eitaa logo
پژوهش های تاریخی جبهه مقاومت اسلامی
29 دنبال‌کننده
136 عکس
15 ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اسلام را در عصر حاضر و در سخت ترین طوفان های تاریخی اش ، شما حفظ کردید . ای فدای زخم هایتان ، ای به قربان مرام تان ، ای که آسایش را بر خودتان حرام کردید ، تن هاتان خسته بود ولی نیروی تان غیرت بود ، چشمان تان از بی خوابی فرو افتاده بود ولی چشم و چراغ ملت بودید ، خاک شلمچه بستر استراحت شما بود و گازهای شیمیایی دشمن صبحگاه و شبانگاه نمی شناخت . آب نبود ، نان نبود ، مهمات نبود ، سایه بان نبود و فقط خدا بود و خدا . درود و سلام بی پایان خداوندی بر غیرت و همت و شجاعت شما حافظان واقعی مکتب حسینی .
خنده هایت همیشگی بود . صورت بدون لبخند ت را کسی ندیده بود ، اما گریه های سحرگاهان نماز شب هایت را هم کسی ندیده بود . خنده هایت برای خانواده بود و دوستان و گریه هایت برای محبوب و معبود . می دانستی ، گریه سحرگاه برای یار، در سوز زمستان کردستان و هوای دم کرده خوزستان است که تو را به آرزویت خواهد رساند . آری خنده های از سر اخلاصت برای زمینی ها و گریه های سوزناک از سر عشقت برای یار ، کار خودش را کرد . نبردهای چندین ماهه فاو که از بهمن سال گذشته شروع شده بود هنوز در اردیبهشت ماه ادامه داشت . مقاومت چندین ماهه شما پشت دشمن بعثی را شکست و جایی آنسوی اروند ، تو فرصت پرواز یافتی و دوستان را با خاطرات شیرینی از خود تنها گذاشتی . شهید ناصر اربابپور – فرزند حاج امرالله – متولد 1345 – شهادت 16-2-1365 – فاو – مدفون در گلزار شهدای هفت امامزاده بیدگل تلگرام https://t.me/gpjme ایتا https://eitaa.com/gpjmeshkaarabid
جمعه خونین 17 شهریور 1357 در صفحه اول روزنامه های اطلاعات - کیهان و رستاخیز شنبه 18 شهریور1357 تلگرام https://t.me/kashkolsiasy ایتا https://eitaa.com/kashkolsiasy
محل شهادت شهدای 17 شهریور آران و بیدگل در دو عکس قدیمی از دوران انقلاب تلگرام https://t.me/gpjme ایتا https://eitaa.com/gpjmeshkaarabid
هر سه از جوانان درجه یک زمان خود ، هر سه با مرام و با معرفت ، هر سه فوتبالیست کار درست ، هر سه بچه محله سلمقان بیدگل ، هر سه عاشق امام و انقلاب ، هر سه با انگیزه و پر تلاش ، هر سه آماده برای میدان های سخت ، هر سه از موسسین و موثرین تشکیل بسیج در آران و بیدگل ، رجبعلی سال 59 با جبهه مریوان و حاج احمد متوسلیان شروع کرد و سال بعد در عملیات مطلع الفجر در گیلانغرب ، آسمانی شد . حسین در سال 59 با ماموریت امنیت بخشی شهر بانه شروع کرد و در سال 62 در سمت فرماندهی گردان جندالله در سنندج ، عاشورایی شد . امیر عباس سال 60 و از جبهه تنگه کورک و کورموش و بازی دراز آغاز و در بلندای ارتفاعات کلاشین در عملیات قادر عروج کرد . تلگرام https://t.me/gpjme ایتا https://eitaa.com/gpjmeshkaarabid
