eitaa logo
گروه فرهنگی313
1.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
19 فایل
هدف : کارفرهنگی ،اجتماعی ؛سیاسی درمسیر امام زمان"عج "؛ بااستعانت ازخداوند واهل بیت"س". ✅️کپی مطالب همه جوره "حلال" کانال: @goruh_farhangi_313 گروه: https://eitaa.com/joinchat/4079420039Ced95c26028 ارتباط با خادم کانال وگروه : @SEYEDANE
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴هفتم صفر به روایتی مجتبی(ع) است 💔تسلیت به ساحت مقدس آقا ولیعصر(عج) ودوستان وعاشقانش ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
‏کسایی مثل رسالت بوذری کم از قبل این انقلاب بهشون رسیده که خودشونو ۴۵ ساله گروگان روحانیت میدونن؟ این مذهبی‌نماها تو هر حکومتی جا میشن وقتی نیاز باشه انگشتر دست میکنن ریش بلند میکنن وقتی نیاز باشه کراوات میزنن شیش تیغ میکنن اینم از صدا و سیماییکه میگن دست ماست . ✍Asmakarami ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توهین بیشرمانه به زائران توسط کارشناس برنامه شبکه صدای امریکا ✍️این خود زنی‌ها واراجیف گویی درباره اربعین حسینی نشان از سوزش بیش از حد این حرامیهاست وگرنه همه می‌دانند که جمعیت زوار اربعین فقط چند میلیون نفرش ایرانی هستن وبقیه که چند ده میلیون نفر هستن از اقصی نقاط دنیا به مشرف میشن ودر پیاده روی اربعین شرکت میکنند. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📚 تقدیر قسمت سیزدهم ✍️خلاصه بالاخره تموم شد،اون شب جهنمی و من به هوای بچه ی خواهرم که بغلم بود و گریه میکرد ، بعد از خداحافظی با بقیه بیرون اومدم... آزاده روسریشو تو آیینه ی آسانسور درست کرد وبعد از اینکه با لحن اعتراضی گفت:نباید میموندی آخر از همه میومدی؟ آروم گفتم:هیسس،دخترت تازه ساکت شده !پایان جملم با وایسادن آسانسور هم زمان شد و سریع رفتم بیرون که آزاده دیگه چیزی نگه اما سریع اومد بیرون و گفت:خانم ها مقدم ترن دیگه نه؟یعنی اینم نمیدونی؟!در جوابش سرم رو به نشانه ی تاسف تکون دادم که روشو برگردوند و با اون پوتینای پاشنه بلندش،تق تق کنان ازم جلو زد و رفت سمت در.داریوش هم اومد، گفت:بدو بیا تا دستگیرت نکردن.واقعا که اوضاع بدی بود، مصداق بارز بین آب و آتیش بودن.منم بین مسخره بازیهای مامان و زیرپرچم داریوش مغرور بودن گیر کرده بودم که دومی رو انتخاب کردم، سخت بود،ولی خوب وقتی از در رفتم بیرون دیدم می ارزه!همین که میتونستم هوای تازه ی بیرون اون خونه رو تنفس کنم خوب بود. سوار ماشینشون که شدیم آزاده خواست موضوع تو آسانسور رو ادامه بده و نصیحتم کنه،که با صدای آرومی گفتم:فعلا قراره آشنا شیم،چرا باید میموندم آخر از همه؟بعدشم تمومش کن برای امروز و امشبم دیگه بسه! دوباره سرشو به تاسف برام تکون داد و روشو برگردوند و خوشبختانه،بعد از اینکه از داریوش برای اینکه راهشون دور میشه،عذر خواهی کردم،دیگه ازشون تشکر و خداحافظی کردم و رفتم سمت ماشینم. نشستم تو ماشین،اول از همه گوشیمو خاموش کردم،بعد هم درها رو قفل کردم و صدای موسیقی لایت همیشگی ام رو بر خلاف همیشه،بردم بالا و تا خود خونه با مرور امروز تو ذهنم،رانندگی کردم و وقتی وارد پارکینگ شدم،حس کردم به منطقه ی امنم رسیدم.