eitaa logo
گروه فرهنگی313
1.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
19 فایل
هدف : کارفرهنگی ،اجتماعی ؛سیاسی درمسیر امام زمان"عج "؛ بااستعانت ازخداوند واهل بیت"س". ✅️کپی مطالب همه جوره "حلال" کانال: @goruh_farhangi_313 گروه: https://eitaa.com/joinchat/4079420039Ced95c26028 ارتباط با خادم کانال وگروه : @SEYEDANE
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 💚 🤲 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
▫️پوستر | ما تا آخر ایستاده ایم . . .
می‌گفت امام حسین، مخصوص دوماه محـرم و صفر نیست که بعدش بذاری گوشه‌یِ طاقچه‌یِ دلت و سراغش نری امام حسین‌ع ، پنـاهه برای این روزهای سختِ نفس‌گیر که دنیا و سختی‌هاش آدم رو از پا در میاره در قیـد زمان و مکان نباش ! هر وقت یاد آقا افتادی بدون آقا خواسته که به یادش افتادی ؛🙂 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🌷شهید انقلاب 🌷 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🤲 هدیه به روح شهید 🌷🌷 ودیگرشهدای راه اسلام وقرآن، امام شهدا، اموات واسیران خاک، وتعجیل در فرج آقا صلوات 🌷 شهادت :۱۳۵۹/۰۸/۰۹💔 محل شهادت : آبادان💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشنه شهیدشد😔💔 رهبر معظم انقلاب اسلامی، لحظات آخر عمر مبارک شهید «امیر احمدلو» را این‌گونه روایت کرده‌اند: «آخرین لحظه حیاتش آب می‌آورند یا یک نفری به فکر می‌افتد که آب به او بدهد که تشنه از دنیا نرود، این جوان نظامی آب را نمی‌خورد، اشاره می‌کند به آن سربازی که بغل دستش بوده یعنی همان حادثه صدر اسلام (۱)که مدام ما‌ها روی منبر‌ها گفتیم و مردم شنیدند و تصور درستی از آن پیدا نکردیم، در واقع اتفاق افتاد؛ یک افسر ارتشی این واقعیت را به ما نشان داد». (۱): شبیه این اتفاق در جنگ (موته) اتفاق افتاده است. 🤲 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
خیلی زیباست 👌 🔹دختری با پدرش می‌خواستند از یک پُل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر. پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم. دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم، اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد... 🔸این دقیقا مانند داستان رابطه‌ی ما با خداوند است، هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دست ‌مان ما را بگیرد، هرگز دست ‌مان را رها نخواهد کرد! و این یعنی عشق ♥️ دعا کنیم فقط "خــدا "دستمونو بگیره" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
خدایا بابت تن سالمم شکرت خدایا بابت خانواده خوبم شکرت خدایا بابت سقف بالا سرم شکرت خدایا بابت لباس تنم شکرت خدایا بابت شغل پردرآمدم شکرت خدایا بابت روزی فراوونم شکرت خدایا بابت ورودی‌های زندگیم شکرت خدایا بابت آرامش و آسایشم شکرت خدایا بابت حس و حال خوبم شکرت خدایا بابت خیر و برکت زندگیم شکرت خدایا بابت داشته‌ها و نداشته‌هام شکرت ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📢دفاع مقدس از زاویه نو👇 👈ملت ایران به رهبری فقیه جامع الشرائط، زمینه ساز ظهور 👈روایات در جایگاه ایران قبل از ظهور 👈روایت عجیب از پیشبینی تحقق یافته اهلبیت در مرکزیت شهر قم جهت نشر علوم دینی و مژده ظهور💚 👈ملت ایران برتر از ملت زمان امیرالمؤمنین 👈شهدا تربیت شده های مکتب و قلم و بیان علماء دینی 👈وصیت شهدا به دو چیز: رهبر، حجاب 👈دو شیء سیاه برتر از سرخی خون شهید 👈غبطه شهدا به زنده های عصر ظهور 👈پاسداری از مرام و یاد شهدا و دین، برتر از شهادت 👈بیشترین تعداد شهدای جنگ تحمیلی از میان روحانیت و طلبه ها بودند(به نسبت به جمعیتشان چند برابر سایر اقشار شهید دادند) 👈داستانی از شهدا 👈پیروزی در جنگ با شعار یاحسین و سربند یا زهرا نه یا کوروش!!! ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