هر چه التماس و خواهش کرد فایده نداشت . سنش کم و جثه اش کوچک . برادران و آشنایان را هم واسطه کرد ولی قبولش نکردند . مثل خیلی های دیگر که برای اعزام ثبت نام نمی شدند ، آخرین ترفند را به کار برد . دستکاری تاریخ تولد در شناسنامه . این بار موفق شد . شهید محمدرضا الماسی از پدر و مادری اهل بیدگل ولی خودش متولد و ساکن بزرگ شده کاشان . برادران بزرگش ، از فعالین انقلاب کاشان . برادرش عباس اولین فرمانده کمیته انقلاب اسلامی کاشان و برادر دیگرش سردار شهید عبدالله ، از فرماندهان دفاع مقدس . محمدرضا در عملیات خیبر در منطقه طلائیه از ناحیه سر به شدت مجروح و به کمان شهید بودن ، او را به سردخانه منتقل کردند . در سردخانه متوجه گرم بودن بدنش شدند و او را به بیمارستان منتقل کردند . سنگر علم و دانش و سنگر جبهه ها را با هم داشت . علاوه بر تحصیل در دبیرستان ، طلبه حوزه علمیه هم بود . شهریور 1364 در منطقه عملیاتی قادر ، عضو گردان حضرت قمربنی هاشم علیه السلام از لشکر 8 نجف اشرف بود که به جمع سایر شهدا ، در سر سفره آقااباعبدالله الحسین پیوست . پیکر مطهرش ، 11 سال مفقود و در سال 75 تفحص و در گلزار شهدای دارالسلام کاشان مدفون گردید . تلگرام https://t.me/gpjme ایتا https://eitaa.com/gpjmeshkaarabid
می خواستم درباره شهید بی غم از روستای کاغذی بنویسم ، یاد خاطرات قدیم زیارت کاغذی افتادم قدیم ها ، سفر سالی یک بار به زیارت آقا علی عباس ، بدون عبور از روستای کاغذی و زیارت امامزاده صالح و جوی پرآب کنار زیارت با درخت های توتش لطفی نداشت . چند خانوار زن و مرد و بچه می ریختیم عقب کامیون و حرکت . قبل تر های ما آنطور که آقابزرگم تعریف می کرد با شتر و کجاوه می رفته اند که چند روز طول می کشیده برای رفتن به آقا علی عباس دو راه وجود داشت . یکی جاده قدیم نطنز و بعد روستای بادرود . این مسیر دورتر بود ولی جاده اش بهتر و جاده دیگر از مسیر ابوزیدآباد بود که مسیرش کوتاه تر ولی جاده رملی بود و خاکی . خستگی این جاده خراب با رسیدن به روستای کاغذی و امامزاده صالح و جوی آبش بر طرف می شد . برخی مسافران ، اقامتی چند ساعته ولی برخی دیگر باروبندیل را کامل پیاده و اقامت شبانه می کردند . امروزه نه مسیر رفتن به کاغذی شباهتی با قدیم دارد و نه خود زیارت و اطرافش می تواند یادآور خاطرات گذشته باشد .
روزهای قبل از تجاوز در روزنامه ابوالحسن بنی صدر تجاوزات ارتش بعث عراق به مرزهای ایران که از ماهها قبل آغاز شده بود ، در روزهای شهریور 59 به نقطه اوج خود نزدیک می شد . ابوالحسن بنی صدر به عنوان رئیس جمهور ، مقام فرماندهی کل قوا را نیز از سوی امام خمینی دریافت کرده بود . همه چیز حاکی از شدت یافتن تجاوزات ارتش عراق و احتمال هجوم سراسری به مرزهای ایران بود ، اما بنی صدر در مقام فرماندهی کل قوا ، به جای پرداختن کامل به این موضوع ، دشمن و رقیبی داخلی برای خود تراشیده و متصور بود که می خواهند قدرت را از او بگیرند . به جای آماده کردن مردم از احتمال تجاوز ، به مناسبت های مختلف در شهرهای کشور به سخنرانی می پرداخت و مردم را نسبت به جریان های سیاسی و شخصیت های سیاسی ، خصوصا رئیس قوه قضائیه(شهید بهشتی) – رئیس مجلس شورای اسلامی(مرحوم رفسنجانی) - حزب جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران ، تحریک می نمود . بنی صدر با رفتاری دیکتاتور مآبانه برای قبضه همه قدرت ها و نهادهای کشوری ، از مردم می خواست برای حمایت از او با قدرت در صحنه باشند . تصویر بالا برش هایی از روزنامه انقلاب اسلامی متعلق به ابوالحسن بنی صدر در آن روزهاست .
