفتم: من معتقدم كه با اين دلايل، خدايى هست. ✨ فرمودند: «براى تو همين مقدار از خداشناسى كافى است.» سپس اعتقادم را به مسئله ولايت براى آن آقا عرض كردم. فرمودند: «اعتقاد خوبى دارى.» بعد از آن سؤال كردم كه: 🔴 «به نظر شما الان حضرت امام زمان (علیه‌السلام) در كجا هستند؟» حضرت فرمودند: «الان امام زمان در خيمه است.» 🔰 دوباره سؤال كردم: «روز عرفه، كه می‌گویند حضرت ولی‌ّعصر (علیه السلام) در عرفات هستند، در كجاى عرفات می‌باشند؟» فرمود: «حدود جبل الرحمة.» گفتم: «اگر كسى آنجا برود آن حضرت را می‌بیند؟» فرمود: «بله! او را می‌بيند ولى نمى‌شناسد.» 🌌 گفتم: «آيا فردا شب كه شب عرفه است، حضرت ولیّ‌عصر (علیه‌السلام) به خيمه‌هاى حجاج تشريف می‌آورند و به آن‌ها توجهى دارند؟» فرمود: «به خيمهٔ شما می‌آيد زيرا شما فردا شب به عمويم حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) متوسل مى‌شويد.» ☕️ در اين موقع، آقا به من فرمودند: «حاجّ محمدعلى، چاى دارى؟» ناگهان متذكر شدم كه من همه چيز آورده‌ام ولى چاى نياورده‌ام. عرض كردم: «آقا اتفاقاً چاى نياورده‌ام و چقدر خوب شد كه شما تذكر داديد زيرا فردا می‌روم و براى مسافرين چاى تهيه مى‌كنم.» حضرت فرمودند:«چای با من.» ✍ ادامه دارد... ...................... دارم به سرم باز هوای عرفه خوانده ست مرا کربوبلای عرفه ای کاش ببینم رخ مولایم را در کربوبلا بین دعای عرفه در ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ............... 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
. 📌 تشرف خدمت آقا امام زمان در صحرای عرفات - قسمت سوم 🍃 حضرت از خيمه بيرون رفتند و مقدارى كه به صورت ظاهر چاى بود، ولى وقتى دَم كرديم به قدرى معطر و شيرين بود كه من يقين كردم، آن چاى از چای‌هاى دنيا نيست، آوردند و به من دادند. 🥣 من از آن چاى دم كردم و خوردم. بعد فرمودند: «غذايى دارى، بخوريم؟» گفتم: «بلى نان و پنير هست.» فرمودند: «من پنير نمی‌خورم.» گفتم: «ماست هم هست.» فرمودند: «بياور.» من مقدارى نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ايشان از نان و ماست ميل فرمودند. 🕋 سپس به من فرمودند: «حاج محمدعلى، به تو صد ريال (سعودى) می‌دهم، تو براى پدر من يک عمره به جا بياور.» عرض كردم: «اسم پدر شما چيست؟» فرمودند: «اسم پدرم "سيد حسن" است.» گفتم: «اسم خودتان چيست؟» فرمودند: «سيد مهدى.» 🔆 من پول را گرفتم و در اين موقع، آقا از جا برخاستند كه بروند. من بغل باز كردم و ايشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتى خواستم صورتشان را ببوسم، ديدم خال سياه بسيار زيبايى روى گونه راستشان قرار گرفته است. لب‌هايم را روى آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسيدم. 🔰 پس از چند لحظه كه ايشان از من جدا شدند، من در بيابان عرفات هر چه اين طرف و آن طرف را نگاه كردم كسى را نديدم! 🌟 يك مرتبه متوجه شدم كه ايشان حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه بوده‌اند، به‌خصوص كه اسم مرا می‌دانستند و فارسى حرف می‌زدند! ❤️ نامشان مهدى بود و پسر امام حسن عسكری بودند... ✍ ادامه دارد... 📎 ؛ ویژهٔ .
