فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چقدر ساده کشته شد...
📍 آمــــــــریـــــــــکا
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
#غرب_وحشی
#خارج_بدون_روتوش
🔹وقتی معاویه نماز جمعه را چهارشنبه خواند ، میدانست که مردمِ جاهل دنبال حرف او میآیند و پیرو او خواهند بود!
🔸امروز هم وقتی رسانههای معاند در اتفاقات ناگوار فریاد «#کار_خودشونه» سر میدهند مطمئنند که افرادی هستند که جاهلانه از آنها و روایت فاسدِ آنها پیروی میکنند!
🔹«روی جهل مردم حساب ویژهای باز کردن» ویژگی معاویه صفت بودن است!
✍ میلاد خورسندی
#حجاب
#مردم_هوشیار_باشد
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
چیزایی که رسانه نذاشت ببینیم!
#مردم_هوشیار_باشید
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
در همین وقت در باز شد و صمد وارد شد.بچه ها اول ترسیدند مهدی از صمد غریبی می کرد. چسبیده بود به من و جیغ می کشید.
🎀⇠قسمت : 9⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
صمد؛ خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید؛ اما هر کاری می کرد، مهدی بغلش نمی رفت. صدای ضد هوایی ها یک لحظه قطع نمی شد. صمد گفت: «چرا اینجا نشسته اید؟!»
گفتم: «مگر نمی بینی وضعیت قرمز است.»
با خنده گفت: «مثلاً آمده اید اینجا پناه گرفته اید؛ اتفاقاً اینجا خطرناک ترین جای خانه است. بروید توی حیاط بنشینید، از اینجا امن تر است.»
دست خدیجه و معصومه را گرفت و بردشان توی اتاق. من هم مهدی را برداشتم و دنبالش رفتم. کمی بعد وضعیت سفید شد. صمد دوشی گرفت. لباسی عوض کرد. چای خورد و رفت بیرون و یکی دو ساعت بعد با یکی از دوستانش با چند کیسه سیمان و چند نبشی آهن برگشت.
همان روز جلوی آشپزخانه، توی حیاط با دوستش برایمان یک سنگر ساختند. چند روز که پیش ما بود، همه اش توی سنگر بود و آن را تکمیل می کرد.
برایش یک استکان چای می بردم و جلوی در سنگر می نشستم. او کار می کرد و من نگاهش می کردم. یک بار گفت: «قدم! خوش به حال آن سالی که تابستان با هم، خانه خودمان را ساختیم. چی می شد باز همان وقت بود و ما تا آخر دنیا با آن دل خوشی زندگی می کردیم.»
گفتم: «مثل اینکه یادت رفته آن سال هم بعد از تابستان از پیشم رفتی.»
قسمت : 0⃣7⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
گفت: «یادم هست. ولی تابستانش که پیش هم بودیم، خیلی خوش گذشت. فکر کنم فقط آن موقع بود که این همه با هم بودیم.»
چایش را سر کشید و گفت: «جنگ که تمام بشود. یک ماشین می خرم و دور دنیا می گردانمت. با هم می رویم از این شهر به آن شهر.»
به خنده گفتم: «با این همه بچه.»
گفت: «نه، فقط من و تو. دوتایی.»
گفتم: «پس بچه ها را چه کار کنیم.»
گفت: «تا آن وقت بچه ها بزرگ شده اند. می گذاریمشان خانه. یا می گذاریمشان پیش شینا.» سرم را پایین انداختم و گفتم: «طفلی شینا. از این فکرها نکن. حالا حالا ها من و تو دونفری جایی نمی توانیم برویم. مثل اینکه یکی دیگر در راه است.»
استکان چای را گذاشت توی سینی و گفت: «چی می گویی؟!»
بعد نگاهی به شکمم انداخت و گفت: «کِی؟!»
گفتم: «سه ماهه ام.»
گفت: «مطمئنی؟!»
گفتم: « با خانم آقا ستار رفتیم دکتر. او هم حامله است. دکتر گفت هر دویتان یک روز زایمان می کنید.»
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
✫⇠قسمت : 1⃣7⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
می دانستم این بار خودش هم خیلی خوشحال نیست. اما می گفت: «خوشحالم. خدا بزرگ است. توی کار خدا دخالت نکن. حتماً صلاح و مصلحتش بوده.»
