eitaa logo
اقتصاد فرهنگی
7.5هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
163 فایل
در میانه‌ یک جنگ تمام عیار ترکیبی مطالب کانال کپی‌رایت ندارد! ارتباط: حسین عباسی‌فر @h_abbasifar کانال فرهنگی‌هنری‌ادبی‌طور: https://eitaa.com/joinchat/1463616639C49c84c374c تبلیغات حرام است! 😊 "دکتر نیستم" https://virasty.com/ABBASIFAR
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به فرزندان نازنین شهدا یاد دارم که لقمه‌ای را گرفت راهِ گلو خانه شد یکسره پریشانی مثل وقتی که باد در گیسو... یک نفر سوی آشپزخانه دیگری زد به پشت او محکم مادرش جیغ و ناله می‌زد که چه کسی می‌رسد به فریادم؟ خُردسالی میان این آشوب گفت مادر عروسکم گم شد پیرمردی به خواب خوش می‌دید مزرعه غرق عطر گندم شد ناگهان در سکوت و حیرت رفت همه جا در کرور ثانیه‌ها با صدایِ جوانِ خوشرویی کُندتر شد عبور ثانیه‌ها نازنین را گرفت در آغوش شکمش را کمی فشار آورد لقمه بیرون پرید از حلقش روی لب‌هایِ‌غم، بهار آورد شام‌ِخود را یکی‌یکی خوردند هر کسی خورد و گفت شکر خدا ظرف خواهر هنوز پُر بود و پاشُدو بُردو گفت شکر خدا چقدَر صحنه‌ی قشنگی بود کاسه‌ی آب و نور و آئینه زیر قرآن و باز بوسیدن دست در دست... سینه بر سینه رفت و می‌گفت می‌روم چون شیر سوی کفتارها تو می‌دانی تو ولی مثل آهویی پیش این بچه شیر می‌مانی می‌روم... راستی بیار آن را آری آن چفْیه‌ای که داد روضه‌ها رفته با من این چفیه ناگهان یاد روضه‌ای افتاد.... *** رفت و ماندیم دورِ این سفره جایِ خالیِّ ماه ما قابی‌ست شد زمین از او آسمانِ زمینِ ما ست رفت و دیگر نمانده توی گلو لقمه‌های بزرگ و کوچک هم.... پایِ دشمن به خانه باز شود نشناسد بزرگ و کودک هم..... نازنین رفته بود مدرسه تا بشود مثل مادرش دانا طعنه‌ی کودکی ولی آزُرد خاطرِ نازنینِ خانه‌ی ما اشک او روزهای پی در پی جاری از چشم‌های نازش بود چفیه را می‌گرفت از عمه چفیه‌ای را که جانمازش بود عمه یک روزِ سرد آمد و گفت سر کن آن چادر سیاهت را آنقدر نور، مثلِ خورشیدی که نبینند رویِ ماهت را رفت و تابوت و استخوان را دید دست بر صورت قشنگش زد عمه او را گرفت با تابوت بوسه بر پرچم سه رنگش زد یاد دارم که بُغضِ کودکی‌اش را گرفت راه گلو گفت حالا که من یتیم شدم به‌فدای سه ساله‌ات بانو 💠 @h_abasifar
السلام علیک یا رقیة بنت الحسین 💠 @h_abasifar
تماس گرفتم با دفتر آیت الله مکارم و البته همین سوال را از مجتهدین دیگری هم پرسیدم و در رساله آیت الله خامنه ای هم جستجو کردم سوال: حکم تولید و خرید و فروش مانتو جلوباز چیست؟ مقام معظم رهبری: https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=27815 با توضیحاتی که در این صفحه آمده قطعا حرام است دفتر آیت الله مکارم: معامله آن به علت اینکه این لباس عرفا در خارج از منزل پوشیده می شود حرام است * حرمت معامله مانتو جلوباز واضح است. عجیب است که مسئولین جمهوری اسلامی این حکم واضح اسلام را نادیده می گیرند و به جای مقابله با چهار تا تولیدکننده با چهل میلیون زن ایرانی درگیر میشن 💠 @h_abasifar