امام على عليه السلام: أفضَلُ العِبادَةِ الزَّهادَةُ برترين عبادت، دل بركندن از دنياست غررالحكم حدیث2872 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در دعايى كه پيوسته مى خواند ـ : اللّهُمَّ... لا تَجعَلِ الدنيا أكبَرَ هَمِّنا و لا مَبلَغَ عِلمِنا پروردگارا... دنيا را بزرگترين همّ ما و نهايت دانش ما قرار مده ميزان الحكمه ج4 ص111 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
💥یاد مرگ 💥 🌹 عن النبی (ص) : أكيَسُ النّاسِ مَن كانَ أشدَّ ذِكرَاً لِلمَوتِ وَ أَغْبَطُ النَّاسِ مَنْ کَانَ تَحْتَ التُّرَابِ قَدْ أَمِنَ الْعِقَابَ وَ یَرْجُو الثَّوَابَ 📚( الشافی، صفحه 822 ) 👌زیرک ترین مردم کسانی اند که بیشتر از همه یاد مرگ بکنند. ❌ بعضی ها از یاد مرگ فرار می کنند! این بلاهت و حماقت است. همه افرادِ عالم، همه موجودات عالم بالاخره به این مرحله می رسند، همه خواهند مُرد وقتی مُردیم ، مواجهیم با عمل خودمان، مواجهیم با جزای اعمال، مواجهیم با حساب. ✅ این ، باید انسان را هوشیار کند. ... وقتی انسان به یاد آن روز باشد سعی می کند طوری عمل کند که در مقام محاسبه کم نیاورد. این زیرکی است که انسان به یاد مرگ باشد. 👈 از همه بهره مندتر آن کسی است که در زیر خاک، یعنی آن وقتی که وارد قبر می شود، از عقاب الهی مأمون باشد و امیدِ ثواب الهی را داشته باشد. 📚شرح حدیث از مقام معظم رهبری (مدظله العالی) ( جلسه 509 در س خارج،21 /8/ 91 ) ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
هر جور شده درد و دل کنید، حتی اگر غرق در گناه هم هستید باز به سمت عج بروید و از حضرت حلالیت بطلبید و دوباره با حضرت عهد ببندید. مطمئن باشید آقا به شما کمک خواهند کرد، شک نکنید کمکتان می‌کنند. فقط این درد و دلها را ادامه دهید. سعی کنید طوری رفتار کنید که مایه خوشنودی امام زمان (عج) باشید. امام زمان (عج) از شما خرسند و خوشحال باشند. در زندگی شما نقصی نباشد که امام زمان ارواحنافداه را از شما دور کند. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
﷽ شهید حسن تهرانی مقدم: موقعی که کاری که انجام میدهید،حتی نایستید که کسی بگویدخسته نباشید! ازهمان در پشتی بیرون بروید. چون اگر تشکر کنند،تو دیگر اجرت را گرفته وچیزی برای آن دنیایت باقی نمیماند. ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
⚜امام باقر "سلام‌الله‌علیه" فرمودند: «اِعْلَمُوا أَنَّ اَلْمُنْتَظِرَ لِهَذَا اَلْأَمْرِ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ اَلصَّائِمِ اَلْقَائِمِ» ❞ آگاه باشید بدانید که قطعاً برای منتظر امر فرج، مثل اجر اون کسی هست که دائما در حال روزه و قیام برای عبادت خداست! ❝ 📚 الکافی،ج۲،ص۲۲۲ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹‹ سیب‌زمینی‌های بدبو ›› معلم یک کودکستان به بچه‌های کلاس گفت که می‌خواهد با آن‌ها بازی کند. او به آن‌ها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدم‌هایی که از آن‌ها بدشان می‌آید، سیب‌زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه‌ها با کیسه‌های پلاستیکی به کودکستان آمدند. در کیسه بعضی‌ها ۲ بعضی‌ها ۳، و بعضی‌ها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچه‌ها