بالاخره سنگر آماده شد؛ یک پناهگاه کوچک، یک، در یک و نیم متری. با خوشحالی می گفت: «به جان خودم، بمب هم رویش بخورد طوری اش نمی شود.»
دو سه روز بعد رفت، اما وقتی روحیه و حال مرا دید، قول داد زود برگردد.
این بار خوش قول بود. بیست روز بعد برگشت. بیشتر از قبل محبت می کرد. هر جا می رفت، مهدی را با خودش می برد. می گفت: «می دانم مهدی بچه پرجنب و جوشی است و تو را اذیت می کند.» یک روز طبق معمول مهدی را بغل کرد و با خودش برد؛ اما هنوز نرفته صدای گریه مهدی را از توی کوچه شنیدم. با هول دویدم توی کوچه. مهدی بغل صمد بود و داشت گریه می کرد. پرسیدم: «چی شده؟!»
گفت: «ببین پسرت چقدر بلا شده، در داشبورد را باز کرده و می خواهد کنسرو بخورد.»
گفتم: «خوب بده بهش؛ بچه است.»
مهدی را داد بغلم و گفت: «من که حریفش نمی شوم، تو ساکتش کن.»
گفتم: «کنسرو را بده بهش، ساکت می شود.»
گفت: «چی می گویی؟! آن کنسرو را منطقه به من داده بودند، بخورم و بجنگم. حالا که به مرخصی آمده ام، خوردنش اشکال دارد.»
✫⇠قسمت : 2⃣7⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
مهدی را بوسیدم و سعی کردم آرامَش کنم. گفتم: «چه حرف هایی می زنی تو. خیلی زندگی را سخت گرفته ای. این طورها هم که تو می گویی نیست. کنسرو سهمیه توست. چه آنجا، چه اینجا.»
کنسرو را دور از چشم مهدی از توی داشبورد درآورد و توی صندوق عقب گذاشت.
گفت: «چرا نماز شک دار بخوانیم.»
ماه آخر بارداری ام بود. صمد قول داده بود این بار برای زایمانم پیشم بماند؛ اما خبری از او نبود. آذرماه بود و برف سنگینی باریده بود. صبح زود از خواب بیدار شدم. بی سر و صدا طوری که بچه ها بیدار نشوند، یک شال بزرگ و پشمی دور شکمم بستم. روسری را که صمد برایم خریده بود و خیلی هم گرم بود، پشت سرم گره زدم. اورکتش را هم پوشیدم. کلاهی روی سرم گذاشتم تا قیافه ام از دور شبیه مردها بشود و کسی متوجه نشود یک زن دارد برف پارو می کند. رفتم توی حیاط. برف سنگین تر از آنی بود که فکرش را می کردم. نردبان را از گوشه حیاط برداشتم و گذاشتم لب پشت بام. دو تا آجر پای نردبان گذاشتم. با یک دست پارو را گرفتم و با آن یکی دستم نردبان را گرفتم و پله ها را یکی یکی بالا رفتم. توی دلم دعامی کردم یک وقت نردبان لیز نخورد؛ وگرنه کار خودم و بچه ساخته بود. بالاخره روی بام رسیدم. هنوز کسی برای برف روبی روی پشت بام ها نیامده بود.
✫⇠قسمت : 3⃣7⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
خوشحال شدم. این طوری کسی از همسایه ها هم مرا با آن وضعیت نمی دید.
پارو کردن برف به آن سنگینی برایم سخت بود. کمی که گذشت، دیدم کار سنگینی است، اما هر طور بود باید برف را پارو می کردم. پارو را از این سر پشت بام هل می دادم تا می رسیدم به لبه بام، از آنجا برف ها را می ریختم توی کوچه.
