eitaa logo
همنشینی با خوبان 🗨
35.3هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
31 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰چشم برزخی شیخ رجبعلی خیاط(ره) . 🔴 سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخاله‌ی رجبعلی را میگویم، عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخاله‌‌ی جوان یک لا قبائی که کارگر ساده‌ی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود. 🔵 رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت حلال و حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی آمد، اما عاشق سینه‌چاکش هم نبود. 🔴 دخترخاله‌ی عاشق مترصّد فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی را به گناه انداخته و نهایتا به وصال او نائل شود. و این فرصت مهیا شد! 🍵 آن هم در روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد. رجبعلی رسید به خانه‌ی خاله، در زد؛ صدای دخترخاله بلند شد: «کیه؟» و گفت: «منم، رجبعلی» و صدای دخترخاله را شنید که میگوید: «بیا داخل رجبعلی، خاله‌ات هم هست». 🔵 رجبعلی وارد شد و سلام و علیکی با دخترخاله‌اش کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست! تا به خودش آمد دید که پشت سرش درب خانه قفل شده و دخترخاله هم .... ⚪️ با خودش گفت: «رجبعلی! خدا می تواند تو را بارها و بارها امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن». پس تأملی کرد و به محضر خداوند عرضه داشت: «خدایا! من این گناه را به خاطر رضای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن» و توسط پنجره از آن خانه فرار کرد و برگشت به خانه‌ی خود تا استراحت کند. 💥 صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد و با کمال تعجب دید خیابان پر از حیوانات اهلی و وحشی شده است !! ⚪️ آری! چشم برزخی رجبعلی در اثر چشم‌پوشی از یک گناهِ حاضر و آماده و به ظاهر لذیذ باز شده بود و این چشم‌پوشی، آغازی شد برای سیر و سلوک و صعود معنوی "شیخ رجبعلی خیاط" تا اینکه کسب کند مقامات عالیه معنوی را. 🌹چه اکسیر ارزنده ای است این قاعده!! برای عارف شدن، نیاز نیست به چهل-پنجاه سال چله گرفتن و ریاضت کشیدن و نخوردن این غذا و ننوشیدن آن آشامیدنی. نه اینکه اینها بی اثر باشند، نه! اما "اصل" چیز دیگری است. ✨ بیهوده نبود که مرحوم بهجت تأکید میفرمودند بر این نکته که: راه واقعی عرفان «ترک گناه» است. 📔 کيمياي محبت 🔹@h_khoban_ir
می گفت:تو محله ی ما یه جوانی بود، این جوان گنهكار بود،اهل فسق و فجور بود، اما یه عادت داشت ،یه كاری می كرد ملكه اش شده بود، از مادرش داشت، 🍃🌴 میگه: مادر بهش گفته بود:شیرم رو حلالت نمی كنم، گفته بود:باید این كارو بكنی. چیكار كنم؟ گفت:هرجا رفتی دیدی یه 🏴پرچم زدند روش نوشته یا حسین،باید بری ادب كنی جلو 🏴پرچم به احترامش دستت رو روی سینه بذاری،عادتش شده بود، هر جایی می رفت می دید یه🏴 پرچم یا حسین زدند دستش رو می گذاشت روی سینه میگفت:✋️السلام علیك یا اباعبدالله. میرزا اسماعیل دولابی میگه: این جوان از دنیا رفت، میگه:دیدنش در عالم برزخ دست و پاش رو بستن دارند می برندش سمت عذاب،یه مرتبه توی اون تاریكی و تو اون وانفسا دید ⛺️ خیمه ای وسط بیابونه، نور سبزش همه ی بیابون رو روشن كرده،اومد جلو. \"ببین هركاری توی دنیا بكنی و ملكه ات بشه، توی قیامت هم همون كارو میكنی\" میگه:تا رسید جلوی خیمه دید یه پرچم جلوی خیمه زدند روش نوشتند یا حسین، به ملكه های عذاب گفت:یه دقیقه دستام روباز كنید، گفتند:چرا؟