#بسمربالشهداء🌿
#طنزجبهه
یک بار در جبهه ، آقای فخرالدین حجازی اومده بود برای سخنرانی و روحیه دادن به ما رزمندگان....
میون حرفش به یکباره با صدای بلند گفت : آی بسیجیا !!😃
همه گوش ها تیز شد که ایشون چی میخواد بگه؛
ادامه داد : الهی دستتون بشکنه ! :(😳
عصبانی شدیم . میدونستیم منظور دیگه ای داره اما اخه چرا این حرفو زد؟؟؟🧐
بعد چند لحظه یه لیوان آب خورد و گفت : گردن صدام رو!😂
اینجا بود که همه زدن زیر خنده...😆🤚🏻
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء🌿
#طنزجبهه
اسیر شده بودیم..
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن📝
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن✏️
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود📖📚
یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:🧐
من نمی تونم نامه بنویسم.!😕
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) رو نوشتم روی این کاغذ ، می خوام بفرستمش برا بابام...🙃
نامه رو گرفتم و خوندم ؛ از شدت خنده روده بر شدم..🤣
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین( علیه السلام) به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود 🤦♂😂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء🌱
#طنزجبهه
وقتی عملیات نمیشد و جابهجایی صورت نمی گرفت ، نیرو ها از بیکاری حوصله شون سر می رفت .😒
نه تیر و ترکشی ، نه شهید و مجروحی و نه سرو صدایی ؛ منطقه یکنواخت و آروم بود ...
اون موقع بود که صدای همه رزمنده ها در می اومد و بعضی ها برای روحیه دادن به بچه ها ، دستاشون رو سمت آسمون بلند کرده و میگفتند :)...👇🏻
اللهم الرزقنا ترکش ریزی ، آمبولانس تیزی ، بیمارستان تمیزی و کمپوت های لذیذی ....!!✌️🏻😎
و همین طور قافیه سر هم میکرد و بقیه آمین می گفتند و خنده کل سنگر رو پر میکرد ...😂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء🌿
#طنزجبهه
به شوخ طبعی شهره بود …!
یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزون کرد و داد می زد :
« کی می خواد #پوتینشو واکس بزنه !»
همه تعجب کردن😳 !
آخه ممد آقا و این حرفا، به گروه خونش نمی خوره!کی متحول شده که ما خبر نداریم🤷🏻♂
خیلی از رزمنده ها پنهانی این کارو می کردن اما ممد دیگه علنیش کرده بود.📣
بالاخره طاقت نیاوردم و از پشت سرش حرکت کردم ببینم چی می شه ...
یکی از رزمنده ها که اولین بار اعزامش بود و شاید ایثار رزمنده ها رو شنیده بود اومد جلو گفت :
« من»🙋🏻♂☺️
ممد هم بلافاصله پوتینشو از گردنش بیرون آورد و گفت :
« پس بی زحمت اینو هم واکسش بزن!»
بی چاره رزمنده خشکش زده بود نمی دونست چی بگه!😂✋🏻
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
﷽
#بسمربالشهداء🌱
#طنزجبهه
سال ۱۳۶۱ پادگان بیست و یک حضرت حمزه ، آقای فخرالدین حجازی آمده بود منطقه برای دیدار دوستان و رزمندگان .🙃
طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش👞 شما بسیجیان هستم.»😳😎
یکی از برادران نفهمیدم خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد،
از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تأیید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت😅✋🏻
جمعیت هم با تمام توان اللهاکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند ✌️🏻🤝🤣
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه
عازم جبهه بودم.
یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می اومد. مادرش برای بدرقه اومده بود .
خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد...👊🏻
بهش گفتم: « مادر شما دیگه برگردید؛ فقط دعا کنید ما شهید بشیم.☺️ دعای مادر زود مستجاب میشه.» 😌
او در جواب گفت: «خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه پدر و مادرت زنده بمونی!♥️
الهی که صدام 👺 شهید بشه که اینجور بچه های مردم رو به کشتن میده!» 😐😂😑🤦♂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه
رزمندهایتعریفمیکرد،میگفت:
تویکیازعملیاتهابهمونگفتهبودنموقع
بمببارونبخوابینزمینوهرآیهایکه
بلدینبلندبخونین..
منمکهچیزیبلدنبودم،ازترسدادمیزدم
النظافه من الایمان ! :)😂
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada
#بسمربالشهداء
#طنزجبهه
در عملیات فاو رفتیم داخل کارخانه نمک.
یکی از بچه ها که بعدا شهید شد رفت سراغ آشپزخونه عراقی ها...
داخل آشپزخانه چند تا دیگ بود.🥘
تو یه دیگ مرغ🍗،اون یکی برنج 🍚و ...
وقتی در دیگ بعدی رو برداشت، از داخل اون یه عراقی بلند شد و گفت:انا مسلم.😱😰
این شهید هم با اون اسلحه ای که تو دستش بود گفت: انا عزرائیل!🤪
و در دیگ رو دوباره بست!!!🤣
حَـ❤️ــرَمشُهَدایشَهرِستانرُباطکَریم
@haaramshohada