📌 تشرف خدمت آقا امام زمان در صحرای عرفات - قسمت چهارم و آخر 🔰 نشستم و زارزار گريه كردم. شرطه‌ها فكر می‌کردند كه من خوابم برده است و سارقان اثاثيه مرا برده‌اند، دور من جمع شدند. اما من به آن‌ها گفتم: «شب است و مشغول مناجات بودم و گريه‌ام شديد شد.» 💠 فرداى آن روز كه اهل كاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى كاروان قضيه را نقل كردم، او هم براى اهل كاروان جريان را شرح داد و در ميان آنها شورى پيدا شد. 🌄 اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خوانديم. بعد از نماز با آنكه من به آن‌ها نگفته بودم كه آقا فرموده اند: «فردا شب من به خيمه شما می آيم؛ زيرا شما به عمويم حضرت عباس (علیه السلام) متوسل می‌شوید» خود به خود روحانى كاروان روضه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را خواند و شورى برپا شد و اهل كاروان حال خوبى پيدا كرده بودند. 🌹 ولى من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقيةالله روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، بودم. 🌅 بالاخره نزديک بود روضه تمام شود كه كاسهٔ صبرم لبريز شد. از ميان مجلس برخاستم و از خيمه بيرون آمدم، ناگهان ديدم حضرت ولی‌ّعصر (علیه السلام) بيرون خيمه ايستاده‌اند و به روضه گوش می‌دهند و گريه می‌کنند... 🔴 خواستم داد بزنم و به مردم اعلام كنم كه آقا اينجاست، ولى ايشان با دست اشاره كردند كه چيزى نگو... ◀️ و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چيزى بگويم. من اين طرف در خيمه ايستاده بودم و حضرت بقيةالله روحی فداه آن طرف خيمه ايستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل (علیه السلام) گريه می‌کرديم و من قدرت نداشتم كه حتى یک قدم به طرف حضرت ولیّ‌عصر (علیه السلام) حركت كنم. ◾️ بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشريف بردند.... 📚 برگرفته از: آثار و بركات حضرت امام حسين (علیه السلام)، ص ۲۳، قضيهٔ ۵ 📎 ؛ ویژهٔ .
. مناسب قبل از مجلس ✨ التماس دعاء یعنی چه؟ 🌷ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ حضرت ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﺎ ﺯﺑﺎنی ﺩﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی ﺗﺎ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﻮﺩ ! 👈ﻣﻮسی (ع) ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ : ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ❤️ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﻋﺎﻛﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی !! و این است فلسفه ی التماس دعا🌷 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
. ✨﷽✨ 🌼امیر ملک بندگی ✍️از احنف بن قیس روایت شده که وقتی او نزد معاویه رفت از شیرینی و ترشی چنان نزد او در سر سفره چیدند که گفت من نام بعضی از آن‌ها را نمی‌دانستم. لذا یک یک آن‌ها را از معاویه پرسیدم و او جواب می‌گفت. چون معاویه طعام خود را تعریف می‌کرد من گریه‌ام گرفت. گفت: چرا می‌گریی؟ گفتم: به یاد آمد شبی را که در خدمت حضرت علی (ع) بودم وقت افطار شد. آن حضرت دستور داد تا من نیز نزد او بمانم. پس کیسه‌ای را خواست که سر آن را مهر کرده بود. چون آن را حاضر کردند به او گفتم: یا علی! این چیست؟ حضرت فرمود: نان جو است. عرض کردم: ترسیدی که از آن نان بردارند، یا بخل کردی که اینچنین سر آن را مهر کرده‌ای؟ حضرت فرمود: نه اینکه گفتی درست نیست؛ بلکه می‌ترسیدم که حسن و حسین (علیهمالسلام) آن نان را به روغن بیالایند. عرض کردم: مگر حرام است؟ فرمود: نه، ولکن واجب است بر امامان عادل که زندگی خود را در سطح فقیرترین مردم قرار دهد تا فقیر به واسطه فقرش از جاده بندگی بیرون نرود. معاویه گفت: ذکر کسی را کردی که احدی فضل او را نمی‌تواند انکار کند. 📚الفصول العلیه، ص51 ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
🌺 راز دم و دستگاه فوق‌العاده‌ی سیدالشهداء (علیه‌السلام) 🌺 🌸 مقدمه‌: توجهی به سفره‌ی بی‌کران پادشاهِ شهیدان (علیه‌السلام) 💧همان گونه که می‌دانید فضیلت‌هائی که برای امام‌حسین از زبان معصومان دیگر - علیهم‌السلام - بیان شده‌، به اندازه‌ای زیاد است که هر کسی با خواندن آنها شگفت‌زده شده و به طور طبیعی این پرسش در ذهنش پدید می‌آید که « راز و علت این حرمت و دم و دستگاه بسیار بسیار بزرگ پادشاه شهیدان علیه‌السلام چیست؟ » پیش از رمزگشائی از این راز بزرگ، بجاست چند فضیلت از آن تافته‌ی‌جدابافته - علیه‌السلام - را بار دیگر بخوانیم: 💧۱. رسول‌خدا - صلی‌الله‌علیه‌و‌آله - فرمود: هر کس با حسین دشمنی کند، حتی بوی بهشت هم به مشامش نخواهد رسید. (سفینة‌البحار،ج۲،ص۱۹۵) 💧۲. هر که بر امام‌حسین بگرید یا بگریاند یا خود را به گریه بزند و قیافه‌ی گریه‌کنندگان را به خود بگیرد، تنش بر آتش [ دوزخ ] حرام خواهد شد. (بحارالانوار، ج۴۴،ص۳۰۹) 💧۳. وقتی حضرت موسی‌بن‌عمران به خدا عرض کرد: « خدایا! برادرم مُرد؛ او را بیامرز! » خدا به او فرمود: « ای موسی! اگر برای اولین تا آخرین بندگان آمرزش بخواهی، همه‌ی آنان را خواهم بخشود اما قاتلان حسین‌بن‌علی را نخواهم آمرزید و حتماً از آنان انتقام خواهم گرفت. » (ترجمه‌ی نفس‌ُالمهموم، ص۳۹) 💧۴. اگر کسی در ماه آمرزش خدا ( ماه رمضان ) بخشوده نشود، دیگر تا ماه رمضان آینده مغفرت شامل حالش نخواهد شد مگر این که به حج رفته و عرفات را درک کند. (مفاتیح‌الجنان،ص۱۷۴)  با این حال خدا به زائران امام‌حسین در روز عرفه پیش و بیش از حاجیانی که در عرفات هستند توجه و لطف می‌کند . 💧۵. امام‌صادق علیه‌السلام: « هر کس با وجود توانائی به زیارت مرقد امام‌حسین نرود، دین و ایمانش ناقص است و اگر هم [ گناهی نکند و ] وارد بهشت شود، پائین‌تر از مومنان خواهد بود و مهمان اهل بهشت می‌باشد [ و از خود جائی در بهشت نخواهد داشت ] و اگر بی‌عذر و بی‌دلیل به زیارت امام‌حسین نرود، دوزخی خواهد بود. » 💧۶. امام محمدباقر علیه‌السلام: « زیارت امام‌حسین بر هر شیعه‌ای واجب است. » (سفینة‌البحار،ج۳،ص۵۲۱) البته فقیهان وجوب را در این‌جا به معنای 'استحباب بسیار زیاد و اکید' می‌دانند. 💧۷. هر کس حضرت حسین - علیه‌السلام - را زیارت کند در حالی که حق او را می‌شناسد [ یعنی شیعه است و آن امام را دارای ولایت بر خود می‌داند، ] مانند کسی‌ست که خداوند را در عرشش زیارت کرده است. » (کامل‌الزیارات،ص۲۸۱) ☘ به یاد دارم روزی حضرت آیة‌الله بهجت در میان فرمایشی می‌خواستند این روایت را بخوانند اما وسط جمله ساکت شدند؛ چهره‌شان برافروخته و منقلب شد و بغض گلوشان را فشرد و هر چه تلاش کردند این بخش از روایت: « مانند کسی‌ست که خدا را در عرشش زیارت کرده است » را بگویند، نتوانستند و اگر یک حرف از آن را می‌گفتند ، یا سیل اشک‌شان روان می‌شد یا روان‌شان سیل می‌شد! ☘ بار دیگری هم این انقلاب روحی را در ایشان دیدم و آن، زمانی بود که شخصی در مشهد بیتی لطیف درباره‌ی امام‌حسین را در محضر ایشان خواند ... (سایه‌اش مستدام باد!) 