گفت:من عادت دارم،هر جا ببینم بگند یا حسین،منم دستم رو روی سینه ام می ذارم، دستش رو گذاشت روی سینه اش، تا گفت:السلام علیك یا اباعبدالله، دیدند یه آقایی از خیمه خارج شد، اومد جلو ملكه های عذاب به احترامش عقب وایستادند،حضرت گفت: 🍃🌴 بدید پرونده اش رو ببینم، دو دستی پرونده رو تقدیم كردند، مرحوم دولابی میگفت:حضرت پرونده رو باز كرد،یه سری به علامت تأسف تكون داد. 😔\"آی جوان مواظب باش پرونده ات دست اربابت می اُفته، آقات به جای تو خجالت نكشه،زشت ِ،آدم كاری بكنه آقاش سر تكون بده\" 😔😔 یه نگاه به جوان كرد گفت: تو چرا؟ تو كه مارو دوست داری چرا؟ میگه:جوان شروع گرد گریه كردن 🍃🌴 \"همین گریه های شماست كه فرمود:آتیش جهنم رو یه قطره اش خاموش میكنه،اینها تعارف نیست اینها كلام معصوم ِ برو توی كامل الزیارات بخون\" میگه:حضرت یه نگاهی به پرونده كرد،پرونده رو زیر بغلش گذاشت،دو سه قدم با این جوان راه رفت ،بعد برگشت پرونده رو داد به ملكه های عذاب ،میگه:ملكه های عذاب پرونده رو باز كردند،دیدند نوشته:بسم الله الرحمن الرحیم، یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین... یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفر لِنا بحَقِّ الحُسَین علیه السلام 🔹@h_khoban_ir
💠 آیت الله فاطمۍ نیا: ●☜«اجابت دعــــا بعضے مـــواقــع موانعے دارد، یکے از این مـوانــع دل‌شکستن💔 است. پشت سرِ این و آن حرف زدن است!» 🔹@h_khoban_ir
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🌟 هر اندازه قیود میهمانی‌ها کمتر باشد و ساده‌تر برگزار شود، میهمان‌ها و میهمانی‌ها زیادتر خواهند بود. 📚 در محضر بهجت، ج١، ص١٩٣ 🔹@h_khoban_ir
💠حاج اسماعیل دولابی: 🌴منتظرواقعی از شلوغی های آخر زمان؛ کلافه نمی شود💫 🔹@h_khoban_ir
8.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠علامه مصباح یزدی به نقل از علامه قاضی: موضوع:👇 🔸️صرفا برای گفتن یک یا الله ‌‌‌‌‌‌‌‌.... 🔹@h_khoban_ir
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠در محضر امام خمینی (ره): 💎جوانی و فرصت تهذیب 🔹@h_khoban_ir
23.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔮مستند العبد 🎇 زندگینامه آیت الله بهجت از تولد تا وفات 💥قسمت اول (دوران تولد و کودکی آیت الله بهجت ) 🔹@h_khoban_ir
🔸️طواف ملائک از زبان خانم فاطمه انصاری دختر آن بزرگوار نیز خاطره ای بشنویم: « یک شب پدرم منزل ما مهمان بود. من خوابیده بودم. بعد یک دفعه احساس کردم اتاق شلوغه و همهمه ای بلند شد، نگاه کردم دیدم یک گوشه سقف اتاق باز شده و آسمان پیداست و یک عالمه ملک که همه سبزپوش و خیلی زیبا بودند، آمدند و رفتند دور رختخواب پدر و یک همهمه ای بود. انگار همه ذکر می گفتند و در همان حال صدایی شنیدم که می گفت: نباید این را فاش کنی. خیس عرق شده بودم، می خواستم بلند شوم ولی نتوانستم. انگار به زمین چسبیده بودم و شاید این حالت حدود پنج دقیقه ای طول کشید بعد بلند شدم و رفتنم دنبال پدر. ایشان دو سه دفعه در شب برای تجدید وضو بلند می شد، پشت سرشان آمدم بیرون و گفتم این چی بود؟ چه خبر بود؟ فرمود: هیس! و من تا مرحوم پدرم زنده بود نتوانستم چیزی بگویم انگار خودشان تصرف کرده بودند! » 🔶️ کتاب سوخته 🔹@h_khoban_ir
🔆 امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام: 💠 مذيعُ الْفاحِشَةِ كَفاعِلِها. ❇️ فاش كننده زشتى‌ها، همانند انجام دهنده آنها است. 📚 شرح غررالحكم، ج ۶، ص ۱۲۵ 🔹@h_khoban_ir