یا امام رضا. محمدزاده ،هادیها_1.mp3
4.32M
#عرض سلام
سلام به امام مهربانی ها
آقای کبوتر و آهو،
آقای زائر و مجاور
من! خیره به مهربانی توام. دلم دنبال بهانه می گردد. درست مثل آسمانی ابری و گرفته که مترصد غرش و باریدن است. بغض گلو گیرم شده و دنبال بهانه ای برای ترکیدن است.حالا که آسمان باریده، بغض در گلویم یخ زده است و تنها گرما و لطف و مهربانی ات، یخ بغضم که نه! یخ زندگی ام را باز خواهد کرد. با همین بغض یخزده می گویم؛
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ. صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ.
#نویسنده #ابوالقاسم ـمحمدـزادهـ (الف. م)
#گوینده #فاطمه_هادیها
https://eitaa.com/h_d1011
🍂🍂
كمى كودكى مى خواهم بى خيالى ، بدون نگرانى براي فردا.
دلم كمى خنده مى خواهد
بى پروا همچون پرواز بادبادك در باد.
قهقهه هاى ناب كودكانه لا به لای پایتخت، نقی معمولی عطر ماکارونی
دلم مشق شب مى خواهد با خميازه هاى پى در پى..
ميدونى رفيق از هيج كار كودكى ام پشيمان نيستم!
https://eitaa.com/h_d1011
راهیان نور ، محمد زاده ،هادیها _1.mp3
11.54M
#شلمچه سرزمین رازهای مگو
[به بهانه اردوی راهیان نور]
اتوبوس که روی جاده می تازد و شتابان پیش می رود، در ذهنم روزهایی را مرور می کنم که درون کامیون های مایلر بودیم و ماشین ناله کنان جاده را می پیمود تا ما را به نقطه رهایی برساند، جاده خاکی شرکت نفت، جاده سیدشهدا و جاده هایی که گواه عبور دل های پاک و شنونده ذکرهای زیر لب بود. شاید! هنوز این مطلب را با خودشان تکرار می کنند و ما صدایشان را نمی فهمیم َ؛
-کربلا کربلا... ما داریم می آییم..
خیلی ها آمدند. خیلی ها رسیدند، خیلی ها جاماندند و نرسیدند. برخی در عالم معنا، به کربلا رسیدند و هنگام پرواز روح از بدن شان بر چهره دوست لبخند زدند. کربلای حقیقی را دیدند و آسمانی شدند.
به قدمگاهشان می رویم، به منای دوست و قربانگاه وصل، اگر اذن حضور دهند.
شلمچه، اگر زبان باز کند خیلی حرف برای گفتن دارد. آهای شلمچه! آمده ایم که بشنویم. آمده ایم که خاک ره رفته گان را توتیای چش کنیم. آمده ایم که همپای آنها قدم بزنیم. اما آنها کجا و ما کجا،؟
شلمچه روای و روضه خوان نمی خواهد، خودش، عطرش، خاکش، گرمایش برای آنکه چشم حقیقت بین دارد گویای همه چیز است؛ و نام کربلای 5، زنده ساز شب های قدر دفاع مقدس است و چه زیباست این زنده پنداری.
آمار شهدای عملیات بدر، خیبر، کربلای 4 و کربلای 5 و بیتالمقدس را در ذهنم مرور می کنم. نام جانبازان در ذهنم رژه می رود و به خاک می افتم، چه سرها و چه دست هایی که اینجا برخاک نیفتاده است و چه پاهایی که در اینجا زمینگیر نشده اند.
خاک را ...
#نویسنده #ابوالقاسم ـمحمدـزاده ـ(الف. م)
#گوینده #فاطمه_هادیها
https://eitaa.com/h_d1011
#شلمچه سرزمین رازهای مگو
[به بهانه اردوی راهیان نور]
اتوبوس که روی جاده می تازد و شتابان پیش می رود، در ذهنم روزهایی را مرور می کنم که درون کامیون های مایلر بودیم و ماشین ناله کنان جاده را می پیمود تا ما را به نقطه رهایی برساند، جاده خاکی شرکت نفت، جاده سیدشهدا و جاده هایی که گواه عبور دل های پاک و شنونده ذکرهای زیر لب بود. شاید! هنوز این مطلب را با خودشان تکرار می کنند و ما صدایشان را نمی فهمیم َ؛
-کربلا کربلا... ما داریم می آییم..
