زمان جنگ گفت : در موسیان که بودیم ظهرها بعد نماز و نهار بچه ها یک قابلمه بر می داشت و غذاهای اضافه را جمع می کرد و به اطراف که تماماً بیابان بود، می رفت؛ یک روز به محمدرضا رحیمی که پیش نماز بود و از بچه های تهران و بعدها 7 سال اسیر شد و الان هم هنوز هست؛ گفتم: رحیمی برو دنبالش ببین کجا می ره آخه؟ گفت: دنبالش رفتم بعد از یک کیلومتری که رفت دست هایش را از دور بلند کرد و گفت: آهای من اومدم... آنجا خانه بزرگی از مورچه ها بود که حمیدرضا هر روز غذای اضافه بچه ها را برای آنان می برد و بعد به مورچه ها می گفت: یادتان باشد که قیامت برای من شهادت بدهید.
حاج باقری افزود: یک روز که چادر تسلیحاتی عملیات خیبر آتش گرفته بود و یک دوربین داخل این چادر بود که آتش گرفته بود، گفت این دوربین به کار می آید؛ گفتم: نه؛ عصر خوشحال بود که آن چیزی را که می خواستم، کشف کردم و ذربین دوربین را برداشته و روی مورچه می گرفت و سوره نمل را می خواند و گریه می کرد؛ حمیدرضا همه صفاتش ویژه بود.
وی گفت: حمیدرضا ساندویچ خوردن را مکروه می دانست، زیرا گاز گرفتن به ساندویچ را کراهت می دانست و اگر زمانی می خواست ساندویچ بخورد ساندویچ را تکه تکه می کرد و می خورد و او همیشه دائم الوضو بود.
این فرمانده جنگ افزود: وقتی که حمیدرضا مجروح شده بود و به منزلشان که در خیابان زریسف کرمان بود رفتم؛ اتاقش تنها یک مطبخ دودی بود که هیچ وسیله ای در آن نبود و تا یک متری اش را روزنامه زده بود؛ نه گاز، نه یخچال و نه پنکه و... . به من گفت: مرتضی! امام(ره)16 بند نصیحت دارد که یکی از آنها این است که اخبار را گوش کنید؛ میشه یکی از رادیوهای تک موج را به من بدی تا خانمم اخبار گوش دهد؟
حاج باقری گفت: حمیدرضا مجدد به جبهه برگشته بود و بعد از یک ماهی یک نامه از طرف همسرش به جبهه آورده بود. گفت: مرتضی! همسرم می گوید کالاهایی را آورده اند که مال ما نیست. گفتم: اینها را لشکر هدیه داده است، شاید این بزرگترین توهینی بود که از جانب من به این شهید شده؛ وقتی موضوع را فهمید با عصبانیت گفت: نمی خوام، گفتم لشکر پولش را ازت می گیرد گفت: من فقط ماهی 2700 تومان حقوق دارم، نمی تونم بدم؛ گفتم قسط بندیش می کنیم برات؛ گفت: من بیش از ماهی 500 تومان نمی تونم قسط بدم، خلاصه تا قسط بندیش نکریدم از وسایل استفاده نکرد.
وی افزود: شهید جعفر زاده نفس خود را چنان تربیت کرده بود که وقتی من واقعه ای را که خود شاهد آن بودم برای علامه بحرالعلوم در اصفهان تعریف کردم، ایشان گریست و گفت: بنده که 80 سال در حوزه هستم، متوجه چنین چیزی نمی شوم.
فرمانده واحد تخریب لشکر 41 ثارالله در زمان جنگ گفت: زمانی که در کامیاران بودیم، بچه ها عشق به شهادت و جنگ داشتند و زمان نماز دمپایی های همدیگر را می پوشیدند و بعدا از نماز بعضی از آنها گم می شدند. حمیدرضا یک جفت دمپایی پاره داشت که یک زنجیر و قفل می آورد و آنها به وسط ستون نماز خانه می بست و بچه ها به این کار او می خندیدند و او با این کارش به بچه ها امر به معروف می کرد و به آنها فهماند، کار خوبی نیست.
حاج باقری با بیان اینکه امروز همه ما وام دار خون شهدا هستیم، گفت: عزت و سربلندی همه ما از شهداست.
