جلسه پایوران حوزه مقاومت بسیج حضرت امیرالمومنین(ع)کوهپایه با جناب سرهنگ بخشی پیرامون برنامه های بسیج
ان که پیداست، این تعدیل انتظارات به معنای دست کشیدن از آرمان ها یا کوتاه آمدن از وعده هایی که در شعارهای انقلابی به مردم داده شده نیست؛ بلکه تصویر صادقانه ای از آغاز و اوج حرکت عمومی کشور در مسیر انقلاب اسلامی به دست می دهد که هم تحلیل ها را در چهارچوب پذیرفتنی تری قرار می دهد و هم نسخه های برون رفت و بهبود را کارآمدتر می سازد.
پی نوشت
[1] اصطلاح مبناگروی واژه ای تخصصی در ادبیات «شناخت شناسی» است اما استفاده از آن در این مقام نیز بی مناسبت نیست.
هفت لایه عقلانیت در گام دوم
«انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن، از نقطهی صفر آغاز شد؛ اولاً: همهچیز علیه ما بود، چه رژیم فاسد طاغوت که علاوه بر وابستگی و فساد و استبداد و کودتایی بودن، اولین رژیم سلطنتی در ایران بود که به دست بیگانه -و نه به زور شمشیر خود- بر سرِ کار آمده بود، و چه دولت آمریکا و برخی دیگر از دولتهای غربی، و چه وضع بشدت نابسامان داخلی و عقبافتادگی شرمآور در علم و فناوری و سیاست و معنویت و هر فضیلت دیگر. ثانیاً: هیچ تجربهی پیشینی و راه طیشدهای در برابر ما وجود نداشت. بدیهی است که قیامهای مارکسیستی و امثال آن نمیتوانست برای انقلابی که از متن ایمان و معرفت اسلامی پدید آمده است، الگو محسوب شود. انقلابیون اسلامی بدون سرمشق و تجربه آغاز کردند.»
چهارچوب عقلانی یک بیانیه
با تصور واژه ی «چهل سالگی» شاید هیچ واژه ای به اندازه ی «پختگی» به ذهن متبادر نشود. در واقع، فهم عمومی و عرفی، ۴۰ سالگی را سن بلوغ عقلی و توازن آرمان گرایی - واقع بینی می داند؛ چه درباره ی یک انسان باشد و چه درباره ی یک نهاد. این پختگی معمولاً با مقولات زیر قرین است:
۱. دغدغه ی مسیر طی شده و سنجش گام ها
۲. تصویر جامع تر از مسئله های پیشِ رو
۳. شناخت دقیق تر از ظرفیت ها و محدودیت ها
۴. واقع بینانه شدن امیدها و چشم اندازها
۵. کاهش هزینه های تصمیم و افزایش مقبولیت آن
از هنگامی که پیام رهبر انقلاب با عنوان «گام دوم انقلاب» در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب منتشر شده، در همین فاصله ی کوتاه، تحلیل های متنوع و مختلف و متضادی درباره ی متن و حاشیه ی آن ارائه شده است. بخشی از واکنش ها که عمدتاً از سوی اپوزیسیون سیاسی نظام جمهوری اسلامی به سبکی پریشان گویانه نشان داده شده، این پیام را فاقد «حرف تازه» دانسته اند! احتمالاً با این انتظار که تحت تأثیر فشارهای روانی - اقتصادی تشدیدشده، رهبر انقلاب وادار به «تجدیدنظر» در خطوط اصلی مسیر انقلاب اسلامیِ امام (رحمه الله) و مردم شود. آن ها ایستادگی بر آرمان ها و امید خوش بینانه به آینده که در این متن موج می زند «لجاجت» ترجمه کرده اند و در خوش بینانه ترین وجه، از یاد برده اند که چهل سالگی برای موجود خردمند و پویا، هنگامه ی پختگی است.
اما عقلانیت حاکم بر این متن را چگونه می توان دریافت و نشان داد؟ آنچه در ادامه می آید البته یک احصای کامل نیست اما به زعم نگارنده، چهارچوب عقلانی و واقع بینانه ای است که از لابه لای تصریحات و اشارات متن برمی آید:
۱. مبناگروی[1]: آنچه موجب حساسیت و عصبانیت برخی کج اندیشان شده، دقیقاً «سنگ بنای عقلانیت» در پیام گام دوم است؛ یعنی تصریح مکررِ مصرانه به ارزش ها و آرمان هایی که انقلاب بر اساس آن ها شکل گرفته و ادامه یافته و هرچه دستاورد و پیروزی داشته، حاصل کاشته ها و پایبندی اش به همان اصول است. البته «فاصله ی عذاب آور» میان آرمان ها و واقعیت ها در این رهیافت دیده می شود اما این فاصله با ایستادگی بر مبانی، «طی شدنی» است.
۲. نقدپذیری: انتظار انفعال و تجدیدنظر در مبانی ای که کُنشگر خردمند طبق آن عمل می کند، واقع بینانه نیست اما انعطاف برای رسیدن به هدف ها انتظار معقولی است که واقع بینی آن را تأیید می کند. پس باید با «حساسیت مثبت» به استقبال نقد رفت و آماده ی اصلاح بود اما «مرجع نقد» اگر گم شود، موجود زنده و بالنده سر از بیراهه در خواهد آورد. بر این پایه، هرگونه توصیه ی ولو دلسوزانه برای انصراف از الگوی «نظریه و نظام انقلابی» در واقع ارتجاع است، نه تصحیح؛ بازگشت است، نه پیشرفت.
۳. روشنفکری: جمهوری اسلامی به عنوان یک کُنشگر خردمند، پایه های حاکمیت خود را بر توسعه ی روشنفکری و عقلانیت عمومی بنا کرده است. این امر، جلوه های گوناگونی دارد؛ از جمله ارتقاء سطح ادراک و تحلیل جامعه از مسائل سیاسی داخلی و خارجی. در واقع آن نگرش انتقادی ارزشمند که در جهان فکری مدرن همواره به عنوان جریان حاشیه و عزلت نشین نسبت به جریان اصلیِ هوادار غرب محوری و سلطه گری بوده، در ایران پس از انقلاب به مثابه جریان اصلی و عمومی درآمده است. البته توسعه و تعمیق جریان روشنفکری که نوعی عقلانیت انتقادی را تجویز می کند، در نگاه به خود نیز جاری است که برای نمونه در این پیام در مسائلی که محل مناقشات فکری در حوزه ی عمومی است، دیده می شود: «فساد اقتصادی و اخلاقی و سیاسی، توده ی چرکین کشورها و نظام ها و اگر در بدنه ی حکومت ها عارض شود، زلزله ی ویرانگر و ضربه زننده به مشروعیت آن ها است؛ و این برای نظامی چون جمهوری اسلامی که نیازمند مشروعیتی فراتر از مشروعیت های مرسوم و مبنائی تر از مقبولیت اجتماعی است، بسیار جدی تر و بنیانی تر از دیگر نظام ها است.» یا «اخلاق و معنویت، البته با دستور و فرمان به دست نمی آید، پس حکومت ها نمی توانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، اما اولاً خود باید منش و رفتار اخلاقی