کمی که گذشت، شکمم درد گرفت. با خودم گفتم نیمی از بام را پارو کرده ام، باید تمامش کنم. برف اگر روی بام می ماند، سقف چکّه می کرد و عذابش برای خودم بود. هر بار پارو را به جلو هل می دادم، قسمتی از بام تمیز می شد. گاهی می ایستادم، دست هایم را که یخ کرده بود، جلوی دهانم می گرفتم تا گرم شود. بخار دهانم لوله لوله بالا می رفت. هر چند تنم گرم و داغ شده بود، اما صورت و نوک دماغم از سرما گزگز می کرد. دیگر داشت پشت بام تمیز می شد که یک دفعه کمرم تیر کشید، داغ شد و احساس کردم چیزی مثل بند، توی دلم پاره شد. دیگر نفهمیدم چطور پارو را روی برف ها انداختم و از نردبان پایین آمدم. خیلی ترسیده بودم. حس می کردم بند ناف بچه پاره شده و الان است که اتفاقی برایم بیفتد. بچه ها هنوز خواب بودند. کمرم به شدت درد می کرد. زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس! خودت کمک کن.» رفتم توی رختخواب و با همان لباس ها خوابیدم و لحاف را تا زیر گلویم بالا کشیدم.
ادامه دارد ....
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
دعای فرج ب نیابت ازشهید ابراهیم هادی
تعجیل در فرج #امام_زمان صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از جذابیتهای مجالس قرآن خصوصا در کشور مصر ، اصرار بر ادامه تلاوت قاری هست
اما اینکه به اینصورت باشه خیلی دیگه جالبه
با چاقو تهدیدش کرد
#سلام_مولای_من❤️
چه خوشبختم که صبحم
با سلام بر شما آغاز می شود
و ابتدا عطر یاد شما
در قلبم می پیچد ...
چه روز دل انگیزی است
روزی که نام شما بر سردرش باشد
و شمیم شما در هوایش ...
من در پناه شما آرامم ،
دلخوشم ، زنده ام ...
شکر خدا که شما را دارم ...
🌤الّلهُــمَّـ؏جــِّللِوَلیِّــڪ َالفــَرَج🌤
#امام_زمان
🌷حاج حسن به من میگفت: فلانی؛ اگه جایگاهت رو تو جمهوری اسلامی فهمیدی و دونستی کجا باید کارکنی، دو ساعت کمتر بخواب و برای امام زمانت بیشتر کار کن.
🌷گفتم حاج حسن چرا انقد کم میخوابی؟ مریض میشی یه وقت. میگفت: انقدر وقت داریم بعد مرگ بخوابیم که نگو...
"شهید حسن تهرانی مقدم"
✍به نقل یکی از شاگردان
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
👉 توییت عجیب نماینده تهران : خواب دلار ۸۰ هزار تومانی تا شب عید تعبیر نشد!
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
#حدیث_روز
امام علی علیه السلام:
عفاف نفس را مصون می دارد و آن را از پستی ها دور نگه می دارد .
تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۵۶ ، ح۵۴۲۰
#حجاب
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 جواب کوبنده امام به یک روزنامه نگار مخالف #حجاب!!
● خانم امیری: این که من را بعنوان یک زن پذیرفته اید نشان میدهد نهضت ما یک نهضت #مترقی است..
● امام خمینی: من شما را نپذیرفته ام شما خودت آمدی!! اینکه شما را بپذیرم دلیل بر ترقی نیست!!
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
⭕️ سعید محمد ، مشاور رئیس بنیاد مستضعفان و مدیر انجمن مدیریت پروژه ایران، خطاب به رژیم اسقاط به ۳ زبان :
🔹️ حرفهای این روزهای نتانیاهو یادآور حرفهای صدام قبل از حمله به #ایران است، فقط اگر صدام بعد از ۸ سال پرچم صلح را بالا برد، نتانیاهو بعد از ۸ ساعت صلح را گدایی خواهدکرد. ایرانیها نسبت به خاک خود، غیرتی و متحدند. مژده به کشاورزان فلسطینی؛ خاک تلآویو بعد از شخم، بسیار مستعد کشت است.
#فروپاشی_اسرائیل
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
تعطیلی دومین بانک آمریکا در ۲ روز
🔹رویترز: بانک سیگنِچر، دومین بانک بزرگ آمریکا، تنها ۲ روز بعد از ورشکستگی بانک سیلیکونولی در کالیفرنیا تعطیل شد.
🔹ورشکستگی و تعطیلی بانک سیگنچر نیویورک سومین فاجعه بانکی بزرگ در تاریخ آمریکاست.