عمو رسيدم و ديدم؛ چقدر بلوا بود! سر تصاحب عمامه ي تو دعوا بود به سختي از وسط نيزه ها گذر كردم هزار مرتبه شكر خدا كمي جا بود! ثواب نَحر گلويت تعارفي شده بود سرِ زبان همه جمله ي "بفرما"بود عمو چقدر لبِ خشكتان ترك دارد! چه خوب مي شد اگر مشك آب سقا بود زني خميده عمو رد شد از لبِ گودال نگاه كن؛ نكند مادر تو زهرا بود براي كشتن تان تيغ و نيزه كم آمد به دست لشگريان سنگ و چوب حتي بود! تمام هوش و حواس سپاه كوفه و شام به فكر جايزه ي بردن سر ما بود بلند شو؛ كه همه سوي خيمه ها رفتند من آمدم سوي گودال، عمه تنها بود وحید قاسمی 💠 @h_abasifar
روی من شد سپید همچون ماه روی دشمن شده سیاهِ سیاه پَر زدم تا میانه‌ی گودال سبُک امروز مثل یک پرِ کاه خون من شد یکی به خون عمو جام شد پر ز خون بنده و شاه دست من قطع شد برای حسین ع گفت بابای من جزاک الله یاد یک روز تلخ افتاد و رفت در فکر و ...آه از آن دم...آه... آه از آن لحظه‌های وحشت و غم آه از آن لحظه‌ی بدون پناه آه از آن لحظه‌ای که بابا دید- مادرش را و گفت: وا اُمّاه... من فدای کسی شدم امروز کان ارواح العالمین فداه پسر مجتبام و ابن کریم نوه‌ی مرتضام؛ عبدالله... سینه بر سینه‌ی حسین نهم جمعِ خورشیدِ عالم و ماه هر که در حلقه‌ی وفا نبُوَد هم حیات و ممات اوست تباه باید این راه را به خون طی کرد جز به خون هر چه طی شود؛ بیراه خوب باشد که با عطش بروم سوی او میرویم خواه و نخواه به قضایش رضام، خوش باشد- هرچه بیند خدا به بنده صلاح موی من سرخ شد ز خون گلو روی من شد سپید همچون ماه 💠 @h_abasifar
در ختم خود نشسته‌ به یک گوشه داغ‌دار گم گشته‌ام میان سیاهی کلاغوار حالم چو آتشی‌ست که از سوز شعله‌اش هی بی‌صدا کشیده خودش بر سرش هوار در سینه‌ام ز داغ غم اعجاز می‌شود چون تشنه‌ای که می‌رسدش آب خوش‌گوار تنهایی‌ام به داد دلم گاه می‌رسد از دست خویش می‌کشدم گاه در کنار بغضم تمام و لفظ تری نیست بر لبم چشمم به خاک راه بشویم زهی غبار هی یاد خود به سینه‌ی من کوفته‌ست و من در حلقه‌ای نشسته و در گوش پنبه‌دار در جشن عشق‌بازی او با رقیب‌ها در ختم خود نشسته به یک گوشه داغ‌دار 💠 @h_abasifar
یا حسن بن علی ایها المجتبی یابن رسول الله...
میون این فرشته‌ها منم یه دختر شهید بابام که آرزوم بوده حالا به آرزوش رسید رسید به آرزوش ولی منم یه آرزو دارم دوباره باز ببینمش سر روی پاهاش بذارم بگم چقد دوسش دارم بگم که دنیای منه بگم اگه شهید شده هنوز بابای منه فدای اون سه ساله‌ای که تو شدی فدائیش و الهی که من بمیرم نبینم آه و زاریشو الهی که من بمیرم نباشه رو دلش غمی نبینه خورشیدو رو نی کور بشه هر نامحرمی کاش بودم و میدادمش چادر مشکیمو بهش کاشکی میشد نشون بدم صورت اشکیمو بهش رفتی ولی باباجونم بابای ما آقامونه عکساشو یادته زدی رو همه جای این خونه من میمونم منتظرت با آقامون بیای تو باز این دفعه با هم بخونیم پشت سر آقا نماز 💠 @h_abasifar
هدایت شده از دکتر علی سعیدی
همین یک قانون را اجرا کنید لطفا!
علمممممم اقتصااااااااد 😂😭 تاریخ: ۱۴۰۱/۳/۱ 💠 @h_abasifar
وقتی سازمان خصوصی‌خواری وحشی می‌شود: اولا در قانون اصل ۴۴ نحوه تعیین نماینده سهامداران عدالت مشخص شده، و مصوبات شوراهای عالی با امضای وزیر نمی‌تواند آن را نقض کند، ثانیا در صورت رعایت تشریفات قانونی برگزاری مجامع، هیچ شخصی از جمله سازمان خصوصی سازی نمی‌تواند مانع ثبت مصوبات آن شود مگر با حکم مرجع صالح قانونی، ثالثا تهدید به عدم ثبت مصوبات شرکتهای تابعه، خارج از حدود اختیارات صادر کننده نامه است، رابعا تعیین جریمه نقدی برای مدیران شرکت توسط محاکم صالحه امکان پذیر است و نه سازمان خصوصی سازی. 💠 @h_abasifar