همرزم شهید حمیدرضا جعفرزاده تصریح کرد: باید فضای محله و شهر و خانه و کشور را با ارزش های شهدا زنده نگه داریم که اگر چنین شد، هرگز جنگی اتفاق نخواهد افتاد.
//snn.ir/fa/news/228565
*بسمالله الرحمن الرحیم*
روایت زندگی شهید "حمیدرضا جعفرزاده" جانشین واحد تخریب لشکر 41 ثارالله
اگه خدا قسمت کنه، این جا قبر من میشه
رفت کنار یک قبر خالی نشست و فاتحه خواند. من هم کنارش نشستم و برای شهیدی که قرار بود در آینده توی قبر دفن شود، فاتحه خواندم.پرسید: میدونی این قبر مال کیه؟گفتم : نه، این قبر که هنوز خالیه ... ! نگاهم کرد و گفت: اگه خدا قسمت کنه، این جا قبر من میشه.
شهادت والفجر ۸ سال۱۳۶۴
وقتی صدای جنگ از طبل حزب بعث برخاست، حمید بی درنگ به سوی خطوط نبرد شتافت. لشکر 41 ثارالله مقصدش بود و واحد تخریب، خانه اش. تواضع و فدا کاری او در نبردهای گوناگون باعث شد جانشین مسئول واحد تخریب لشکر شود.
به گزارش خبرگزاری دفاع پرس از کرمان، حمید رضا جعفرزاده، در دیماه سال 1337 درتبریزبه دنیا امد و در کرمان پرورش یافت. از ابتدای نوجوانی کار می کرد تا مرهم کوچکی برای زخم فقر خانواده خود باشد. حضورفعالانه اش درصحنه های گوناگون انقلاب، از او جوانی مبارز ساخت که تا اخـــــرین روز زندگی اش لحظه ای آرام و قرار نداشت.
وقتی صدای جنگ از طبل حزب بعث برخاست، حمید بی درنگ به سوی خطوط نبرد شتافت. لشکر 41 ثارالله مقصدش بود و واحد تخریب، خانه اش. تواضع و فدا کاری او در نبردهای گوناگون باعث شد جانشین مسئول واحد تخریب لشکرشود. حمید بارها درعملیات های گوناگون، ترکش و گلوله برجانش نشست و سرانجام درعملیات والفجرهشت آسمانی شد.
مرور می کنیم گوشه ای ازخاطرات شهید "حمیدرضا جعفرزاده" جانشین واحد تخریب لشکر 41 ثارالله:
تا جایی که بتونم، میرم؛ جایی هم که نتونستم، شرعاً ادامهی کار از من ساقط میشود
قراربود مسئولین از مجروح بودنش باخبر نشوند تا بتواند برود عملیات.چند روز آموزشهای سخت را تحمل کرد تا این که یک روز وقتی که قرار بود هفت صد ـ هشت صد متر سینه خیز برویم، نفس کم آورد و نزدیک بود از حال برود. وقتی دیدم مربی کنارش ایستاده و دارد با تندی باهاش صحبت میکند، فوری رفتم کنارش وگفتم: این بندهی خدا تیر خورده نزدیک قلبش، نباید بهش فشار بیاد.جای زخم روی بدن حمید رضا را که دید، برآشفت و با ناراحتی گفت: اگه بین راه، قلبت میگرفت چه کار میکردی؟حمید رضا خیلی آرام گفت: تا جایی که بتونم، میرم؛ جایی هم که نتونستم ادامه بدم، شرعاً ادامهی کار ازمن ساقط میشود.
مسجد کعبهی دلهاست
من توی مسجد نگهبانی میدادم و حمیدرضا رفته بود گشت شهری. هنوز برنگشته بود که وقت نگهبانی من تمام شد و رفتم یک گوشهی مسجد خوابیدم.وقتی بیدار شدم، بالای سرم نشسته بود و داشت صورتم را نوازش میکرد. چشمم را که باز کردم، گفت: داداش بیدار شو، بلند شو برو توی خونه بخواب.روز بعد ازش پرسیدم: راستی ... برای چی دیشب نگذاشتی توی مسجد بخوابم و گفتی برم خونه؟گفت: خوابیدن توی مسجد گناه نداره، ولی باید تا جایی که امکان داره حرمت مسجد رو نگه داریم و توی مسجد نخوابیم. مسجد کعبهی دلهاست.
