eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گــــاهی‌فقط‌بایدبگوییم: خدایاشکـــرت‌بابت‌همه‌چی🌱 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
خـدایـا🌷 سپـاس برای تمـام شـب‌های زیبـا و غروب‌هایی ڪه دیـدم بـرای شکیبـایی و صبـری ڪه اجازه داد‌ لحظـه‌های بـزرگ انـدوه را تحمـل کنـم زیـرا زنـدگی بـا وجـود همهٔ غـم‌ها بـاز هـم زیبـاست! هیـچ‌ وقت نگران آینـدهٔ ناشناختـه‌ات نبـاش وقتی خـدای شناختـه شده‌ای داری 🌙شبتـون آروم در پنـاه خـداونـد🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸 در این صبح چهار شنبه پاییزیی براتون دوتا آرزو دارم🙏 اول سلامتی و کانونی گرم برای شما خوبان 😊 دوم آرامش و دل خوش💕 امیدوارم خداوند هر دو را به شما عزيزان عنایت بفرماید🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 |•خدا؎‌من🤲🙂•| 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
-مے‌گفتند تنها چیزے کہ : همہ ‌ےِ دردها را دوا مے‌کند عشـق است! پیدا بود هنوز مبتلا نشده بودند.. واژه عشق را همگآن از پریشان حالیَش مےشناسند :)🍂 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
_حتما هستی دیگه وگرنه اندر غر نمیزدی که ! تو دلم هر چی فحش بلد بودم نثار حسام کردم ... زنگ در رو که زدند تپش قلبم رفت بالا . کاش امروز می رفتم خونه . اگر جلوی مادرجون چیزی بگه یا مسخره ام بکنه چی ؟ خدایا کمک! _من برم در باز کنم ؟ با خجالت گفتم : _نه مادرجون خودم میرم دستام می لرزید . دستگیره در رو کشیدم پایین و در با صدا باز شد ... سرم پایین بود . چند لحظه گذشت ولی سکوت شکسته نشد ! سرم رو آروم آوردم بالا ... داشت بهم نگاه میکرد . بر عکس انتظارم لبخند محوی زد و گفت : _سلام با دست گوشه روسریم رو جمع کردم و گفتم : _سلام _خوبی ؟ _مرسی کفشهاش رو در آورد و گفت : _بیام تو ؟ تازه فهمیدم جلوی در وایستادم ! سریع رفتم کنار _بفرمایید _ممنون رفت پیش مادرجون . فکر کردم چقدر اخلاقش خوبه ! هنوز روی صورتش رد محوی از کبودی بود باید بخاطر برادری که در حقم کرده بود ازش تشکر می کردم وگرنه فکر می کرد خیلی بی چشم و رو هستم ! موقع خوردن غذا کلی با مادر جون حرف میزد و میخندیدن .. ولی من انگار با دیدن حسام برگشته بودم به خاطرات بد اون روز لعنتی دلم میخواست برم تو اتاق و بزنم زیر گریه ... متنفر بودم از اینکه حتی یه لحظه حسام فکر کنه من شکست خورده ام و بخاطر از دست دادن اون پارسای لعنتی این شکلی شدم ! _پس چرا چیزی نمی خوری الهام ؟ تو که داشتی از گشنگی می نالیدی مادر ؟ ناخوداگاه اول به نگاه کنجکاو حسام نگاه کردم و بعد به مادرجون ... لبخند کجی زدم و گفتم : _من که خوردم . خیلی خوشمزه بود دستتون درد نکنه _تو که قیمه دوست داشتی میدونی تا نخوری نمیذارم بلند بشی پس بخور _بخدا سیر شدم _اصلا صبر کن الان میام بلند شد و رفت توی آشپزخونه ... داشتم با قاشق با برنج های توی بشقاب بازی میکردم _الهام ؟
همیشہ یادمان باشد کہ وضعیت کنونے ما سرنوشت نهایے مان نیست روزهاے خوب خواهند آمد تا زمانے کہ ریشہ داریم ، جوانہ مےزنیم، همیشہ راهے هست :)🌻 ••🐼🐾•• 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
بچہ بودیم.. میگفتن هر یہ دونہ صلواتے کہ بفرستین یہ آجر الماس میشہ براے ساختن خونتون تو بهشت! ماهم یہ کاغذ مےگرفتیم دستمون صلوات مےفرستادیم! و براے فرشتہ ها ، نقشہ خونمون رو مےکشیدیم..🍃💒 +هَمینقَدر زیـبآ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
دلآ سخت‌ است چون فرمـانده عاشق امیر یك سپاه امآ اسیرِ یك نـفر باشے..🤕♥️ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
| لا تَبْذَلُّنَّ وُدَّكَ إذا لَم تَجِد مَوضِعاً | مُحَبَّتت را اگر جايگاهے برايش نيافتے نثار مكن!! ،؏، - -🌱 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
زندگی در حقیقت مثل قهوه است سیاه تلخ و داغ! اما میشه توش شیر ریخت تا روشن بشه توش شکر ریخت تا شیرین بشه و میشه کمی صبر کرد تا خنک‌ بشه عصرتون بخیر 😊 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•