eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇💛 خدا مے‌داند.. اگر پیام شہدا و حماسہ‌هاے آنہارا بہ پشت جبهہ منتقݪ نڪنیم گناهڪاریـــــم 💔🍃 🌱°| 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ استورے ✨ پایانی به همه شایعات...!! 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا باران نباشد، رنگین کمانی نیست.. تا تلخی نباشد، شیرینی نیست... تا غمی نباشد، لبخندی نیست.. تامشکلات نباشند، آسایشی وجود نخواهد داشت.. شبتون الهی🌺
❤️ يوسف گمگشته باز آيد، اگر ثابت شود در فراقش مثل يعقوبيم و حسرت ميخوريم... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❤️
این عصا کنار گذاشتن تازه شروعِ ماجراست 🤍♥️ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
° فراق حبیب °😔 ● برایِ حاج قاسم... 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
_منم نمی دونم ! تا صحبت نهار شد همشون فلنگو بستن ...فقط دارم به این فکر می کنم که چجوری هماهنگ بودن سه سوت غیبشون زد !جوون قدیمن دیگه ! خندم گرفت راست می گفت اینجور وقتها بابا و عمو خوب بلد بودن جا خالی بدن ! _خوب من که هستم کمکت می کنم _این کارا مردونست مگه تو بلدی ؟ _وا ! آشپزی که کار خانوماست _کباب درست کردن چی ؟ _این که کباب نیست جوجه کبابه ! _چه فرقی داره ؟ _خوب اینو فقط میزنی به سیخ میذاری رو آتیش دیگه راحته _خوب حالا که راحته پس بفرما _چیکار کنم ؟ _سیخشون کن تا من بپزم _باشه معلوم بود امروز روی دنده ی شوخیه چون رفته بود رو اعصاب من .. مدام می گفت این سیخ سنگینه .. اینو سبک زدی چرا انقدر فاصله میذاری مگه تا حالا سیخ جوجه ندیدی؟! اعصاب نداشتم اینجوری نمیشد .. سیخ رو گذاشتم سرجاش و گفتم : _اصلا من بلد نیستم خودت درست کن ! _ای بابا چه زود جا زدی ... چای چی بلدی بریزی؟ _به لطف احسان اینو خوب بلدم.. میخوای ؟ _اگه بیاری که شرمندمون میکنی ! _الان میام رفتم از توی سبد دو تا لیوان برداشتم و گذاشتم توی سینی کوچیک با یه قندون قند و فلاسک چای رفتم پیش حسام . چند دقیقه ای بود که توی سکوت من چای می خوردم و اونم داشت کارشو می کرد داشتم به این فکر می کردم که الان مامان منو ببینه اینجا چیکار میکنه ؟ کلا روی رفتارام با حسام حساس بود نمی دونم چرا ... شاید بخاطر سخت گیریهای حاج کاظم بود ! با صدای حسام از فکر اومدم بیرون ... _الهام دوست داری بری سرکار ؟ با تعجب نگاهش کردم ..!وقتی دید ساکتم گفت : _البته کار با کار فرق داره ! اینجایی که من برات پیدا کردم همه جوره مطمئنه
💍 همیشہ سر این کہ اصرار داشت حلقہ ازدواج حتماً دستش باشد اذیتش مے‌کردم مےگفتم : حالا چہ قید و بندے دارے؟! مےگفت : حلقہ ، سایہ ے یك مرد یا زن در زندگے است من دوست دارم سایه تو همیـشہ ، دنبال من باشد من از خدا خواستہ ام تو جفتِ دنیا و آخرت من باشے!😍💙 ↓ شهید محمدابراهیم همٺ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
أنا مِن اولئڪ مِمَن یَموتونَ حینَ یُحِبونـ♥️ من از آنهایے ام آنهایے کہ حینِ دوست داشتن مے میرند.. 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
گفت : خانـہ ها در غیابِ ساکنانشان خواهند مُرد و سپس بہ قلبش اشاره کرد.. :)) 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
‏لا أريد أكثر من کوب شاي و نـور الشمـس وجهڪ في کل صباحاتے..☕️ در تمآم صبح هایم بیشتر از یک فنجان چاے نور خورشید و رخ تـو دیگر چیزی نمےخواهم😌💙 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ هر کس از خدا ترسید ، خدا همه چیز را از او میترساند... و هر کس از خدا نترسید ، خدا او را از همه چیز میترساند.. 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•