بنزینی که توی اون ماشین بود از پول بیت المال است/دست درازی به بیتالمال هم گناه داره
زودتر از شبهای قبل آمد خانه. هنوز خستگی از تنش بیرون نرفته بود که مادرخواست با ماشین همهی خانواده را به یکی از زیارتگاههای نزدیک کرمان ببرد، تا هم زیارت کنیم و هم برای چند ساعت دور هم باشیم و تفریح کنیم.حمیدرضا که خیلی خسته بود و نمیخواست روی حرف مادر حرفی زده باشد، قبول کرد. گفت باشه... فقط قبل از رفتن برای چند دقیقه میرم بیرون؛ زود برمیگردم.چند دقیقه بعد با یک تاکسی برگشت و ما را به زیارت برد. موقع برگشت ازش پرسیدم: حمید! تو که ماشین داشتی، چرا با همون ماشین ما رو نبردی؟ گفت: شما چه طوری راضی میشین من توی اون دنیا جواب گوی خون شهدا و مردم باشم؟ بنزینی که توی اون ماشین بود از پول بیت المال بود. دست درازی به بیتالمال هم گناه داره.
چقدر امام رو دوست داری؟
گفتم: راستی حمید! تو چقدر امام رو دوست داری؟با هیجان گفت: امام همهی وجود منه. اگه ده روز از عمرم باقی باشه، حاضرم نُه روزش رو به امام بدم، یک روز باقی مونده رو هم در راه امام کشته بشم
ترسیدم یک نفر بگه جعفرزاده پارتی بازی کرده
به خاطر اشتباهی که کرده بودم، تنبیهم کرده بود و خیلی از کارش ناراحت بودم. توقع داشتم به عنوان برادر بزرگ تر هوایم را داشته باشد.چند روز بعد آمد پیشم و ازم معذرت خواهی کرد. با ناراحتی گفتم: خُب، نمیشد هوای منو داشته باشی؟خندید و گفت: اگه کس دیگهای بود، شایدکمی آسان میگرفتم؛ ولی چون تو برادر من هستی، ترسیدم یک نفر این کارم رو ببینه و بگه جعفرزاده هوای برادرش رو داشته و پارتی بازی کرده .
این گونی وصله دار رو پیرزنی با هزار زحمت پراز نان خشک کرده
یک گونی وصله دار با خودش آورده بود توی مراسم صبحگاه لشکر. گونی را روی دست گرفت، برد بالا و رو به جمع نیروها گفت: این گونی وصله دار رو پیرزنی با هزار زحمت پر از نان خشک کرده و برای جبهه فرستاده که سهمی در جنگ داشته باشه و کم
۱
بسمالله الرحمن الرحیم
شهید جعفرزاده برای گرفتن شهادت از مورچهها چه کرد؟
فرمانده واحد تخریب لشکر 41 ثارالله در زمان جنگ گفت: شهید جعفرزاده در موسیان بعد نماز و نهار بچه ها یک قابلمه بر می داشت و غذاهای اضافه را جمع می کرد و به ...
به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از کرمان، مرتضی حاج باقری، فرمانده واحد تخریب لشکر 41 ثارالله در زمان جنگ شب گذشته در مراسم بازکاوی شخصیت سردار شهید حمیدرضا جعفر زاده، اسطوره جهاد با نفس گفت: بعد از 27 سال به یاد شهید جعفرزاده این مراسم برگزار شده است و اگر کسی بخواهد در زندگی یک الگویی انتخاب کند، شهید حمیدرضا جعفر زاده کافی است.
وی با بیان خاطراتی از شهید جعفر زاده گفت: آشنایی من با شهید جعفر زاده از قبل از عملیات رمضان است. قبل از عملیات 1000 رزمنده از کرمان به منطقه آمده بود که حاج قاسم به من دستور دادند که 30 نیروی تخریب انتخاب کنیم که به کرمان بر نمی گردند.
فرمانده واحد تخریب لشکر 41 ثارالله در زمان جنگ افزود: در بین نیروها 20 دقیقه در مورد شرایط تخریب سخنرانی کردم و گفتم 30 نیرو می خواهم که فکر برگشتن به کرمان را نداشته باشند که مسلما بدن آنها پودر می شود، این نیروها نباید سیگاری باشند، اهل نماز شب باشند. اولین نفری که از جا بلند شد و اعلام آمادگی کرد، حمیدرضا بود. هر شرایطی را که می گفتم حمیدرضا بلند می شد و بالاخره 30 نفر انتخاب شدند که یک نفر آنها حمیدرضا بود؛ بعد از اینکه 15 روز آموزش دیدند، روی قدرت بدنی آنان و خنثی کردن مین های عراقی که از عملیات بیت المقدس برجای مانده بود، کار کردیم.