🔹بایدن گفته: مردم و شرکتهای آمریکایی باید مطمئن باشند که سپردههای آنها زمانی که نیازشان دارند، در دسترس هستند. مسئولان این آشفتگی را بازخواست کرده و به تلاشها برای تقویت مقررات و نظارت بر بانکهای بزرگ ادامه میدهم.
#افول_آمریکا
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
🌷سردار دلها، شهید حاج قاسم سلیمانی: داروی درد من شهادت است.
🔹 به مناسبت 22 اسفندماه، #روز_بزرگداشت_شهدا
🌷 #شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
خوش به حال شهدا.mp3
3M
♨️ خوش به حال اونهایی که به این درجه برسند!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #طاهرمحمدی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین #سخنرانی های روز
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دنیا روزهای خوبی در پیش نداره!
🔺خودتون رو آماده کنید برای اتفاق های عجیب و غریب!
🔸 دنیا! نه ایران!
🔺 آنچه در ایران اتفاق افتاد یک شوخی و فانتزی بیش نیست، در مقابل آنچه که دنیا به چشم خواهد دید، مرگ های زیادی در پیش است در دنیا
🔸 شما خواهید دید که جزیره ثبات همین ایران خواهد بود، به برکت نور و کلام اهل بیت (ع)، اشک برای اهل بیت (ع) و خون شهدا.
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
مردم ایرانو تشویق کردن که پولاتونو از بانکها بکشید بیرون تا کشور با اختلال اقتصادی مواجه بشه!
🔥حالا خودشون بزرگترین ورشکستگی رو تجربه میکنن....
ومکروا و مکرالله والله خیرالماکرین:))
یاد سردار دلها بخیر که این جمله اش رو که این روزها زیاد حس میکنیم و میبینیم رو با آب طلا باید نوشت:
💥ولله قسم هرکس به سمت این نظام تیر انداخت،آواره شد!
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
🔴فرمانده پليس در تظاهرات تل آويو، به جمع تظاهر كنندگان پيوست!
چقدر همه براندازاى رنگ به رنگ انتظار داشتند چنين اتفاقى در تهران بيفتد...
بسيار خب! اصل اتفاق مهمه که در اسرائيل افتاد!
و مكروا…
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
❤️پیشگویی های مقام معظم رهبری طبق معمول در حال اثبات شدن هستن...
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
#فرزندآوری
«پیر شدن کشور، کم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهائی است که اثرش بعدا ظاهر خواهد شد؛ وقتی هم اثرش ظاهر شد، آن روز دیگر قابل علاج نیست.»
🇮🇷 بیانات رهبری؛۱۳۹۲/۰۲/۱۱
https://eitaa.com/hadi_soleymani313
🔆زنگ عبرت؛
🔴کاهش ۵۰ درصدی نرخ رشد جمعیت طی ۵ سال
⏪ معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی ایران:نرخ رشد جمعیت طی پنج سال گذشته ۵۰ درصد کاهش یافته است.در سال ۱۴۲۹ از هر سه ایرانی یک نفر سالمند خواهد شد.
♦️نرخ باروری کلی یعنی تعداد فرزندان زندهای که یک زن در سنین باروری به دنیا میآورد از سال ۹۵ که ۲.۱ بوده به ۱.۵ در سال ۹۹ رسیده است که از سطح جانشینی کمتر است که به معنای این است که دچار رشد منفی جمعیت خواهیم شد و در سال ۱۴۲۹ ایران جزو کشورهای سالخورده خواهد شد.
⏪پ ن:
آثار توطئههای شناختی ۸ ساله انگلیس در ایران در میان مدت و بلند مدت خودش را نشان میدهد...
این کاهش جمعیت عمیق ترین سطح جنگ شناختی ترکیبی است، یعنی نسل کشی ایرانیان از هر روش ممکن و کاهش و پیری جمعیت یعنی کاهش قدرت نرم...
#فرزنداوری
یعنی برای #امام_زمان عج یار کافی نداشته باشیم و این یعنی عقب افتادن ظهور...
👤 سید علیرضا آلداود
https://eitaa.com/hadi_soleymani313