eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ امام صادق عليه‌السّلام: 📍 انَّ اَعْلَمَ الناسُ بِاللهِ، اَرضْاهُم بِقَضاءِ الله عزّوجلّ؛ 📌 عالم ترين مردم كسی است كه راضی به قضای الهي باشد. 📚 وسائل الشيعه، ج۲، ص۸۸۹ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
حس می کردم این سفر میتونه روحیه ام رو عوض کنه ... وقتی وسایل رو جمع کردیم و داشتیم می رفتیم سمت ماشین دست سانی رو کشیدم و محکم بغلش کردم _سانی عاشقتم ... میخوام بشم همون الهام قبلی کمکم کن خندید و کنار گوشم گفت : _الهام بی عقله ؟ _نه دیگه اون الی مرد ... میخوانم درست بشم _خدا از دهنت بشنوه ... راستی این چرت و پرتایی که من گفتم انقدر موثر بود ؟ _شاید باور نکنی ولی آره !! _دمم گرم ! منو اینهمه توانایی محاله حالم بهتر بود ... خوشحال بودم که خانواده ی بزرگم همیشه حامیم هستن ... تا وقتی اونها رو داشتم دیگه نباید احساس تنهایی می کردم . نزدیک ظهر بود که رسیدیم ... دلم برای ویلای سرسبز و قشنگ عمه تنگ شده بود ... حتما ایندفعه هم مثل همیشه خوش میگذره من و سانی و سپیده وسایلمون رو گذاشتیم توی یه اتاق و حسام و احسان و حامد هم مثل همیشه یه اتاق رو شریک شدند . ما عادت داشتیم به اینجور تقسیم بندیها ! سپیده یه چمدون کتاب تست و کمک آموزشی آورده بود و خیلی جدی تصمیم داشت توی فضای باز بشینه و تستهای عقب افتاده اش رو بزنه من و سانی کلی دستش انداختیم .... سعی می کردم از بچه ها جدا نشم وقتی توی جمع بودم حواسم پرت بود و همه چیز بهتر از قبل بود بعدازظهر رفتیم کنار دریا ... من که همیشه از آب می ترسیدم روی شن های کنار ساحل نشستم و با یه تیکه چوب شروع کردم نقاشی کردن ولی همه تقریبا رفته بودن تو دریا و خوش می گذروندن ساناز هر چقدر اصرار کرد نرفتم توی آب ... قرار بود فردا صبح زود بریم جنگل ... یه جایی تقریبا نزدیک ویلا که همیشه می رفتیم و من عاشقش بودم چون یه جای رویایی بود با وجود چشمه ای که داشت ... از اونجایی که ما دخترا شب خیلی دیر خوابیدم و همش داشتیم حرف می زدیم صیح از همه دیر تر بیدار شدیم و مجبور بودیم سریع آماده بشیم من مانتو شلوار کتون خاکی رنگمو پوشیدم چون خیلی راحت بود ... شال سفیدم رو با کفش اسپرت سفیدم ست کردم و رفتم پایین . سپیده با دیدنم گفت : _الی امروز خوشگل شدیا ! بزنم به تخته رنگ و روت وا شده !
✅ امام جواد علیه‌السلام: 📍 إعلَم أنَّكَ لَن تَخلُوَ مِن عَينِ اللّه ِ فَانظُر كَيفَ تَكُونُ؛ 📌 بدان كه از ديد خداوند پنهان نيستى، پس بنگر چگونه ای. 📚 تحف العقول،ص۴۵۵ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
✅ امام علی علیه‌السلام: 📍 مِنَ الخُرقِ المعاجَلَةُ قَبلَ الإمکانِ و الاَناةٌ بعدَ الفُرصةِ؛ 📌 شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت از نادانی است. 📚 نهج الیلاغه ص۵۲۸ ، ح۳۶۳ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
پنجشنبه و ياد درگذشتگان 😔 🌺 اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌺 🙏 التماس دعا 🙏 پنج شنبه‌ای دیگر...🕯✨ یادمون نره پدر و مادرها و بزرگ‌ترهامون رو که از کوچیکی ما رو بردن به مجلس عزای امام حسین (ع) و امروز دستشون از دنیا کوتاهه😔 شادی روح پدران و مادران آسمانی 😔 فاتحه ای قرائت کنیم🕯 🙏 😔
✅ امام حسین علیه‌السلام: 📍 إنَّ أعمالَ هذهِ الاُمَّةِ ما مِن صَباحٍ إلاّ و تُعرَضُ عَلَى اللّه ِ تَعالى؛ 📌 هر بامداد اعمال اين امّت بر خداوند متعال عرضه مى شود. 📚 عيون أخبار الرضا، ج۲، ص۴۴، ح۱۵۶ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
✅ امیرالمومنین علی علیه‌السلام: 📍 غايَةُ الفَضائلِ العِلم؛ 📌 اوج فضيلتها دانش است. 📚 غرر الحكم، ح۶۳۷۹ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﺮﺯﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺁﻫﻦ [ ﻣﺨﺼﻮﺹ ]ﺍﺳﺖ [ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻮﺑﻨﺪ .] (حج/21) 🔹🔸🔹 ✍سلمان یکی از یاران پیامبر (ص) تعریف کرده روزی از بازار آهنگران کوفه می گذشت. جوانی نقش زمین شده بود و مردم دورش را گرفته بودند. سلمان از گرمای کوره ها، عرق از پیشانی اش سرازیر بود. هر کس درباره جوان سخنی می گفت. یکی می گفت: دچار تشنج شده است. دیگری می گفت: جن زده شده است. سلمان از میان جمعیت گذشت و کنار جوان نشست. او چشم خود را از هم گشود و گفت: من هیچ کسالتی ندارم، ولی اینان گمان می کنند بیمارم. با شگفتی پرسید: پس چرا از حال رفتی و بر زمین افتادی؟ گفت: از بازار می گذشتم، صدای چکش های آهنین بر آهن های گداخته، مرا به یاد سخن خدا انداخت که فرمود: ((و لهم مقامع من حدید)) یعنی: و برای دوزخیان، گرزهایی آهنین است.😔 📚ترجمه تفسیر المیزان ج۱۶ص۳۹۹ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
💠يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ 🔸ای فرزندم، اگر [عمل تو] هموزن دانه خَردلى و در تخته‌سنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد، خدا آن را مى‌آورد، كه خدا بس دقيق و آگاه است. 📗آیه 16 سوره لقمان 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
خـدایـا تمنـا می‌کنـم از تـو مـرا و زنـدگی مـرا بہ سمـت و سویی پیش ببـر ڪه انتهایش نـور باشـد و سـرور ڪه انتهایش تـو باشی و نـور عشـق تـو باشـد ای خـدای یگانـه و ای تنهـا امیـد و آرزوی مـن 🌙شبتـون منـور بہ نـور خـدا🌟
❤️ 🔸ذڪر حسـین اشرف اذڪار عالم اسٺ گفتیــم و همـدم همہء شدیم 🔸مسڪین و مُستَڪین و فقیر آمدیم و بعد با مِهرِ شمـا پُر بَها شدیم 🌷🍃
📖 ولَنَبلُوَنَّكُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ والجوعِ ونَقصٍ منَ الأَموالِ والأَنفُسِ والثَّمَراتِ (بقره/۱۵۵) ☝️همه شما را با چیزهای مختلفی مانند ترس، فقر، زیان مالی و جانی آزمایش میکنیم. پس صابران را مژده و بشارت بده 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•