حاج باقری گفت: در این دوره آموزشی نیروها باید صبح ها مسیر 10 کیلومتری کوشک تا خرمشهر را با پای برهنه می دویدند و بر می گشتند، اما حمیدرضا 500 متر که می دوید، نفسش خس خس می کرد و به سرفه کردن می افتاد؛ به او گفتم ساکت را بردار و برو، اما او مانند بچه ای که نزد مادرش به التماس می افتد، می گفت به من فرصت بده، اما بعدها چنان شده بود که محور شده بود و از بچه ها جلوتر می زد.
وی ادامه داد: ما به او علاقه مند شده بودیم زمانی که از علاقه مندی ما آگاه شده بود، گفت: من سیگاری بوده ام ولی حالا ترک کرده ام و ما باورمان نمی شد که از 30 نفری که انتخاب کرده ایم، یک نفر سیگاری باشد.
هم رزم شهید جعفری افزود: در آن زمان خبری از درصد و سهمیه جانبازی نبود. حمیدرضا فقط برای رضای خدا به جبهه و جنگ آمده بود. از شاگرد شوفری راننده تانکر نفتکش به جایی رسیده بود که خدا را می دید و این تعارف و تملق یک شهید نیست.
حاج باقری افزود: حمیدرضا به بچه ها یک حرف هایی می زد که بچه ها تعجب می کردند؛ حمیدرضا به تنهایی یک گردان بود و برای بچه ها جا انداخته بود که این گلوله ها به فرمان خدا هستند و تا خدا نخواهد کسی آسیبی نمی بیند.
وی افزود: یک روز 17 نفر با هلی کوپتر با مسئولیت حمیدرضا به جزایر مجنون رفتند حمیدرضا در طول مسیر که می رفتند به بچه این طور گفته بود عراقی جدیداً یک نوع گلوله ساختند فقط صدا دارند اما هیچ آسیبی نمی رساند بچه ها در آن عملیات هیچ کدام آسیب ندیده بودند.
فرمانده واحد تخریب لشکر 41 ثارالله در زمان جنگ در بیان خاطره دیگری از شهید جعفرزاده گفت: یک روز می خواستیم به هور برویم، تصمیم گرفتیم در آن هوای داغ کمی استراحت کنیم و بعد برویم. من برای استراحت به سنگر رفتم و پس از 5 تا 6 دقیقه انتظار دیدم شهید جعفرزاده نیامد، در آن هوای بسیار بسیار داغ، بیرون از سنگر رفتم و دیدم شهید روی زمین در زیر آفتاب خوابیده است و با خود صحبت می کند، دقیق که گوش دادم دیدم به خود می گوید: بهش می گم بیا بریم هور، میگه بیا بریم بخوابیم بعد بریم، گفتم اشکال نداره می خوابم، حالا خوابوندمش توی آفتاب می گه صورتم داره می سوزه، سوختم، می گم چطور تو فکر من نیستی چرا من باید فکر تو باشم؟ بعد هم شهید به خودش گفت این دفعه می بخشمت، ولی وای به حالت اگه دوباره تکرار بشه.
حاج باقری گفت: یک شب در کامیاران حمیدرضا بلند شده بود و چای درست کرد. مرا هم بیدار کرد. ما داشتیم چای می خوردیم ولی او نمی خورد و با خودش حرف می زد و می گفت مگه منو بیدار نکردی؟ چای نمی خواستی؟ چرا نمی خوری؟ آهان! قند می خوای؟ نه دیگه نشد؛ اگه قند می خوای باید بگذاری چای سرد شود، اما اگه داغ می خوای باید بدون قند بخوری... و با همین کلمات بود که دیگر هرگز چای نخورد. او این گونه نفسش را تربیت می کرد
وی افزود: حمیدرضا نماز شب می خواند و به بچه ها می گفت: شیعه امام صادق(ع) نماز شب برایش واجب است، اما بعضی شب ها یک هفته و یا 10 روز نماز شب نمی خواند. می گفت: نماز شب برام عادی شده و لذتی نمی برم؛ گریه نمی کنم و ابری هم که در آن باران نباشد به درد نمی خورد و نماز شبی هم که در آن گریه نباشد، لذت ندارد و به جای آن قرآن می خواند و گریه می کرد.