وارد خونه شدم و درو قفل کردم،تلفن رو هم از پریز کشیدم و خودمو با همون لباسای بیرونم،انداختم رو مبل،ساعدمو گذاشتم رو پیشونیم و در حالی که آستین لباسم نصف دیدم رو گرفته بود،با نصف دیگه، چشم دوختم به سقف و رفتم تو فکر!چه روز مسخره ای بود! شبیه خواب های آشفته! اصلا انگار از اون شب بارونی که بدخواب شدم،هنوز تو خوابم،یه کابوس درهم برهم !آخرش قراره چی بشه؟چرا ساکت موندم و هر کاری گفتن کردم؟ این چند سال چرا درست حسابی و محکم نگفتم نه رضوانه و نه هیچکس دیگه ای رو نمیخوام... خدایا من چه غلطی کردم؟چه غلطی کردم؟!دراز کشیدن دوای دردم نبود، روح نا آرومم نمی تونست این سکون رو تحمل کنه،بلند شدم یکم تو خونه راه رفتم و وقتی دیدم اونم جوابگوی اینهمه فشاری که بهم اومده نیست، رفتم سمت حموم که شاید زیر دوش بتونم یکم آروم شم.لعنت به من که ساکت موندم! آب که ریخت رو سر و بدنم، کم کم حس کردم دارم آروم میشم! فکرم داشت باز میشد و یه صدایی می گفت آروم باش همش یه ماهه و بعدش همه چی تموم میشه. کم کم انگار داشتم خودمو پیدا میکردم که با خودم گفتم،اصلا قبل از اون یک ماه هم اگه بخوام میتونم همه چی رو تموم کنم،رضوانه دختر منطقی و خوبیه و حتما درک میکنه. فقط باید آروم باشم. لحظه به لحظه وضعیتم بهتر میشد و وقتی آروم آروم شدم.دوش رو بستم و رفتم بیرون و با دیدن اتاقی که در عین حال که مرتب به نظر میرسید، از نظر من بی نظم بود و این بی نظمی اذیتم میکرد،فهمیدم همون مبل برای اینکه امشب رو صبح کنم بهتره.موهامو خشک کردم،یه پتو پیچیدم دور خودم،دراز کشیدم رو مبل و سعی کردم بخوابم و این خوابِ به موقع،چه هدیه ی بزرگی بود از سمت خدا وقتی میخواستم روز جهنمیمو تموم کنم! صبح با صدای زنگ خونه بیدار شدم و تو جام نشستم،یکم گیج بودم و نمی دونستم واقعا صدای زنگ اومده یا خواب دیدم.به ساعت نگاه کردم که هفت صبح رو نشون میداد و با صدای دوباره ی زنگ،از جام پریدم.واقعا صدای زنگ بود؟کیه این موقع صبح؟ با فکر اینکه حتما اشتباه زدن یا چون طبقه ی اولم،دیواری کوتاه تر از من گیر نیاوردن،از روی مبل بلند شدم و رفتم سمت آیفون اما وقتی تصویر رضوانه رو پشت در دیدم،یه لحظه هنگ کردم و کم کم یادم اومد چه بلایی سرم اومده.با صدای زنگ سوم دستی تو موهام بردم و از خودم پرسیدم،برای چی اومده اینجا؟ همینطور که دکمه رو زدم که در باز شه، قفل در ورودی رو باز کردم که با لبخند و انرژی همیشگی سلام داد و گفت:سلام تنبل خان،صبح بخیر!بیا اینا رو ازم بگیر که دستم افتاد. جواب سلامشو فقط از روی اطلاعات عمومی و رفتار روتین ذهنم دادم که اگر غیر از این بود،ذهن متعجبم یاری نمیکرد. ادامه دارد... تعجیل درفرج صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥قابل توجه تمام وطن‌فروشا...👆 بشنوید سخنان عباس هویدا (نخست وزیر پهلوی) در مورد وطن فروشی 💥امروز سالگرد جدایی بحرین از ایران هم هست.. 💥عباس هویدا : بحرین به مثابه یکی از دختران ما بود که این دختر شوهر کرد ورفت.. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌷 تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۵/۲۱ - ارتفاعات سردشت ✍🏻 بخشی از وصیتنامه این شهید عزیز : ✅ برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان‌ها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و سعی کنید عظمت او را دریابید و خود را تسلیم او سازید 🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
