eitaa logo
حَـبـیـبـے یٰا بَـقِـیَّـةَ اَلـلّٰـه
3.3هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
12.9هزار ویدیو
57 فایل
﷽ یا رَبِّ عَـجِّـلْ فِی ظُـهُــورِ إِمـامِـنـا در انــــــتــــــظـــــــار تو چشمم سپـیـد گشت و غمی نیست اگر قبـول تو افتـد فـدای چشم سیـاهـت... 🌷انتشار مطالب با نام خودتان مانعی ندارد
مشاهده در ایتا
دانلود
20.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ رو حتما ببینید 🎞 هم کلی خندیدم😂 هم کلی درس گرفتم👌🏻 برخورد جالب شهید حاج قاسم سلیمانی با یک خانم بدحجاب در هواپیما وقتی مسافرین هواپیما از برخورد زیبای حاج قاسم انگشت به دهن موندن👏🏻 انصافا چقدر شیرین خاطره میگه😁 هدیه به شهدا صلوات 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴جواب‌های تامل برانگیز جانباز مدافع حرم که پس از نقد رفتار علی دایی در برنامه ، مورد حمله براندازان قرار گرفته بود! ❓چرا سلبریتی‌ها اسطوره نیستند!
اميرالمومنين (ع): پيروزى در آينده نگري است. آينده نگري در به کارگيرى درست فکر است و انديشه صحيح به راز دارى است. حکمت 48 نهج‌البلاغه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به دوستان و برادران عزیز وصیت میکنم کاری نکنید که صدای غربت فرزند فاطمه مقام معظم رهبری (حفظه الله) که همان ناله غریبانه ی فاطمه(س) است به گوش برسد. 🌺شهید سید مجتبی علمدار
فردی که اهل آبادان بود. سوار تاکسیم شد. گفت می رم آرامگاه. تا نشست داخل ماشین عکس سید را که چسبانده بودم روی شیشه را دید دستی روی آن کشید و شروع به گریه کرد‼️ با تعجب پرسیدم: «آقا، قضیه چیه؟!» گفت: «من این سید را نمی شناختم. رفته بودم قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عکس سید، ناخودآگاه به سمت چهره معصومانه اش کشیده شدم. رفتم داخل مغازه. عکس و نوارهای مداحی سید را خریدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهای مداحی سید.» ✳️او ادامه داد: «شبی در خواب سید را دیدم که به سمت من آمد. دعوتم کرد که سر مزارش بیایم و زیارت عاشورا بخوانم. به سید گفتم: من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوری بیام و پیدایت کنم. گم می شوم. نرفتم و فراموش کردم. چند وقت بعد دوباره آمد به خوابم و گفت: چرا نمی آیی سر مزارم؟! از خواب که بلند شدم وسایلم را جمع کردم و راه افتادم. توی راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور می کرد. 🔆 سید آمد و تکانم داد و گفت: پاشو رسیدی. ناگهان چشم هایم را باز کردم. همان موقع راننده گفت: ساری جا نمونید.» وقتی فهمید پسر دایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بیشتر شد. رساندمش سرمزار سید، بعد ماندم و گفتم: «شما زیارت عاشورا بخوان من منتظرم. باید برویم منزل سید...» 📗برگرفته از کتاب علمدار، اثر گروه شهید هادی 🌱