فرمانده واحد تخریب لشکر 41 ثارالله در
💐💚بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت اهل کرامت و به کريمه اهل بيت مشهورومعروف است.
فضيلت ديگر کريمه اهل بيت اينکه ايشان اهل عبادت بود،
۱۷ روز که درقم بود مکاني را که ساکن شده بود، محل عبادت قرارداد.
اين مکان اکنون درقم به بيت النور مشهور
ومحل زيارت شيعيان ايراني وغيرايراني است.
حضرت معصومه عليهاسلام نزد خداوند متعال
مقامي دارد که ميتواند همه شيعيان راشفاعت کند.
خداوند همه محبین اهل بیت علیهم السلام را
ازعنايت حضرت دردنيا
وشفاعت حضرت درقيامت بهره مند فرمايد.
ان ربي لسميع الدعا همانا پروردکارم البته شنواي دعاست.✋✋ يافاطمه اشفعي لنا في الجنه
✋✋اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم✋✋
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ
وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۹۵﴾
و در راه خدا انفاق كنيد و خود را با دست خود به هلاكت ميفكنيد
و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مى دارد (۱۹۵)
سوره ۲: البقرة
کی به جبهه کرده باشه.شما باید مواظب باشید که اسراف نکنید و قدر این ملت رو بدونید.
حمیدرضا یک قابلمه دستش میرفت توی زمینهای اطراف قرارگاه
صبحها که بچهها میرفتند برای ورزش صبحگاهی و دویدن، حمیدرضا یک قابلمه دستش میگرفت و میرفت توی زمینهای اطراف قرارگاه. برا
یم سوال شده بود که آن جا چه کار میکند.یک روز که حمیدرضا داشت قابلمه به دست از قرارگاه دور میشد، یکی از بچهها را صدا زدم و از او خواستم حمیدرضا را تعقیب کند و ببیند آن جا چه کار میکند.* صبح ها که میدویدیم، حمید رضا چند لانهی مورچه پیدا کرده بود. از شب قبل تهماندهی غذای بچهها را جمع میکرد و روز بعد آن ها را میریخت جلوی لانهی مورچهها.
جعفرزاده چه ربطی داره؟ او که یک راننده بیشتر نیست
چند روز بود که رفته بودم به واحد تخریب. در این مدت حمیدرضا کارهای بچهها را انجام میداد. ظرف میشست، سنگر را جارو میکرد، رانندگی میکرد و ..
یک روز میخواستم با شهید خالصی کاری را انجام بدهم که قبول نکرد و گفت: بهتره اول با جعفرزاده صحبت کنیم و ازش اجازه بگیریم.گفتم: به جعفرزاده چه ربطی داره؟ او که یک راننده بیشتر نیست!زد زیر خنده.گفت: چند روزه که توی واحد تخریب کار میکنی، ولی هنوز مسئولت رونشناختی؟! با تعجب گفتم: مگه حمیدرضا چه کاره است؟!: جانشین تیپ تخریب.
"او خواهد آمد. باید رفت"
رسم بود بچهها پشت لباسهایشان چیزهایی مینوشتند. حمیدرضا هم مثل خیلیهای دیگر پشت پیراهنش یک جمله نوشته بود، اما با جملات دیگر خیلی فرق داشت. "او خواهد آمد. باید رفت"این جمله برای همه تعجب آور بود و برای همین خیلیها وقتی آن را میخواندند و معنایش را نمیفهمیدند، میآمدند پیش خودش ومیخواستند دلیل نوشتن چنین جملهای پشت پیراهنش را بگوید.وقتی کسی چنین سوالی میکرد، حمیدرضا باآرامش و به دقت برایش توضیح میداد: او خواهد آمد، یعنی امام زمان(عج). یعنی این که یک روزی آقامون میآد. باید برویم، یعنی این که ماها بالاخره یک روزی باید از این دنیا بریم.