10دقیقه عرض ارادت کن به 🌷 ✏️ رهبر انقلاب: یاد امام زمان نشان‌دهنده‌ی این است که خورشید طلوع خواهد کرد، روز خواهد آمد. ان شاءالله 🤲 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
وسط اینکه غربگرایان ایرانی داشتند نطق می‌کردند که: "نباید انتقام بگیریم چون آمریکا و اسرائیل گفتند میخوان آتش‌بس کنند"، صهیونیست‌ها با 3 بمب یک تنی آمریکایی، بیش از 120 آواره را در مدرسه التابعین غزه به طرز فجیعی کشتند.😔 حتی پینوکیو هم اینقدر از روباه مکار فریب نخورده بود! ✍حسین رجایی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌷 تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۵/۲۳ - ارتفاعات سردشت ✍🏻 بخش هایی از وصیتنامه این شهید عزیز : ✅ خدایا، در این لحظه‌ها، عشق و علاقه عزاداری امام حسین(ع) را از ما مگیر ✅ اگر صدها بار مرا بکشند و زنده شوم از گریه کردن بر مولایم حسین(ع) و اهل بیت خسته نمی‌شوم ✅ به همه سفارش می‌کنم که در خط ولایت فقیه باشند چون ولایت فقیه همان ولایت حضرت علی(ع) و پیامبر اکرم(ص) است 🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
📚 تقدیر قسمت چهاردهم ✍️وقتی دوباره با خنده گفت:بیا اینارو بردار دیگه،سرمو تکون دادم که به خودم بیام،دمپاییمو گذاشتم جلوی در که بسته نشه و رفتم پایین.دوتا کیسه ای که کنار پاش بود رو برداشتم و متوجه شدم راست میگفت،واقعا سنگین بودن.پشت سرش که یه چیز گردی که لای دستمال گلدار آشپزخونه پیچیده بود رو با احتیاط رو دستش نگه داشته بود،وارد خونه شدم،کیسه هارو گذاشتم رو زمین،در رو بستم و گفتم:اینجا چیکار میکنی؟شالشو انداخت رو گردنش،نفسشو برای رفع خستگی فوت کرد بیرون و گفت:اومدم بیدارت کنم که با هم صبحونه بخوریم.ولی به موقع اومدما!اگه نبودم خواب میموندی،به کارت هم نمی رسیدی!تو ذهنم تکرار کردم.کارم!چه کاری؟!آها کارم!هنوز نتونسته بودم حضورشو تو خونه ام هضم کنم که با یادآوری حرفی که دیشب برای خلاص شدن از دست مامان زدم،سرمو تکون دادم و رفتم تو دستشویی که فکر کنم و ببینم چیکار باید بکنم! وقتی اومدم بیرون،روی میز رو چیده بود وبوی قهوه،خونه رو برداشته بود. چایی رو ترجیح میدادم، اما خوب نزدم تو ذوقش!نگاهم بهش افتاد که مانتو و شالشو درآورده بود و یه بافت یقه شل آستین بلند بادمجونی تنش بود با همون شلوار جین تیره اش!موهای مشکی بلندشم که اولین بار بود کامل میدیدمش. از صافی و بلندی موهاش لبخندی رو لبم نشست و رفتم تو آشپزخونه! حواسش به قهوه بود که سرنره و وقتی آماده شد،با وسواس خاصی ریختشون تو فنجون . فنجونا رو گذاشت رو میز و دست برد پشت سرش و موهاشو پیچید دور هم،بعد روهم تاشون کرد و رفت سمت لباساش،کلیپسشو برداشت، موهاشو اسیر کرد و برگشت تو آشپزخونه. حس خوبی نداشتم که اول صبح انقدر قند رو وارد بدنم کنم ولی فعلا چاره ی دیگه ای نبود. صبحونمون که تموم شد با لبخندی گفتم: «چطور شد دیروز نگران خلوت دونفره مون بودن، امروز صبح حل شد؟» با صدای بلندی خندید و گفت: «البته درستش اینه که دی شَب نه دی روز. شب