#ادمین_نوشت
امشب رفتم هیئت حاج آقا مومنی جاتون خالی
یچی که خیییلی حالمو منقلب کرد دیدم بد نیست به شماهم بگم...
تو این هیئت تو خیابون موکت پهن کرده بودن و خانوما و آقایون با فاصله سه متر نشسته بودن(میخوام بگم میتونستن موقع عزاداری ببینن همو)
حاج آقا خیییلی نرم برامون مقتل میخووندن
و این وسطا ک خیلی هم نرررم ایشون مقتل میخوندن آقایون خودشوونو میزدن
ی چندتا آقا پسر غش کردن...
و حتی از خانوما بیشتر گریه میکردن
و من فقط یاد یک جمله افتادم
ای حسین توکیستی که مردان ما در غمت چونان زنان فرزند مرده گریه می کنند...
@gosheneshen
چرا هرشب من برایت بنویسم؟! وتو نخوانی؟
بگذار یه بار تو بنویسی و من نخوانم😅
@gosheneshen
و در آخر
کسی می آید در زندگیتان که بودنش میفهمید قبل از او هیییچ زندگی نکرده اید!
@gosheneshen
+کارتون دارین؟!
-برو اون گوشه یدونه داریم
+اون کوچیکه
-یکیم کنارشه اونم ببین
+اونم کوچیکه
-پسر جون چقد مگه وسیله داری؟؟دیگه بزرگتر نداریم
برا چی میخوای؟!
+قّد یه آدم با تموم دلش کارتون دارین؟!
#اووف
@gosheneshen
در من یک محکوم
به حبس ابد پیر و خمیده
با ذره بینی در دست
نقشه های فرار را مرور می کند
@gosheneshen