دست شوییها را آخر شب، وقتی همه میخوابیدند میشست
توی پادگان شکاری دزفول بودیم. میدانستم شستن دست شوییها کار (شهید) سیدجواد حسینی و حمید رضا است.دست شوییها را آخر شب، وقتی همه میخوابیدند میشستند. وقتی صدایی میآمد، بلافاصله دست از کار میکشیدند و خودشان را مشغول وضو گرفتن میکردند تا کسی متوجه کارشان نشود.
خودش هم میرفت سراغ سختترین کار
هر روز صبح نیروها را تقسیم میکردیم تا تمام کارهای مجموعه به درستی انجام شود.یکی ظرف میشست، دیگری محوطه را تمیز میکرد، بعضی ها سنگرها را تمیز میکردند و... این وسط، حمیدرضا برای همهی بچهها کاری را در نظر میگرفت؛ خودش هم میرفت سراغ سختترین کاری که میبایست انجام شود. دستشویی شستن و کارهایی مثل آن، که خیلیها تمایلی به انجام شان نداشتند.
پیرمرد نیم ساعت گریه میکرد و به پهنای صورت اشک میریخت
توی بازار هم دیگر را دیدیم. داشت میرفت مسجد جامع تا نماز جمعه بخواند. من هم همراهش راه افتادم تا با هم به مسجد جامع برویم.بین راه از من جدا شد و رفت جلوی یک مغازهی خواروبار فروشی. چند دقیقه صاحب مغازه را جلوی مغازهاش نگه داشته بود و داشت با او صحبت میکرد. وقتی از جیبش پول درآورد و جلوی مغازه دار گرفت، رفتم نزدیک تر تا بفهمم موضوع از چه قرار است. صدایشان را میشنیدم.: من وقتی بچه بودم، خیلی سال پیش، از این جا رد میشدم و از سرغفلت یک دانه نخود از جلوی مغازهی شما برداشتم.حالا هر قدر که صلاح میدونید، از این پولها بردارید و منو ببخشید.مغازه دار حمیدرضا را گرفت توی بلغش و گفت: هر چی بود بخشیدم؛ برو.* دو هفته بعد، روز سوم شهادتش از جلوی همان مغازهی خواروبارفروشی رد میشدم که یاد کار آن روز حمیدرضا افتادم. رفتم پیش مغازه دار و خبر شهادتش را به او دادم. پیرمرد نیم ساعت گریه میکرد و به پهنای صورت اشک میریخت.میگفت: من کی باشم که بخواهم کسی رو ببخشم؟ حالا، اون که شهید شده باید ما رو ببخشه و شفاعت مون کنه.
اگه خدا قسمت کنه، این جا قبر من میشه
رفت کنار یک قبر خالی نشست و فاتحه خواند. من هم کنارش نشستم و برای شهیدی که قرار بود در آینده توی قبر دفن شود، فاتحه خواندم.پرسید: میدونی این قبر مال کیه؟گفتم : نه، این قبر که هنوز خالیه ... ! نگاهم کرد و گفت: اگه خدا قسمت کنه، این جا قبر من میشه.
شهادت والفجر ۸ سال۱۳۶۴
https://defapress.ir/fa/news/41522
تصویر نوید شاهد
💌 نامه ای به بسیجیان
🔅 بسم الله الرحمن الرحیم
🍃✨برادران و عزیزان بسیجیم ، سلام علیکم
🍃✨ خداوند شما را برای خدمت به اسلام حفظ بفرماید.
عزیزانم
🔸 اولا ; بزرگترین امانت سپرده شد به ما جمهوری اسلامی است که امام عارفمان فرمود :
حفظ آن از اوجب واجبات است در حفظ این امانت از هر کوششی دریغ نفرمائید.
🔸 ثانیا ; به حلال خداوند و حرام آن توجه خاص بفرمائید.
🔸 ثالثا ; پدر ومادرتان را آنچنان بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند و ائمه معصومین توصیه فرموده اند.
🔸 رابعا ; دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است اما مهم این است که با چه کسی رفاقت و برای چه راهی می کنید.
🔸خامسا; نمازشب ، نمازشب ، نمازشب کلید تمام عزت هاست.
برادرتان قاسم
۹۴/۱۱/۲۵
🌺🎉🌺🎉🌺🎉🌺🎉🌺
🔅تعقیب نمازصبح🔅
📜روایت شده است هرکس دروقت صبح قبل ازتکلم سه بار آیه ذیل را بخواند،روزی اوازجایی برسدکه گمان نداشته باشد.