و روز فرق داره» با خنده «آهان»ی گفتم که حرفشو ادامه داد و گفت: «چون کار عجله ای داشتی، تشخیص دادن بی خطری!» لبخندی زدم، تکیه دادم به صندلی و بعد از یکم سبک سنگین کردن حرفم، گفتم: «راستش اصلا کاری نداشتم، فقط می خواستم بیام بیرون» اونم لبخندی زد و گفت: «نچ! خطرناک شد که، پس من برم» و درست زمانی که میخواستم حرفشو جدی بگیرم و ته دلم خوشحال شم که خلوتم بهم نمی خوره، زد زیر خنده و گفت: «پس چیکار کنیم حالا؟» یکم فکر کردم و گفتم: «طبق برنامه، من می رم بیرون تو هم هرچی که بهت توصیه شده!» بقیه ی کیک رو گذاشت رو اُپن و منم فنجونا رو گذاشتم تو ظرفشویی! خواست میزو دستمال بکشه که ازش گرفتم. تشکری کرد و در حالی که داشت می رفت بیرون گفت: «توصیه شده خونه ات رو مرتب کنم و برات ناهار درست کنم. اینام وسایلای ناهاره!» دستم از حرکت وایساد و نگاهش کردم! لبخندی زدم و گفتم: «تمیز کردن خونه ی من نتیجه ی عکس میده ها می دونستی؟» نشست رو مبل، پاشو انداخت رو پای دیگه اش و گفت: «جدی؟ چرا؟!» برای دور آخر میز رو دستمال کشیدم و گفتم: «چون دوست ندارم نظمم بهم بخوره!» شونشو بالا انداخت و گفت: « آها، پس اون کنسله! ناهار چی؟» دستمال رو شستم، آبشو چلوندم و از آویز مخصوص دستمال ها آویزونش کردم و گفتم: «زحمت ننداز خودتو! از تنهایی و سکوت خونه استفاده کن و فرانسه ات رو بخون یا هرکار دیگه ای که دوست داری» لبخندی زد و گفت: «همیشه قراره همینجوری باشی یا اولشه؟» در حالی که داشتم می رفتم سمت اتاق گفتم: «مگه اول و آخرش فرقی داره؟!» چون به نظرم، سوالم جواب نداشت، منتظر نموندم، وارد اتاق شدم در رو بستم و سریع حاضر شدم، دفتری که توش اتفاقات روزم رو می نوشتم رو برداشتم و بعد از مرتب کردن موهام از اتاق رفتم بیرون! تو آشپزخونه بود و تا دید اومدم بیرون پرسید: «اشکال نداره به ظرفات دست بزنم؟» سرمو تکون دادم و گفتم: «شاید کارم تا شب طول بکشه، اذیت نکن خودتو!» با چشمای گشاد شده گفت: «نکنه رو ظرفاتم حساسی که هی میگی نکن، نکن؟!» ادامه دارد... تعجیل درفرج صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادمان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد مهدی فاطمه را یاد کنیم او تنهاست... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی شاطر برای مشتری‌هاش به‌به چه نانی هست این نان...🫓 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
تدابیر طبی راهپیمایی اربعین 1⃣ تدابیر قبل از سفر : 🔸نیت و استمداد از حضرت 🔸سبکبار و سبکبال باشید. 🔸همسفر خوب انتخاب نمایید. 👈کفشی که عادت دارید بپوشید. کفش نو نپوشید 👈کفی نمدی داخل کفش. 👈اگر غلظت خون دارید، صاف کننده یا حجامت عام قبل سفر تا عطش نکنید. 👈رفع موی زائد با نوره 👈مصرف دوای کاظمیه تابستانه 👈کوله پشتی مناسب و کوچک. 👈چفیه بردارید( به عنوان ماسک، حوله، سجاده،شال کمر،کلاه سر و...استفاده کرد.) 👈کلاه سفید یا رنگی نقابدار. 👈 همراه داشتن ، روغن بنفشه، روغن درد، حنظل ، عسل، چسب زخم، کاظمیه و سویق عدس برای رفع عطش، هاضوم، تخم شربتی، خاکشیر. 