گفت تا یک هفته هر کجا که می‌روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند. روز‌ها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه‌ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب‌زمینی‌های گندیده. به علاوه، آن‌هایی که سیب‌زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه‌ها راحت شدند. معلم از بچه‌ها پرسید:«از اینکه یک هفته سیب زمینی‌ها را با خود حمل می‌کردید چه احساسی داشتید؟» بچه‌ها از اینکه مجبور بودند، سیب‌زمینی‌های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند. آن‌گاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد:«کینه آدم‌هایی که در دل دارید و همه جا با خود می‌برید نیز چنین حالتی دارد. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود می‌برید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید، پس چطور می‌خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟» از آنچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم...🌱 @goruh_farhangi_313
... شوخی نبود که، شب عروسی بود!! همان شبی که هزار شب نمیشود همان شبی که همه به هم محرمند... همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالار که نه، به تمام مردان شهر محرم میشود! این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم!! همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست... آهان یادم آمد، این تالار محضر خدا نیست، تا میتوانید معصیت کنید!! همان شبی که داماد هم آرایش میکند... همه و همه آمدند حتی خان دایی... اما ای کاش امام زمانمان هم می آمد، حق پدری دارند بر ما...!! مگر میشود او نباشد!؟ عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود... به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند!! دورترها ایستاد و گفت دخترم عروسیت مبارک ولی... ای کاش کاری میکردی تا من هم میتوانستم بیایم... مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید!؟ من آمدم اما... گوشه ای نشست و برای خوشبختی دخترکش دعا کرد... چه ظالمانه یادمان میرود که هستی! ما که روزیمان را از سفره تو میبریم و میخوریم، با شیطان میپریم و می گردیم... میدانم گناه هم که میکنیم، باز دلت نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی اشتباه میکنند این روزها نه مانتوهای تنگ و جلو باز مد است. نه ساپورت های رنگاوارنگ نه انواع شلوارهای پاره و مدل های موی غربی و نه روابط نا مشروع و دزدی این روزهافقط در آوردن اشک مهدی فاطمه (عج) مد شده! 🌸✨🍃 بر چهره دل ربای مهدی صلوات ... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...🍃✨ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ امام صادق (ع) : همه در آخر‌ الزمان به خطا می‌افتند و جدا جدا میشوند ، جز آن گروهی که بر جدَم اباعبدالله الحسین گریه میکنند سفینة‌البحار ج ۱۲، ص ۳۵۰ ‌ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🔸حق همسایه چیست !؟ 🪴رسول‌خدا ﷺ به یکی از اصحابشان فرمودند: آیا می‌دانی حق همسایه چیست؟ عرض کرد: نمی دانم! 🔺حضرت فرمودند: اگر از تو درخواست یاری نمود،او را یاری کن. اگر از تو وام درخواست نمود،به او وام بده. اگر دچار فقر شد،به او سود برسان. اگر دچار مصیبت شد، او را تسلیت بگو. اگر خیری به او رسید،به او تهنیت بگو تا بدین وسیله بهره‌گیری از خیر را بر او گوارا گردانی. اگر مریض شد او را عیادت کن. 