🍃⚜بسم الله الرحمن الرحیم
رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ
🌟🌅
هرکس بعدازنمازصبح پیش ازآنکه
سخن گوید
آیه137سوره بقره
✨(فَسَیَکْفیکَهُمُ الله وَهوَ السّمیعُ العلیم)
راهفت مرتبه بخواند
خداوندمهربان درآن روزهمه مهمات او راکفایت می کند
🌟🌅
❇️امام صادق ،علیه السلام ،فرموده اند
ذکری عظیم الشأن که توصیه شده حتماده مرتبه
بعدازطلوع و قبل از غروب ،آفتاب،خوانده شود.
🌺«لا إلهَ إلا اللهُ وَحْدَهُ لا شریکَ لهُ ،لهُ المُلکُ ولهُ الحمدُ.یُحیی ویُمیتُ،ویُمیتُ ویُحیی،وَهُوَ حَیّ ٌ لایَموتْ بِیَدِه ِالخَیْرُوَ هُوَعَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیر.».🌺
🌟🌅
بعداز نمازصبح براى وسعت رزق
ده مرتبه بگو:
💥سُبْحانَ اللّه ِ الْعَظيمِ وَبِحَمْدِه،اَسْتَغْفِرُ اللّه وَاَسْئَلُهُ مِنْ فَضْلِه.💥
🌟🌅
💠رسول خدا صل الله علیه وآله
فرمودند
بعدازنماز صبح ده مرتبه این ذکر را بگو تاخداوندتوراازنابینایی ودیوانگی وجذام وفقر،حفظ کند.👇
💥 سُبْحانَ اللّه ِالْعَظيمِ وَبِحَمْدِه،لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّبِاللّه،الْعَلىِ،الْعَظيمِ.💥
🌟🌅
💠حضرت رضا(علیه السلام)
می فرمایند: هر کس این دعارا پس ازنمازصبح بخواند،خداوندحاجات
اوراکفایت کند.
💥بِسْمِ اللّه ِوَصَلَّى اللّه ُ عَلى مُحَمَّدٍوَ آلِه،وَاُفَوِّضُ اَمْرى اِلَى اللّه ِ اِنَّ اللّه َ بَصيرٌ بِالْعِبادِ،فَوَقاهُ اللّه ُ سَيِّئاتِ مامَكَرُوا.لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ، فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنينَ.حَسْبُنَا اللّه ُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ، فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّه ِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ. ماشاءَ اللّه ُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ِ،ماشاءَ اللّه ُ لاما شاءَ النّاسُ،ماشاءَ اللّه ُ وَاِنْ كَرِهَ النّاسُ،حَسْبِىَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبينَ،حَسْبِىَ الْخالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقينَ،حَسْبِىَ الرّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقينَ،حَسْبِىَ اللّه ُ رَبُّ الْعالَمينَ. حَسْبى مَنْ هُوَ حَسْبى،حَسْبى مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبى،حَسْبى مَنْ كانَ مُذْكُنْتُ (لَمْ يَزَلْ) حَسْبى،حَسْبِىَ اللّه ُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ،عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ.💥
🌟🌅
💠 دعای پيش ازطلوع آفتاب
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
💥الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ وَلا يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ غَيْرُهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ كَمَا يُحِبُّ اللَّهُ أَنْ يُحْمَدَالْحَمْدُ لِلَّهِ كَمَاهُوَأَهْلُهُ اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍأَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداوَ آلَ مُحَمَّدٍوَأَخْرِجْنِي مِنْ كُلِّ شَرٍّأَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداوَآلَ مُحَمَّدٍ
🌟🌅
☀️رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«هرصبح چهار نعمت خدارایادکنیدکه نعمت خداازشما زائل نگردد»
🍃☀️بسم الله الرحمن الرحیم
🔅الحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَلَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🔅الحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَآلِه
🔅الحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🔅الحَمدُلِلّه ِالَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ الناس
🌟🌅
❇️ حضرت صادق عليه السلام
فرموده خواهی که قرض تواداشودبعدازنمازصبح بگو:
🔆توَكَلْتَ عَلَي الْحَيِّ الْقَيّوُمِ الَّذي لاٰيَمُوتُ
