🔴خیلی ها فکر می کنند که ما کلاهبرداریم خیلی ها هم بدون تحقیق و آگاهی به ما تهمت می زنند.❌❌ ✊✊اما ما با تمام اسناد و مدارک و با دو دفتر فعال در قم و تهران ✅برای پاسخگویی حضوری و تلفنی در خدمت شما دغدغه مندان یمن هستیم🖐🇮🇷 👌#گزارش_کار رو در کانال جستجو کنید تا فعالیت های ما رو در یمن مشاهده کنید 🔴اینجا تنها راه ارتباط با یمن است✅👇 https://eitaa.com/joinchat/1015808046C4da3eb31ef

⁉️ چقدر از مال من سهم من است؟ 🔰 پاسخ پیغمبر اکرم(ص) را بشنوید... 💠 حتی اگر می‌توانی به اندازه یک لیوان آب، به اندازه نصف خرما کمک کن تا...!! 💢 شماره کارت رسمی کمک به ایتام یمن: 💳 |

6273 8170 1007 2290

(روی شماره کارت بزنید کپی میشه) نزد بانک سپه، به نام گروه جهادی اویس قرنی 💢 انتشار گسترده این کلیپ از مصداق کمک به حل مشکلات است. ❤️ پویش دیگر گروه جهادی اویس قرنی در کمک به مردم یمن👇 https://eitaa.com/owaisqarani_com/4576 🔴 اینجا یمن است. تنها درگاه رسمی ارتباط با یمن https://eitaa.com/joinchat/1015808046C4da3eb31ef

😌یک کانال میخوام همه چی داشته باشه😌 😎وای بدو بیا این کانال که همیشه تخفیف داره و عالیه کیفیت محصولاتشون😎 از شیر مرغ تا جون آدمیزاد هم دارن😜 🌼لینکشو بفرست😍 وارد شو قیمت ها همه نصف بازاره‼️ https://eitaa.com/joinchat/350879930Cf6292ac248

اونقدر سنم کم بود که نفهمیدم اون بله ای که گفتم بله به عاقد بود و شدم زن آقا محمد بزرگ روستا اونقدر جذاب بود که تموم دخترای روستا آرزوشون بود زن آقا محمد بشن مادرشوهر عجوزه ام همیشه می‌نشست زیر پاش و می‌گفت زنت اجاقش کوره باید زن بگیری❌ یکهفته ای میشد که میدونستم شبها آقا محمد قبل از اینکه بیاد پیشم میره اتاق مادرشوهرم و بعد از چند ساعت خسته و بی حوصله برمیگرده بی هیچ حرفی میخابه مطمعن بودم یه خبراییه و با دیدن دختری که پشت پنجره ی مادرشوهرم بود رنگ از رخم پرید تا اینکه دل رو به دریا زدم و اونشب رفتم پشت اجاق مادرشوهرم پنهان شدم در کمال تعجب دیدم که آقا محمد اومد داخل و....❌ اسم من صنوبره... https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9

🌸#تبلیغ_شماره_1429🌸 آزاد عمومی جز رمان1 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/3139829868Cbdcf5b7243 🌸#تبلیغ_شماره_1430🌸 آزاد عمومی جز رمان2😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1765212286C86bc40af06 🌸#تبلیغ_شماره_1431🌸 آزاد عمومی جز رمان3 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1780482174Cc4aff255c9 🌸#تبلیغ_شماره_1432🌸 آزاد عمومی جز رمان4😍👇 https://eitaa.com/joinchat/1781661822Cc85783940c 🌸#تبلیغ_شماره_1433🌸 آزاد عمومی جز رمان 6😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2021785735C487b1dffd2

عروسو با سلام و صلوات بردن که بشینه سر جاش... محسن همون داماد خوشبخته .. انگار تازه از بند اسارت ازاد شده باشه ..تا دست عروسو داد دست مادرش.. پرواز کرد به سمت مردا.. طفلک از حالا دلش برای دوران مجردیش تنگ شده... کم کم که همه برگشتن سر جاشون. دوباره با چشم دنبالش گشتم ...نبود ...خانوم جون چند بار صدام کرد ... اما من تو این مجلس نبودم با داماد نبود.جاتون خالی به جاش ...تو باغ همسایه دیوار به دیوارمون بودم ...که اونم ازش خبری نبود... نگاهی به اطراف انداختم نه کسی حواسش به من نبود... طوری که جلب توجه نکنه با همون چادر گل منگولی سفیدم.... که از چهار فرسنگی هم داد می زد مال دختر نرجس خاتونه .از بین اقایون رد شدم... که کلا مستفیض شدن و چشمشون به جمال دختر کوچیکه حاج عباس روشن شد... تا اینجا رو خوب گند زده بودم ... تازه بوی گندش فردای عروسی معلوم میشد.. که مهمون یه کتک مفصل شدم...👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4163371177C5dd636c3b7