کاری مکن که رو به در آسمان نهم
هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم
کاری مکن که پا کشم از آستان تو
داغ صبوریی که ندارم به جان نهم
کاری مکن که بدعت وارستگی ز عشق
من در میان سلسله عاشقان نهم
کاری مکن که نیمشب از رخنه قفس
راه گریز پیش دل ناتوان نهم
کاری مکن که راز جگر سوز داغ را
با مرهم حرام نمک، در میان نهم
انصاف نیست کز چمنت بعد صد بهار
بی برگ سبزرو به در آشیان نهم
آخر چنان مکن که چو صائب ز زلف تو
دل بر گرفته رو به صف نیکوان نهم
#صائب_تبریزی
چقد این قلم صائب فرق داره با بقیه اشعارش
نشونه های مکتب وقوع توش دیده میشه
تهدید معشوق...☺️
زهی خجسته زمانی که بعد مرگِ رقیبان
نشسته ، با دلِ آسوده ، روبروی تو باشم
#هلالی_جغتایی
خواب دیدم «نیستی»، تعبیر آمد «می رسی»
هر چه من دیوانه بودم، ابنسیرین بیشتر!
#امیرعلی_سلیمانی
چنان آلوده دامانم ثوابی گر به جا آرم
ثواب آلوده میگردد ز دامانی که من دارم! :)
#عاصی_خراسانی
این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
کـه بـــه عشق تو بشر قاری قرآن شده است
مثـل من باغچـه ی خانــه هم از دوری تو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است!
بس که هر تکه ی آن با هوسی رفت ، دلم
نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است
بی شک آن شیخ که از چشم تو منعم می کرد
خبـر از آمدنت داشت که پنهان شده است!
عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او
نرده ی پنجره ها میله ی زندان شده است
عشق زاییده ی بلخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است!
عشـق دانشـکده تجربـه ی انسانهاست
گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است
هر نو آموخته در عالم خود مجنون است
-روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است-
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است.
#غلامرضا_طریقی
از ما بپرس تا که بگوییم درد چیست؛
مُشتی صغیر، مصلحتِ عام میکنند!
#حسین_جنتی
اگر این پَنجره در سینه یِ دیوار نبود
و کنارَم ، قَلم و کاغذ و خودکار نبود
چه بلا هایِ عجیبی به سرم می آمد
فرض کن داخلِ زِندانی و سیگار نبود
آمد و...شُد همه یِ دار و ندارم هر چَند
بودن و رَفتن او دَست من اِنگار نبود
#لاادری
قهوه اش رو تموم کرد و گفت :
یه روزی خاک قدر بارونو میدونه
ولی اون روز دیگه بارون نمیباره ،
قشنگ بود !
می سوزد و به عاشق خود رو نمی دهد
راز عروج شمع، همین دل نبستگی ست
#مهدی_رحیمی_زمستان
گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری
من نه حریف رفتنم از در تو به هر دری
تا نکند وفای تو در دل من تغیری
چشم نمیکنم به خود تا چه رسد به دیگری
#سعدی