وَالْحَمْدُلِلهِ الَّذي لَمْ يَتَّخِِذ وَلَداً وَلمْ يَكُنْ لَهُ
شَريكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبيراً
اَللهُمَّ اِنّي اَعوُذُبِكَ مِنَ الْبُؤْسِ
وَالْفَقْرِوَمِنْ غَلَبَةِ الدَّيْنِ وَالسُّقْمِ
وَاَسْئَلُكَ اَنْ تُعينَني عَلٰي.اَداٰءِ حَقِّكَ
اِلَيْكَ وَاِلَي النّٰاس
🌟🌅
❇️سفارش امام زمان برای گشایش رزق
بعدازفجرصبح دست برسینه گذارد وهفتادمرتبه بگویدیا فَتّاح
🔸 ۲- مواظبت کن به خواندن:
«لاحَوْلَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لایَمُوتُ وَاَلْحَمْدُللِهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَهً وَلاوَلَداًوَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبیراً»
🌺💚🌺💚🌺💚🌺💚🌺
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوب
🕋 *بسم رب المهدي(عليه السلام)*
♨️ياد دوست💚
🔸«كسى كه چيزى را دوست بدارد ياد آن ورد زبانش شود. » ۱
مهم ترين نشانه دوستى و عشق حضرت مهدى عليه السلام #ياد اوست كه هميشه و همه جا همراه محب است.
وقت خواب و بيدارى، وقت كار و استراحت. عاشق مهدى عليه السلام تا صداى اذان مى شنود براى وصال معشوق دست به دعا به سمت آسمان بلند كرده و در وقت بارش باران عاجزانه از خداوند ظهور معشوق غريب كه در غيبت به سر مى برد را مى خواهد. «يا صاحب الزمان» ذكر زبانش شده و نور قلبش.
🔻علامه سيد على آقا قاضى، همواره در حالت ايستاده و نشسته و در تغيير از حالتى به حالت ديگر كلمه ى «يا صاحب الزمان» را بر زبان جارى مى ساخت.۲
🔻آيت الله سيد عبدالكريم كشميرى، مى فرمود:
روزى يك ساعت با حضرت خلوت كنيد، در جاى خلوت زيارت آل ياسين بخوانيد. زياد «يا صاحب الزمان ادركنى»، «يا صاحب الزمان اغثنى» بگوييد تا رفاقت با حضرت زياد شود.
🔻آيت الله ناصرى،مى فرمايند:
در هر مشكل و در هر حال «يابن الحسن» گفتن را فراموش نكنيد.
🔸كه فراموشى و غفلت از ياد دوست بزرگ ترين گناه براى عاشق است كه ياد نه كار زبان است نه فعاليّت فكر كه اول از معشوق سرزند، پس هر آن لحظه كه به ياد امام زمانت نور گرفتى بدان در همان لحظه امام به ياد توست.
🔸«مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم. » ۳
و خدا مى داند كه ياد امام چه آثار و بركاتى دارد كه اين همه سفارش در آيات و روايات به اين ياد شيرين، با هدفى خاص مطرح گشته است كه فرمود:
«ياد مهدى از قلوب مؤمنين غايب نمى گردد.»۴
🍃دمى كان بگذرد بى ياد رويت
🍃 از آن دم بى شمار استغفر الله
📚۱. ميزان الحكمه، ج ۴، ص ۱۸۶۰.
۲.عطش، ص ۲۵۹.
۳. بقره/ ۱۵۲.
۴. كمال الدين، ج ۲، ص ۳۶۸.
📗برگرفته از کتاب در هوای او،ص۱۶۹ و ۱۷۰
#ياد صاحب الزمان
💚اللهم صل على محمد
و ال محمد وعجل فرجهم
*بسمالله الرحمن الرحیم*
*يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ.ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِىَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِى الْمُلِمَّاتِ، لا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلا مَا دَفَعْتَ، وَ لا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِى يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِى ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِى مَا قَدْ بَهَظَنِى حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِى يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّى سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِى حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِى حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجا هَنِيئا، وَ اجْعَلْ لِى مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجا وَحِيّا. وَ لا تَشْغَلْنِى بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِى يَا رَبِّ ذَرْعا، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّا، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِى ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.*