در صفات تو محوِ ذاتتریم
ذات را بیتو بیصفاتتریم
هر چه تو بوترابتر باشی
خاک بوسیم و زیرپاتتریم
از سحر خون بریز تا به غروب
زیر تیغ تو ذیحیاتتریم
راه بر ما ببند و شاهی کن
رخ نما و ببین که ماتتریم
رفتن از دست دوست، لایمکن...
در مسیر تو فی صراطتریم
غضبت تلخ اگر شود چون می
مست گردیم و جانفداتتریم...
آه اگر دورِمان بیاندازی
از خودِ آه، بیبساطتریم
....😭
🎯 در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست!
دلواپسی به صوت حزین با ظریف گفت:
این آتش سواد تو، جز دود و آه نیست
روزی بیا به کوخ و ز کاخت برون نشین
"تحقیق حال گوشهنشینان گناه نیست"*
خواهد نوشت دفتر تاریخ بعد از این
اینجا کسی به لطف شما در رفاه نیست
برچسب های زشت تو بر دیگران رواست؟
"بر عیبهای روشن خویشت، نگاه نیست"*
"قول دروغ دادی و گفتی حقیقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست!"*
هی گفتی از محاسن برجام چون عروس!
دیدیم جز عجوزه در این بارگاه نیست
انگشت های تو شده کم... با که میپَری؟
دستی به سر بکش که به رویش کلاه نیست
زخم نفاق مثلِ شما بر دل است لیک
چنگِ پلنگِ حقد شما، زخمِ ماه نیست!
از حد خود گذر مکن ای بیجنم، نبرد-
با کوهمردِ حادثهها کارِ کاه نیست
جمعی سیاهکار، تو را غِرّه کردهاند
برجام تو به غیرِ خطی رو سیاه نیست!
غیرت کجاست تا که ز خوابت رها کند
#میدان همت است جهان، خوابگاه نیست! *
دست فلک به پشت سرت می رسد ظریف؛
در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست!
#حسین_عباسی_فر
* #پروین_اعتصامی
به میدانِ نبردی میرود این بار آخر هم
نمیبندد سپر از پشت در پیکار آخر هم
به زینب میزند رو تا بگوید #یاحق و او هم
بگوید #یاعلی در آخر گفتار آخر هم
موذن میزند بانگی چو بانگ جنگ خیبر را
گذر کن باز از این در، از این مسمار آخر هم
به رسم ناجوانمردان و تیغ از پشت آوردن
میان پردهی شب آمده کفتار آخر هم
کشیده تیغ ابرو بوتراب از کنج محرابش
چه گردی کرده برپا در همین اذکار آخر هم
میان خون که باشد عاشقش، آغوش بگشاید!
به مسجد آمد و دیدش در آن دیدار آخر هم
حسین آب آورَد تا خشکی لبهاش کم گردد
حسن باید ببندد بر سرش دستار آخر هم
یتیمان کاسه در دستند و شیر تازه آوردند
نمک اما نمکگیر است در افطار آخر هم
همینها روزی اما بر حسیناش آب بستند و...
به نوزادش ندادند آب در گهواره آخر هم
به آهنگی که در کربوبلا از اکبرش آمد
جدا کردند از همنامِحیدر تار آخر هم
و عبّاسَش بنا کردهست محرابی کنار شط
چه خونی ز ابروانش میچکد سردار آخر هم
سری در پیش پای دخترش میگفت با لبهام
جدا باید کنم از پای نازت خارِ آخر هم...
به میدان پا نهاده اولین دلدار و چون حیدر
به میدان عدالت میرود دلدار آخر هم
خواهد شنید نام تو دل، کر شود اگر...
بسمل به پات آمده بیسر شود اگر...
از بس که نور و نور علی نور و نور: تو
پیداتر است حق تو منکَر شود اگر
گفتم به منکِرت که به دنبال علم بود:
ویرانهایست شهر تو بیدر شود اگر
از بس تویی تجلی قرآن عجیب نیست
کوهی ز گوش چشم تو پر پر شود اگر
بردارد از میانه غمت، درب اثم را
آغوش گرم مهر تو خیبر شود اگر
خاموش گردد از عرق شرم چاه ویل
از نام مرتضی دهنم تر شود اگر...
بگو بگو که نشستی تو در برابر گوش
شنو شنو که نگوییم غیر باور گوش
گذشتهایم ز دیدن بریدهایم ز چشم
نشستهایم اگر عاشقانه در برِ گوش
تفاوتی نکند در مقام وصل...، که تو-
نشسته در بَرِ چشمی، نشسته بر در گوش!
برای غیرِ تو در خانهی دلم جا نیست
دریست خواهر و دروازهای برادر گوش
ز خون عاشق چشمِخمار، صدها حرف-
میان تیغِ زبانست و جسم لاغر گوش
َ
ز کنج غربت خویش ای دلا بهانه مگیر
مزن فغان غریبی به سنگِ مرمر گوش
خطای دیده و دل را به گوش میسِپُریم
جداکند سَره را از طنین ناسَره گوش
به تیغ تیزِ سخن گر زند کسی ما را
غلاف صبر گذاریم روی خنجر گوش
چو زیر و بم شدن گل میان آتش و آب
گلاب تلخ نیوشیده است قمصر گوش
نمیرسد به تو دست و نمیکشم ز تو دست!
چنان که غربِ لب تو رسد به خاور گوش
از آب اگر کرهی عشق، دیدهامنگرفت
گرفته پیش لبت آبِ عقل، از کره گوش
بکوب بر سر دیده، میا به منظر چشم
مزن -تو را بهتو- فریاد هجر بر سر گوش
عفونتست شنیدن ز زاهدان حرفی
غبار صحبت غیر است درد آخر گوش
به زاهدان مده گوشو زِ اهل دل مگریز
علامتیست همین طرح نابرابر گوش!
بریزد از لب الفاظ خونِ معنیِ عشق...
کلامِدوست اگر مِی شود به ساغر گوش