👈یک بطری پر آب از وطن با خود ببرید و در هر شهر ، قبل خوردن مقداری آب تازه به آن اضافه کنید 2⃣تدابیر حین سفر: ♦️پرهیز از پر خوری و پرنوشیدن ♦️پرهیز از آب یخ ، فست فود و مرغ صنعتی ♦️پرهیز از خوردن قهوه به سبب نهی وارد شده. ♦️پرهیز از پیاده روی در هوای گرم روز ♦️پرهیز از باد مستقیم کولر. 🔸مصرف روزانه دوای کاظمیه ، عراقی، سیب ، ، عسل، هاضوم، تخم_شربتی و سکنجبین 3⃣تدابیر ساده بیماران: ♦️ : درصورتی که کفش اندازه باشد و پا داخل کفش لغزان نباشد، تاول نمی زند. 1.تاول را باز نکنید. 2. اگر تاول باز شد، عسل روی تاول بمالید و ببندید. 3. دوای جامع + عسل ضماد کنید 4. یا ضماد دال عدس+گلاب+سرکه ♦️سرماخوردگی: 1.با اولین علامت، بلافاصله عسل بخورید 2.سه روز اول سرماخوردگی، آب لیمو و آب پرتقال و آب و مایعات نخورید، سه روز بعدی مصرف شود. ۳.سیب و عسل زیاد بخورید. ۴. دوای کاظمیه ۵. پرهیز از غذای چرب و . ♦️تب و لرز: 1.دوای امام کاظم ع 2.آب عسل ، سیب ، پیاز 3.روغن بنفشه روی پیشانی مالیدن ۴.پرهیز از مرغ صنعتی و لبنیات ♦️گلودرد یا سرفه : 1. سه بار غرغره کردن ( آب ولرم+عسل+نمک+سرکه+پودر آویشن)و بار چهارم قورت داده شود 2.شربت عسل 3.دواء کاظمیه. ۴.پرهیز از خوردن مرغ صنعتی ، موز و سرخ کرده ♦️یبوست: 1.در مسیر آب فاتر (جوشیده ولرم) زیاد استفاده شود 2.ابگوشت 3.کشمش- مویز-آلو ، پرهلو، انجیر ، 4.گلاب 5.پرهیز از ماست، دوغ و ترشی و موز ♦️اسهال: 1.یک قاشق چایخوری اسفند قورت دهید( جویده نشود) 2.یک قاشق چای خشک خوردن 3.سیب 4.عسل ۵.برنج کته یا سویق برنج ۶.دمنوش برگ مورد یا نعناع، پونه ۷.پرهیز از غذای چرب و مرغ ♦️ تدابیر گرفتگی عضلات: 1.هنگام شروع پیاده روی 15 دقیقه اول آرام راه رفته و بعد میتوان سرعت گرفت و برای توقف هم به تدریج سرعت را کاهش دهید. نیم روز اول پیاده روی تعداد دفعات استراحت بیشتر باشد و عجله نکنید. 2. روغن مالی ناخن های پا. 3.نقاط پشت ساق پا یک دقیقه فشار داده شود(گرفتگی ها باز میشود) 4. زانو درد: ماساژ اطراف کاسه زانو 5.برای رفع گردن درد و کمر درد در طول سفر هر وقت فرصت شد 5دقیقه طاق باز بدون بالش دراز بکشید. ♦️مسمومیت: اکثرا بخاطر سردی خوردن زیاد باعث تهوع و استفراغ می شود، که این مسمومیت نیست لذا با یک غذای طبع گرم رفع می شود 1. استفراغ عمدی(انگشت داخل گلو فرو کردن یا آب ولرم+گلاب+نمک خوردن) 2. خوردن شیر و یا سیب زیاد 3. حجامت کردن 4.جامع با آب سیب ♦️ضعف بدن: سردی نخورید. سویق بخورید خرما و ارده های مسیر زیاد خورده شود از نخوداب های طول مسیر میل کنید. خون دماغ: ابتدا اجازه بدهید چند دقیقه خون برود سر را زیر شیر آب سرد گرفته. انتهای استخوان بینی را محکم بگیرید.سوراخ های بینی را نباید گرفت چون خون برمیگردد و لخته میشود شصت پا را یک دقیقه با کش ببندید ♦️بواسیر: و عرق سوز شدن: 1.خوردن خرمای زیاد 2.تره 3.قرص خونساز. 4.انجیر، انگور، کشمش ، شیره 5.آبگوشت گوسفند 6. پرهیز از گوجه، ترشی، ماست، دوغ، مرغ، گردو، سیب زمینی، گوشت گاو، نخود، فلفل، ذرت و سردی ها ♦️سردرد: چکاندن روغن بنفشه کنجد داخل بینی ♦️دندان درد: ۱)چکاندن روغن حنظل دندان یا داخل گوش ۲)پرهیز از خیار ۳)گل میخک روی دندان ۴)کیسه نمک داغ روی سر 4⃣تدابیر قبل از سفر ویژه بانوان: 🚺درمان تاخیر قاعدگی قبل سفر 1.مفردات: بابونه،بومادران،سیاهدانه،رازیانه،اسفند، زعفران،زرشک،کرفس، پیاز مفید است. 2.