💧۸. امام محمدباقر علیه‌السلام: اگر مردم می‌دانستند پاداش و ارزش زیارت امام‌حسین چه اندازه است، از شوق می‌مُردند و جانشان را با آه و دریغ برای رسیدن به آن پاداش از دست می‌دادند. (سفینة‌البحار،ج۳،ص۵۲۳) 💧۹. از احکام فقهی است که اگر انسان « احتمال » بدهد در سفر حج خطری برای وی پیش خواهد آمد، رفتن او به حج حرام است اما اگر « یقین » داشته باشد در سفر زیارتی امام‌حسین علیه‌السلام  خطری متوجه اوست، باز هم رفتن به زیارت آن امام مورد سفارش و تاکید است: لاتدع زیارهَ الحسین لخوف (کامل‌الزیارات،ص۲۲۷) 💧۱۰. همچنین از احکام فقهی‌ست که خوردن خاک هیچ مدفنی به هیچ منظور جائز نیست ( حتی خاک مرقد رسول‌الله و امیرالمومنین ) اما خوردن کمی از خاک پاک مدفن سالار شهیدان به قصد شفایافتن جائز است. 💧۱۱. امام‌صادق علیه‌السلام از زبان خداوند فرمود: ارزش مکه در برابر کربلا مانند تَری نوک سوزن است در برابر دریا! (سفینة‌البحار،ج۷،ص۴۶۱)  اگر فضل و ارزش زیارت و قبر امام‌حسین را برای شما بگویم، حج را ترک می‌کنید [ و تنها به زیارت مرقد او می‌روید. ]  (ترجمه‌ی نفس‌المهموم،ص۵۰۲) 💧۱۲. حتی یاران وفادار سیدالشهداء که با ایشان شهید شدند، یارای شفاعت پیامبران را دارند و می‌توانند مقام آنان را بالاتر ببرند. 👈 خلاصه: روایت‌هائی که در بیان مقامات پادشاه شهیدان - علیه‌السلام - به ما رسیده چیزی جز این را نشان نمی‌دهد که دم و دستگاه ایشان بسیار بسیار بزرگ و فوق‌العادة است ( و تازه نگارنده جرأت نقل برخی از آنها را ندارم! ) و این عظمت - چنان که دیدید - حتی به یاران ایشان و سرزمین کربلا هم رسیده است. 🌸 اما راز و سبب این فوق‌العادگی حریم و حرمت آقای شهیدان - علیه‌السلام - چیست؟ 👇
👆🌺 متن سخن: 🌺 🌸 رمزگشائی از آن راز سترگ 💧در فرمایش‌های خود معصومان - علیهم‌السلام - سبب این حقیقت بیان شده است و باید در جستجوی آن بود. یکی از روایت‌‌های رازگشا، این فرموده‌ی امام محمدباقر و امام‌صادق - علیهماالسلام - است که « خداوند در عوض [ آن طرز فجیعِ ] شهادت امام‌حسین - علیه‌السلام - چهار ویژگی به ایشان داد. اول: شفا را در خاک مدفن او نهاد. دوم: روا کردن دعاها رادر نزد مرقد او مقرر کرد. سوم: امامان پس از او را، از ذریه‌ی او قرار داد. چهارم: مدتی که زائران مرقد او برای زیارتش صرف می‌کنند، از عمر آنان نمی‌شمارد. (امالی‌الطوسی،ص۳۱۷)   البته از آن‌جا که می‌دانیم امامان دیگر هم شهید شدند اما این ویژگی‌ها را ندارند، پی می‌بریم که این امتیازهای خداداد برای اصل شهادت ایشان نیست بل‌که برای چگونگی شهادت آن سرور است که همه‌ی آفرینش را به گریه انداخته است. همچنان که امام حسن‌مجتبی - علیه‌السلام - به ایشان فرمود: « هیچ روزی مانند روز تو ( عاشورا ) نیست. » (امالی‌الصدوق،ص۱۷۷)   اما مگر کیفیت شهادت ارباب شهید چه گونه بوده که سبب این همه فضیلت‌های منحصر به فرد شده است؟ 🌸 مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم داستان جالبی از ملاقات خود با شخصی را تعریف کرده است که این پرسش و حقیقت بزرگ را برای او باز و آشکار و حل نموده است.   