خیلی ها آمدند. خیلی ها رسیدند، خیلی ها جاماندند و نرسیدند. برخی در عالم معنا، به کربلا رسیدند و هنگام پرواز روح از بدن شان بر چهره دوست لبخند زدند. کربلای حقیقی را دیدند و آسمانی شدند.
به قدمگاهشان می رویم، به منای دوست و قربانگاه وصل، اگر اذن حضور دهند.
شلمچه، اگر زبان باز کند خیلی حرف برای گفتن دارد.
آهای شلمچه! آمده ایم که بشنویم. آمده ایم که خاک ره رفته گان را توتیای چش کنیم. آمده ایم که همپای آنها قدم بزنیم. اما آنها کجا و ما کجا،؟
شلمچه روای و روضه خوان نمی خواهد، خودش، عطرش، خاکش، گرمایش برای آنکه چشم حقیقت بین دارد گویای همه چیز است؛ و نام کربلای 5، زنده ساز شب های قدر دفاع مقدس است و چه زیباست این زنده پنداری.
آمار شهدای عملیات بدر، خیبر، کربلای 4 و کربلای 5 و بیتالمقدس را در ذهنم مرور می کنم. نام جانبازان در ذهنم رژه می رود و به خاک می افتم، چه سرها و چه دست هایی که اینجا برخاک نیفتاده است و چه پاهایی که در اینجا زمینگیر نشده اند.
خاک را در آغوش می گیرم، به نیابت آنهایی که در این چند روزه هرکجا رفته ام همراه و پا به پایم بوده اند و با من قدم زده اند راه رفته ام و حالا که انگشتانم را در خاک های شلمچه فرو می برم همه را کنار خودم حس می کنم.
احساسی به من می گوید؛ پاهایی اینجا جا مانده تا همنشین قدم های امام رضا (ع) باشد که از اینجا گذشته و در اینجا نماز خوانده است . باید آن پاها را در این سرزمین جستجو کنم. زمین گواهی می دهد. مگر می شود امام مهربانی ها از این سرزمین گذشته باشد و پایی که رد پایش را حس کرده از زمین دل بکند . درست مثل من که می خواهم هم آغوش خاک ها شوم. اینجا قدم گاه امام رضاست! اینجا قدمگاه هزاران لاله پرپر و جوان به خاک افتاده است. اینجا جای روضه خوانی کربلا و بدنهای مثله است ؛ آقا جان!
می دانم که دیدنی ها را تو دیده ای. می دانم فردای قیامت شهادت خواهی داد که سربازان خمینی برای زنده نگهداشتن دین جدت به تاسی از قیام عاشورا چه کردند.
آقا جان! صاحب العصر و الزمان(عج)
دلتنگی هایم یکی دوتا نیست
یک روز دو روز نیست
عمریست که دلتنگتم
دلتنگی بد دردی است
و ناز تو
دردهایم را افزون می کند
بسوزان
که زخم فراق
عمیق است....
مرحم همه دردها
وصال است
انتظارت
آخر
مرا خواهد کشت.
https://eitaa.com/h_d1011
✍ابوالقاسم محمدزاده (الف. م)
الهی🤲
روی بنما
تا در روی کسی ننگریم
و دری بگشای تا بر در کس نگذریم.
پیوسته دلم دم از رضای تو زند
جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر بر گی بوی وفای تو زند
#خواجه_عبدالله_انصاری
https://eitaa.com/h_d1011
شب زیباتون در پناهخدا
1_15709635503.mp3
20.71M
داستان کوتاه :دستهای سرخ
#نویسنده خانم عاقل
#گوینده خانم هادیها
#انجمن نویسندگان فردا
https://eitaa.com/h_d1011
محرمی نیست مرا جز دل دیوانه من
بی کَسم روز ندارم همه شب خانه من
#✍️#هادیها
https://eitaa.com/h_d1011
مادر همه آسمان و دل است
انگار نباشد همه جا خاک و گل است
مادر همه لطف و محبت است
دلدار به ایزد که جایش جنت است
#✍️هادیها
https://eitaa.com/h_d1011
«درخـت سبــز دانــد قـدر بـاران
تو خشکی قدر باران را چه دانی.»
#مولانا