🔺اگر مرگ او فرا رسید، جنازه‌ی او را تشییع کن. ساختمان خانه خود را آنچنان بلند نسازی که همسایه تو از باد و هوا محروم گردد، مگر این که از او اجازه بگیری. اگر میوه‌ای خریدی، مقداری از آن را به همسایه هدیه کن. اگر نمی خواهی هدیه کنی میوه خریداری شده را پنهانی وارد خانه‌ خویش ساز تا همسایه‌ تو آن را نبیند. و نگذار فرزندان تو میوه را به بیرون از خانه ببرند که باعث ناراحتی و حسرت فرزند همسایه گردد. 🔺همسایه خود را با بوی خوش غذای خانه خود میازار،مگر آنکه مقداری از آن را به اهل خانه ی او برسانی. •📚بحارالأنوار|ج۷۹|ص۹۴• ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📚 تقدیر قسمت هشتاد و دو ✍️ از فرودگاه که اومدم بیرون به سمت خونه تاکسی گرفتم و همینطور که به مسیری که برام پر از خاطرات خوب و بد بود چشم دوخته بودم، گوشیمو روشن کردم که به پوپک زنگ بزنم و بگم رسیدم ولی قبل از اینکه من شماره بگیرم، زنگ خورد و با دیدن اسم بابا لبخندی رو لبم اومد. حتما نگرانم شده. بعد از سلام علیک و تبریک سال نو، براش توضیح دادم کجا بودم و وقتی با لحن خوبی حال پوپک رو پرسید، ته دلم خوشحال شدم که هنوز دوستش داره و خوشحالیم وقتی بیشتر شد که صدای مامان رو شنیدم که می‌پرسید: « کجاست؟ پوپک برگشته؟» یعنی اونم دوست داشت پوپک برگرده؟ یهو انقدر دلم براشون تنگ شد که به راننده تاکسی گفتم مقصدم عوض شده و به سمت خونه‌ی بابامینا رفتم. انگار همه چیز داشت درست می‌شد و حالا مامان هم پوپک رو دوست داشت. با امید اینکه این اتفاق واقعا بیفته، با لبخندی شماره‌ی پوپک رو گرفتم که بر نداشت و به خیال اینکه سرش شلوغه، بهش پیام دادم و گفتم که رسیدم. از تاکسی که پیاده شدم، آزاده و داریوش و بچه هاشون رو دم در خونه‌ی بابا اینا دیدم و تازه یادم افتاد دست خالی هستم اما قبل از اینکه بخوام برگردم، صدای دایی گفتن کورش و پشت بندش آرتیمیس رو شنیدم و وقتی با آزاده چشم تو چشم شدم، مجبور شدم چمدونم رو تحویل بگیرم و برم سمتشون. بعد از بغل کردن بچه ها ‌و سلام علیک و تبریک عید، آزاده نگاهی به چمدون انداخت و گفت: «کجا بودی تلفنت خاموش بود؟» لبخندی زدم و گفتم: «ترکیه، پیش پوپک!» یه تای ابروشو داد بالا و گفت: «پوپک؟» و بعد با نگاهی به بچه ها، انگار جمله های نیش دار بعدیش رو یکم اصلاح کرد و گفت: «خوب؟» که بچه ها بالا پایین پریدن و سراغشو‌ گرفتن که لبخندم از ذوق بچه ها بیشتر شد و گفتم: «برای امروز بلیط گیرش نیومد‌.‌ قراره خودش بیاد!» «آها»یی گفت که بیشتر به معنی «خر خودتی» یا مثلا «تو چه ساده ای که باور کردی» و جمله های اینجوری بود تا «آها»ی واقعی و بعد باهم وارد خونه شدیم. اون روز تو خونه‌ی بابااینا، با وجود خاله رقی و رضوانه ونامزدش آقا حسام، علاوه بر بقیه‌ی خواهر برادرا و بدون پوپک، واقعا سخت گذشت و قبل از شام، خستگی راه رو بهونه کردم که برگردم خونه ولی مامان با جمله‌ی «برو دراز بکش تا سفره رو بندازیم» نذاشت و ناچارا رفتم تو اتاق و رو زمین دراز کشیدم. از تصور برگشتن پوپک لبخندی رو لبم نشست و گوشیم رو به امید دیدن جواب پیامم برای بار هزارم چک کردم ولی خبری ازش نبود و یکم بهم برخورد. یعنی انقدر سرش شلوغه؟ با دلخوری شماره اش رو گرفتم ولی وقتی با خط خاموشش مواجه شدم، با یادآوری «آها»ی معنی دار آزاده، یه لحظه حس کردم بازی خوردم و ته دلم خالی شد، ولی بعد یه جنگی بین افکار منفی و توجیه های مثبت اندیشانه‌ی دلم شروع شد که منفیا پیروز شدن و حال بدم، بدتر شد. یعنی واقعا گولم زد؟ بازم قلبم یکم توجیه ریخت رو افکار منفی و سعی کردم با تکون دادن سرم، کمکش کنم و با یادآوری لحظه های خوبی که داشتیم به خودم امید بدم که پوپک دوستم داره و می‌خواد برگرده و خاموش شدن گوشی ممکنه برای همه پیش بیاد اما واقعیت این بود که حتی خودم هم به این حرفا مطمئن نبودم! گوشی رو انداختم کنار، چشمام رو بستم ولی انگار خستگیم انقدر زیاد بود که با وجود اونهمه فکر مشغولی خوابم برد و با صدای «دایی» «عمو» گفتن هم زمان بچه ها بیدار شدم‌. اصلا دلم نمی‌خواست چشمامو باز کنم. خواستم بهشون بی توجهی کنم که برن ولی انقدر تکرار کردن که با همون چشمای بسته تو جام نشستم و گفتم: «بیدار شدم بچه ها، شما برید منم میام» اولش سکوت کردن و انگار داشتن به اشاره‌های دست و دهن یکی نگاه می‌کردن و بعدش با خنده، «باشه» ای گفتن و رفتن بیرون و وقتی صدای بسته شدن در اومد، چشمامو باز کردم ولی با دیدن دوتا پا آب دهنم رو قورت دادم و سرم رو گرفتم بالا. واقعا پوپک بود یا خیالاتی شده بودم؟ وقتی خندشو دیدم، تعجبم بیشتر شد و سوالی سرم رو تکون دادم که با صدای بلندتری خندید و گفت: «بیا شام دیگه، همه منتظرن! » ادامه دارد... تعجیل در فرج صلوات 🌷
📚 تقدیر قسمت هشتاد و سه ✍️هنوز هم حضورشو باور نکرده بودم. بلند شدم وایسادم، وقتی مطمئن شدم واقعیه گفتم: «چـِجوری اومدی؟» شونه ای بالا انداخت و گفت: «اوممم شااااید با ماه» بعد هم دوباره خندید، و رفت بیرون. واقعی بود؟ رفتم بیرون و با دیدن بچه ها که دور پوپک جمع شده بودن دیگه مطمئن شدم که واقعا خودشه و اومده! وقتی رسیده برخورد بقیه باهاش خوب بوده؟ حتما خوب بوده که اینجوری خوشحاله! موقع شام از اینکه پوپک کنارمه و دیگه تنها نیستم انقدر خوشحال بودم که حد نداشت و شاید بخشی از این خوشحالی هم به خاطر توجهات آقا حسام به رضوانه بود که خیالمو از بابتش راحت می‌کرد و از همه مهم تر برخورد خوب همه و به خصوص مامان با پوپک بود که باعث آرامشم می‌شد، هرچند مهربونی زیادی نداشت ولی خوب از تندی و اخم قبل هم خبری نبود. بعد از شام وقتی الناز با چایی، باقلوا هم آورد و از پوپک تشکر کرد، بیشتر بابت داشتنش خدا رو شکر کردم. چطوری و کِی یاد گرفته بود حواسش به همه چی باشه؟ موقع خداحافظی دوست داشتم تو چشمای آزاده نگاه کنم و بگم دیدی سرکارم نذاشت و اومد؟ ولی خوب نه الان جاش بود و نه من آدم این حرفا بودم. برای همین مثل بقیه با اونم خداحافظی کردم و رفتیم بیرون. وقتی وارد خونه شدیم و چراغ رو روشن کردم ، پوپک اول جا خورد و بعد زد زیر خنده و گفت: «واقعا که آدم تنبلی هستی!» نگاهی به خونه انداختم و وقتی مطمئن شدم مرتبه گفتم: «چراا؟» دوباره خندید و گفت: «چقدر بابت اجاره‌ی اینجا میدی؟» گفتم: «ماهیِ بدون پولک، همین قدر هم براش زیادیه!» گفت: «ولی خوشم میاد، که همیشه مرتبی!» به سمت تخت که روزا به جای مبل ازش استفاده می‌کردم رفتیم، نشستیم روش و گفتم: «بلیط داشتی برای برگشت؟» باز خندید و گفت: «همون شبی که اومدی گرد و خاک کردی و تاریخ برگشتتو گفتی، دنبالش گشتم و به همکارم هم سپردم به آشناشون بگه برام دنبال بلیط باشه‌. دیگه از شانس خوبم، یه کنسلی خورد و تونستم بیام» «فکر کردم برات مهم نیستم!» از روی تخت بلند شد و گفت: «حق داری! تنهایی و تنبلی آدمو دیوونه می‌کنه! ادامه دارد... تعجیل در فرج صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیارتی ارباب ✨شب جمعه حرم و دوست دارم.... 💌 بفرستید برای اونایی که این روزها دلتنگ زیارت امام حسین (علیه‌السلام) هستند... 🔅السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313