وسط جلسه ی خواستگاری نشسته بودیم که سر کله ی خواستگار قبلیم پیدا شد نگاهی به چشمهام کرد و رو به داماد گفت _ارسلان خان فیلمای پونه رو دیدی؟ ضربان قلبم شدت گرفت و آب دهانمو تند تند قورت میدادم :_خفه شو میلاد چندش خندید و گفت:_چرا عزیزم عارت میاد همه بفهمن با چه وضعی کشوندمت خونه ام و...❌👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/517144687C106c60de0d 😍رمانی فوقالعاده جنجالی 😍

࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐ •☆•باورم نمیشه من #کشتمش از ترس جرات حرکت نداشتم ولی وقت نداشتم باید #فیلمی که اون حیوان کثافت ازم گرفته بود رو پیدا میکردم به سمت لپ تابش رفتم بالاخره فیلممو پیدا کردم ؛ خواستم دکمه حذف ویدیو رو بزنم که ناگهان ضربه ای محکم به سرم خورد برگشتم قیافه خونی میلاد رو دیدم اون هنوز زندس با وحشت نگاش میکردم که ناگهان...😱•☆• •☆•داستانی سرشار از هیجان •☆• برای خواندن کامل این داستان کلیک کن👇 https://eitaa.com/joinchat/517144687C106c60de0d •☆•بهترین داستان واقعی در ایتا☝️➕ ♥️🌼♥️🌼♥️🌼♥️🌼♥️🌼♥️

مرده ای که شب چهلمش زنده شد!😱 چند روز قبل اعضای خانواده‌ای در یکی از محلات شرقی تهران مشغول برگزاری مراسم چهلم فرزند ۴۵‌ساله‌شان به نام ابراهیم بودند که ناگهان وی را در میان مراسم عزاداری مشاهده کردند.😱 یک لحظه سکوت سنگینی مراسم عزاداری را فرا گرفت و به طوریکه اعضای خانواده با دیدن این صحنه دقایقی از هوش رفتند. از سوی دیگر ترس و دلهره در چهره یکایک مهمان‌ها نمایان بود به طوریکه انگار روح دیده بودند. هیچ کسی را توانایی گفتن حرفی نبود و فقط همه مات و مبهوت به ابراهیم خیره شده بودند و با خود فکر می‌کردند که چطور مرده‌ای پس از ۴۰ روز زنده از گور بیرون آمده است. اما دقایقی بعد...😳😳 ادامه داستان باز شود... ادامه داستان باز شود...

من چهل سالمه ولی پوستم به #سفیدی و #طراوت دخترای 20ساله اس😉 سفیدی ونشاط پوستم رومدیون کرم های #گیاهی این کانالم 👇 دیگه با #کرم_پودر خداحافظی کردم 👋 با #5سال سابقه خدمت کردن 😎 هرخانمی که ازپوست صورتش ناراضی هست #برای_دیدن_عکسهای قبل وبعد مشتریها فقط کافیه روی لینک‌ بزنید 👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1119158336Cc0c6c3d7c1

࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐ •☆•باورم نمیشه من #کشتمش از ترس جرات حرکت نداشتم ولی وقت نداشتم باید #فیلمی که اون حیوان کثافت ازم گرفته بود رو پیدا میکردم به سمت لپ تابش رفتم بالاخره فیلممو پیدا کردم ؛ خواستم دکمه حذف ویدیو رو بزنم که ناگهان ضربه ای محکم به سرم خورد برگشتم قیافه خونی میلاد رو دیدم اون هنوز زندس با وحشت نگاش میکردم که ناگهان...😱•☆• •☆•داستانی سرشار از هیجان •☆• برای خواندن کامل این داستان کلیک کن👇 https://eitaa.com/joinchat/517144687C106c60de0d •☆•بهترین داستان واقعی در ایتا☝️➕ ♥️🌼♥️🌼♥️🌼♥️🌼♥️🌼♥️