حجامت دو ساق پا. 3.خضاب سر با حنا هر شب 🚺 جهت تاخیر انداختن قاعدگی: 1.ماء الجبن: روزانه آب پنیر طبیعی یک فنجان خورده شود از چند روز قبل از قاعدگی 2.بادکش زیر سینه 3.قرص خونساز از یک هفته قبل از قاعدگی. نکته: هنگام قاعدگی قرص خونساز، خونریزی را کم می کند. (ع)‌ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(منوشه امیر) بیش از ۴۰ سال است علیه ایران اسلامی در رادیو اسرائیل مشغول ورّاجی است و تمام همت عمر ننگینش در این ۴۵ سال سرنگونی جمهوری اسلامی ایران بوده وی صاحب رسانه ای جهانی است خدا این خواب صادقه را از زبان او به سراسر جهان منتشر نمود که با اقتدار روز افزون نظام ایران، علاوه بر فروپاشی اسرائیل، منطقه خاورمیانه نیز به گفتمان انقلاب اسلامی ملحق خواهد شد و این نمی تواند کابوس باشد بلکه حقیقت و معجزه ای است در حال شدن که خدا از زبان دشمن عنود جاری نمود.... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
مداحی آنلاین - ای صفای قلب زارم - حاج علی ملائکه.mp3
4.56M
✨️ ای صفای قلب زارم هر چه دارم ازتو دارم تا قیامت ای رضاجان سرزخاکت برندارم ✨️ غیر تو یاری ندارم با کسی کاری ندارم گر مرا از در برانی جای دیگر من ندارم ✨️ به دلم کن یک نگاهی تا نماند یک گناهی به یقین بایک نگاهت میشوم دوراز تباهی ✨️ تو رئوف و مهربانی قبله ی درماندگانی ز تو ممنونم دلم را در حریمت میکشانی ✨️ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📚تقدیر قسمت پانزدهم ✍️چرا خانما معنی واقعی حرف رو در نظر نمی گرفتن و همیشه دنبال یه منظور خاص بودن؟ آروم گفتم: «نه! اصلا اینطور نیست! ولی دوست ندارم از کار و زندگیت بیفتی!» سریع گفت: «فعلا که کار و زندگیم همینه! پس بیا جای همه چیو بهم نشون بده بعد برو!» یعنی خودش نمی تونست درِ چهار تا دونه کابینت رو باز کنه و ببینه چی به چیه؟ نفس عمیقی کشیدم و بعد از نشون دادن جای وسایلا، خداحافظی کردم و از خونه رفتم بیرون! وارد پارکینگ که شدم به سرم زد همینجا تو ماشین بمونم ولی یادم افتاد که بهش گفتم تا شب نیستم و نمی شد که تا شب تو هوای خفه ی پارکینگ باشم! ببین چجوری منو از زندگی انداختن و آواره ام کردنا! کِی این یه ماه تموم میشه! از خونه که رفتم بیرون، بعد از یکم چرخ زدن الکی تو خیابونا، فکر کردم بهتره برم یه کتابخونه ای چیزی و تو آرامش و سکوت یه فکر درست حسابی برای وضعیتم بکنم اما بعدش حس کردم دلم می خواد بخوابم که زدم بغل! صندلی رو خوابوندم و خواستم ساعت گوشیم رو چک کنم که متوجه شدم هنوز روشنش نکردم! تا روشن شد، چند تا پیام باهم اومد که یکیش برای بانک بود، سود پولم رو ریخته بودن‌! مگه امروز چندُم بود؟ همه چی قاطی پاطی شده! واقعا که وضعیت مسخره ایه! سریع اجاره خونه رو ریختم و به صاحب خونه پیام دادم. بعدیش از طرف مامان که پرسیده بود چرا زود از خونه ی خاله رفتم و کار صبحم چیه؟ خوبه که گوشی رو خاموش کرده بودم! یه پیام باز نشده ی دیگه که مال موجودی حسابم بود رو هم چک کردم و با خودم گفتم، چرا تو ماشین بخوابم؟! این ماه که خرج خاصی ندارم، می تونم روزای اول حسابی از پولم لذت ببرم! الانم می تونم برم هتل، یه اتاق بگیرم و با خیال راحت بخوابم. خوشحال از فکر خودم، روی نقشه، نزدیک ترین هتل رو انتخاب کردم و بعد از اینکه رسیدم و از وضعیت تمیزی و مرتب بودن لابی و کارمندا، تقرییا مطمئن شدم جای خوب و تمیزیه، فرم رو پر کردم که گفتن با اینکه ساعت تحویل اتاقا دو ظهره، چون اتاق خالی دارن می تونم برم و منم بعد از تشکر، کلید رو گرفتم و رفتم سمت راه پله ها! معمولا انتخابم به جای آسانسور، پله بود، به خصوص اگر مثل الان که اتاقم طبقه ی دومه، با طبقات پایین کار داشتم. وارد اتاق که شدم، در رو قفل کردم و نگاهی به اتاقی که همه چیزش سفید بود انداختم و یه نفس عمیق کشیدم. بوی تمیزی می داد و حالمو حسابی خوب کرده بود. رفتم سمت تخت، ملحفه ی روی تشک و روبالشی رو بو کردم و وقتی مطمئن شدم تمیزه و تازه انداختنش، لباسای بیرونمو درآوردم، دراز کشیدم و دستامو بردم زیر سرم! خوابم پریده بود اما این آرامش الانمو مدیونش بودم. دوباره به سقف زل زدم و این چند روز رو تو ذهنم مرور کردم، واقعا همه چیز عجیب غریب بود. همه چیز! با فکر های پراکنده ای که داشتم، کم کم چشمام گرم شد و نفهمیدم کِی خوابم برد اما وقتی بیدار شدم حس گرسنگی زیادی داشتم و با نگاه به ساعت گوشیم فهمیدم حق دارم چون از وقت ناهارم گذشته بود. همه چی زندگیم بهم خورده بود. مامان هم چند باری زنگ زده بود و چه خوب که حواسم بوده صدای گوشی رو قطع کنم و خوابم خراب نشد! دفترم رو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون که ناهار رو توی رستوران هتل بخورم و یجورایی امروز رو حسابی خوش بگذرونم. با دیدن منو و یادآوری غذاهای دیشب، سری از روی تاسف تکون دادم و بعد از سفارش غذا، شروع کردم به نوشتن اتفاقات این چند روز. به اتفاقای دیشب که رسیدم، دستام می لرزید، هم از عصبانیت و هم گشنگی! دیگه نتونستم بنویسم و خوشبختانه غذام هم رسید، دفتر رو بستم و گذاشتم کنار و غذام رو شروع کردم و بعد از غذا هم دیگه حوصله ی نوشتن نداشتم! مگه مجبور بودم بنویسم؟! نه! من همیشه از هرچی اجبار و کار زوری بود بدم میومد شاید برای همین بود که هیچوقت نتونستم تو هیچ کاری دووم بیارم و پولی که بابا برای شروع کار بهم داد رو گذاشتم تو بانک که سودشو بگیرم. آزاد و رها! اینجوری با فکر بازتر، کار خودم رو شروع می کنم و قطعا نتیجه ی بهتری می گیرم. البته اگر بذارن! فعلا که تا یه ماه آینده اسیر خاله بازیای مامان شدم. بعدشم که... معلوم نیست. امیدوارم بخیر بگذره! بعد از ناهار برگشتم تو اتاقم و به گوشیم نگاهی انداختم و متوجه شدم مامان دوباره زنگ زده! واقعا بابت دیشب از دستش ناراحت بودم و نمیخواستم الان باهاش حرف بزنم که یموقع لحنم تند نشه و بهش بی احترامی نکنم. چون کار دیگه ای نداشتم، دوباره دراز کشیدم و فکر کردم کاش یه خونه ی دیگه داشتم که هیچکس ازش خبر نداشت و تو شرایط اینجوری می رفتم اونجا. یا کاش سود پولم انقدری بود که می تونستم تمام این یه ماه رو بیام هتل! بعد با خودم فکر کردم اگه خونه رو پس بدم شاید بشه چنین کاری کرد. ولی...خوب...اون وقت وسایلام چی میشه؟ ادامه دارد... تعجیل‌درفرج آقا صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧂 پاشیدن نمک در چشم سردار ایرانی نامه حاج قاسم خطاب به دخترش💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313