با یاد شهید حاج عزت الله بی غم - 1 بابای خوبم سلام ، بعد از 28 سال از آن روزی که پرکشیدی و مقام قرب خداوندی نصیبت شد ، من افتخار یافتم به محل شهادتگاه و سنگر تو در منطقه عملیاتی فتح المبین بیایم . سفره ها و دید و بازدیدهای نوروزی من و بسیاری دیگر در این عید ، رنگ بوی تو و سایر همرزمان شهیدت را داشت . لاله های دشت در این روزهای نوروزی به یاد شما در محل جاری شدن خون تان شگفته بود و چه زیبا بود وقتی با حس با تو بودن همراه می شد . روی خاک ها نشستم تا ردی از بوی تو را بجویم . یاد شانه هایت افتادم که در کودکی مرا به روی آن می نشاندی و بعدها محلی شد برای اشک های دلتنگیم . باباجان بیش از همیشه دلتنگت هستم ولی به بیان کلام الهی که می فرماید شهدا زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی می خورند ، خوشحالم که در بهترین و والاترین مکان ها که جای هرکسی نیست به سر می بری . بابای مهربانم ، این خاک که روی آن نشسته ام هنوز آنقدر از حضور قدیمی شما منور و معطر است که هر دلی را شیفته خود می کند و مرا با خود به صحنه رزم تو در آن شب تاریک می برد که با فریاد یا فاطمه ، یامهدی و یا حسین تو و دوستانتت ، صحنه رزم را به بزمی عاشقانه با معبود تبدیل کردید . گشتم و گوشه ای را یافتم و گفتم شاید همانجایی باشد که قطرات اشک تو در نماز شب بر زمین ریخته . اینجا سرزمین اشک و خون است . بی اشک کسی مسافر نشد . بی اشک و ناله و زاری کسی در میان کاروان حسینیان جای نگرفت . تا اهل اشک نشدی اهل خون نشدی که مسیر سعادت و لقای یار ، از گذرگاه خون می گذرد . در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند بابای عزیزتر از جانم ............................................ تلگرام https://t.me/gpjme ایتا https://eitaa.com/gpjmeshkaarabid
با یاد شهید حاج عزت الله بی غم - 2 همانطور که خداوند خلقت انسان را برای امتحان بندگان خود بر پایه خیر و شر بنا نهاده است ، صحنه زندگی اجتماعی انسان ها نیز در طول تاریخ همیشه در دو جبهه حق و باطل بوده است . خود را فریب ندهیم ، یا باید در جبهه حق باشیم یا جبهه باطل و میانه ای وجود ندارد . پدر جان سخن حق و درستی می گفتی ، اما نمی دانی در زمانه ما چقدر تشخیص این دو جبهه سخت شده است ؟ یعنی در سراسر تاریخ اینگونه بوده است . زمانی مانند دوران حضرت رسول الله (ص) را داشته ایم و زمان های پرفتنه ایی هم مانند زمان حضرت امیرالمومنین (ع) بوده است . پدر جان تفاوت زمانه ما و شما هم اینگونه می باشد . زمان شما تشخیص ها راحت تر و اسباب و ابزار گمراهی کمتر . ولی زمانه ما زمانه پر رنگ و لعابی شده با انواع و اقسام افکار و ابزاری که امتحان تشخیص حق از باطل را سخت می کند ، تا بدانجا که می توانند : قاتل را در جایگاه مقتول قرار دهند ، فاسد را به جای صالح ، منکر را به جای معروف ، زشتی را به جای زیبایی ، زن را به جای مرد و مرد را به جای زن ، پرده دری را به جای عفت و حیا ، نامحرم را به جای محرم ، طاغوت را مصلح و ولی خدا را غاصب جلوه دهند . پدر جان خودت به خوبی می دانی رنگ و لعاب دنیای امروز چه فریبنده شده اند . آنهایی که در باطل بودنشان شکی نداریم ، برای ما زنان و مردان ، دختران و پسران ، وسائل