سید بحرالعلوم گفته: « روزی در راه رفتن به سامراء فکرم مشغول این بود که چرا و چه گونه خدا این همه پاداشهای بی‌مانند و بزرگ برای زیارت و گریه بر سیدالشهداء در نظر گرفته است؟ » در همان حال با شخصی هم‌سفر شدم که به من فرمود: "آیا می‌خواهی با هم مباحثه کنیم؟ آیا می‌خواهی درباره‌ی پاداش زیارت امام حسین صحبت کنیم؟" گفتم: "بله؛ اتفاقاً من هم‌اکنون به همین موضوع فکر می‌کردم و این مسأله برایم مبهم مانده است." آن شخص فرمود: "داستانی را برایت نقل می‌کنم؛ روزی پادشاهی با اطرافیانش به شکار رفتند. وقتی حیوانی یافتند شاه به اطرافیانش گفت: 'دوست دارم خودم به تنهائی آن را شکار کنم؛ دنبال من نیائید' و خودش دنبال شکار رفت اما در بیابان گم شد و دیگر نتوانست راه را بیابد و کم‌کم تشنه و گرسنه گشت و نزدیک بود بمیرد؛ ناگهان از دور چشمش به خیمه‌ای افتاد و به سوی آن رفت و پیرمرد و پیرزنی را در آن دید که از همه‌ی دنیا تنها گوسفندی داشتند. آن دو از شاه پذیرائی کرده و تنها گوسفند خود را برای او ذبح و طبخ کردند. شاه هنگام بازگشت به آنان گفت: 'من در شهر وضع خوبی دارم؛ اگر مشکلی برایتان پیش آمد نزد من بیائید تا کمکتان کنم. مدتی بعد آن مرد و زن که کاملاً بی‌چیز شده بودند به شهر رفتند تا از آن مهمانشان کمکی بگیرند و تازه در شهر دانستند که او پادشاه است. به کاخش رفتند و پادشاه آن دو را احترام کرده و نزدیک خود نشاند و داستان گم‌شدن خود و پذیرائی آن دو را برای اطرافیانش تعریف کرد و سپس از اطرافیانش پرسید: 'اکنون چگونه می‌توانم لطف این دو نفر را جبران کنم؟' یکی از وزیران گفت: 'یک گوسفند برایت ذبح کردند؛ تو هم یک گوسفند به آنان بده.' دیگری گفت: 'یک گله گوسفند به آنان بده.' شخص دیگری گفت: 'مزرعه‌ی بزرگی به آنان ببخش.' دیگری گفت: 'جواهرات و پول فراوانی به آن دو بده.'  اما خود پادشاه گفت: 'شما همگی اشتباه می‌کنید؛ این دو نفر جان مرا نجات دادند و حق حیات بر من دارند؛ یعنی من بقیه‌ی سلطنتم را بده‌کار اینان هستم و حق آنان این است که پادشاهی خودم را به آنان بدهم." » سید بحرالعلوم ادامه داد: « در این‌جا آن شخص رو به من کرد و گفت: "امام‌حسین هم همین کار را کرد؛ او دید درخت خزان زده‌ی توحید و نبوت و ... همه چیز اسلام، خشک شده و مُرده است و با چیزی جز شهادت او و اسیری خانواده‌اش بهاری نشده و دوباره جان نمی‌گیرد و حاضر شد این فداکاری را کرده و اسلام را تا قیامت تازه و زنده نگه دارد."   با این مثال و توضیحش، مسأله برایم حل شد اما دوباره که نگاه کردم کسی را ندیدم و گمان می‌کنم او امام‌زمان - عجل‌الله‌فرجه - بود. » (رمزورازکربلا،ص۹۷تا۹۹)    با این توضیحات هیچ جای شگفتی نیست که می‌بینیم خدا و معصومان و خود امام‌حسین تا این اندازه به « دم و دستگاه حسینی » توجه و لطف دارند چرا که سالار شهیدان همه چیزش را برای اسلام بل‌که برای اصل خدا و دین فدا کرد  و زحمت ۱۲۴۰۰۰ پیامبر را حفظ نمود و برای خدا سنگ تمام گذاشت حتی زن  و بچه و طایفه‌ی خود را در معرض خطرات آن جهاد بی‌مانند قرار داد تا جائی که آن ناپاکان و زنازادگان می‌خواستند همه‌ی احکام شورشیان را بر امام‌حسین و یارانش بار کنند اما غیرت خدا ناموس خود را حفظ کرد.    🌺 اشاره‌ها 🌺 🌸 افزون بر روایت‌هائی که گذشت، حقیقت‌های ظریفی هم در طول زمان رخ داده که مفاد آنچه گفتیم، بیشتر نشان داده و تائید می‌کند. در این جا به عمد چند داستان شگفت را واگویه می‌کنم 👇