و ابزارهای ارتباطی متنوعی تدارک دیده اند، تا با عناوین قشنگی مانند : دهکده جهانی و دنیای تکنولوژی و به روز بودن ، خود را برای برای دیگران حتی نامحرمان نمایش دهیم و به آن افتخار کنیم . حلال و حرام خدا را با ذائقه و خواست خودمان تفسیر و توجیه می کنیم . چت کردن محرم و نامحرم را از مقتضیات زمان بدانیم ، زندگی و رفتارهای خصوصی و خانوادگی خودمان را با دیگران حتی نامحرم به اشتراک بگذاریم و با هزار بهانه و توجیه ، آن را بدون اشکال جلوه می دهیم . برای لایک و فالور جمع شدن هایمان ، از حراج عفت و کرامت و عزت خودمان بیمی نداریم. آنقدر متن ها و عکس ها و فیلم های فریبنده اینستا و تلگرام و ....... برای مان جذاب و دیدنی شده که وقتی به حدیث و آیه و پندی می رسیم نه تمایل و نه وقتی برای خواندنش داریم . چادر و بعد حجاب ظاهری و باطنی امان را که شما در بند بند وصیتنامه هاتان به آن سفارش می کردید ، به نام تجدد و متشخص بودن به کناری گذاشته ایم . حتی به طریقی افتاده ایم که فرصت لحظه ای اندیشیدن به قبح و زشتی برخی کارها و رفتارهایمان را از خود گرفته ایم . پدر جان من و دیگرانی هستیم که در مقام حرف و سخن ، عاشق مرام و راه شمائیم ولی اصلاح و خود را در مسیر شما قرار دادن سخت است و کار هر کسی نیست . پدر جان تو خود نیز می دانی همانطور که دست از جان و مال و فرزند شستن برای شما در جهاد اصغر سخت بود ، حالا ما در میدان جهاد اکبری قرار داریم که شاید بسیار سخت تر از جنگیدن در مقابل دشمن متجاوز و آشکار آن دوران بود. پدر جان ، به حق جایگاه و مرتبه رفیع و بلندت ، ما را دعا کنید که این دوران پرفتنه و خطرناک و به ظاهر زیبا و پر نقش را با عاقبت به خیری پشت سر گذاریم . الهی آمین
با یاد شهید حاج عزت الله بی غم - 3 شهید حاج عزت الله بی غم فرزند مرحوم حاج محمدحسن متولد 1316 بود . در پایان سال 60 که برای آخرین بار عازم جبهه شد 44 سال سن و صاحب 7 فرزند بود . کشاورز بود ، موذن مسجد و مداح اهل بیت بود . خیر و گره گشای مشکلات همشهریانش نیز بود . انقلابی و هوشیار و آماده میدان بود . معتقد بود ندای هل من ناصر ینصرنی (کسی نیست مرا یاری کند) فراتر از تاریخ و متعلق به همه عصرها و نسل هاست . اینگونه بود که وقتی حسین زمان عصر خویش را شناخت در هیچ همراهی و هم رکابی او را تنها نگذاشت . این شهید سرافراز و با غیرت در آغازین روزهای عید سال 61 و در عملیات فتح المبین به شدت مجروح و بعد از چند روز در تاریخ 14 فروردین در بیمارستانی در شهر یزد به شهادت رسید . مزار این شهید جاویدان در گلزار شهدای امامزاده صالح شهر کاغذی از توابع بخش کویرات شهرستان آران و بیدگل می باشد .
بعضی وقت ها همراه نامه ها با پست می آمد . بعضی وقت ها خانواده از طریق دوستانی که در مرخصی بودند می فرستادند . بعضی مواقع هم خود رزمنده که از مرخصی می آمد با خودش می آورد . حالا فرق نمی کرد چه طوری آمده ، مهم این بود که آمده بود و بستگی به مقدارش ، تا چند روز بساط دورهم نشستن های شبانه بروبچ ، همراه با تلق و تلوق شکستن تخمه و آجیل بود . دور هم نشستن این عکس هم احتمالا مربوط به اعزام عملیات فتح المبین در اواخر سال 60 در تهران با حضور 5 شهید بزرگوار از آران و بیدگل است .