لحظهٔ ديدار نزديک است ...
باز من ديوانه ام، مستم
باز میلرزد، دلم ... دستم ...
باز گویی در جهان ديگری هستم
های! نخْراشی به غفلت گونه ام را، تيغ!
های! نپْريشی صفای زلفکم را، دست !
آبرويم را نريزی، دل !
ای نخورده مست !
لحظهٔ ديدار نزدیک است ...
#مهدی_اخوان_ثالث
#حدیث_دل 🍁
1.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بعضی دلتنگیها را حتی نمیتوان بر زبان آورد... کجایی نهایت آرزوی مشتاقان؟
🔅 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
#حدیث_دل 🦋
3.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ﯾﺎﺩ ﮐﻮﮐﺐ، ﯾﺎﺩ ﮐﺒﺮﯼ، ﯾﺎﺩﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﺰﺭﮒ
ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ
ﺷﻮﻕ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺮﮒ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ
ﺷﻮﻕ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ، ﺑﺎ ﺑﺮﻑ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ
ﯾﺎﺩ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺸﻖ ﻭ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﺯﯾﺎﺩ
ﯾﺎﺩ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﺱ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ
ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ
ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺳﯿﻤﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ
ﻣﺸﻖ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﻃﻠﻪ، ﺩﺳﺖ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﺣﺴﯿﻦ
ﻣﻮﺷﮏ ﻭ ﻣﻮﺷﮏ ﭘﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ
ﭘﺎﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ، ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺿﻌﯿﻒ
ﺯﯾﺮ ﺭﮔﺒﺎﺭِ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟، ﺑﺨير
ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺑﺎ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﻣﯽ ﺑﺴﺖ ﻧﺎﻥ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ
ﺩﺭﺱ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻋﺰﯾﺰﻡ : ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯽ؟ ﺑﺨﯿﺮ
ﻗﺪ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻻﺑﻼﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﻣﺎ ﺳﺮﺩ ﻭ ﻃﻮﻻﻧﯽ، ﺑﺨﯿﺮ
ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ، ﺧﻮﺍﺏ! ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﮔﻔﺖ :
ﯾﺎﺩ ﯾﺎﺭﺍﻥ، ﯾﺎﺩ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺑﺨﯿﺮ ..
#حدیث_دل🦋
2.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آهنگ
سکوت شب
میتواند دلیلی باشد برای شروع
#دلــــــتنگی
درست از همان لحظهای كه بداني شنوندهای نيست برای شنيدن
دلـــــ💔ــــتنگی هايت...
#حدیث_دل 🌼🍃
3.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاری بیار از آن سر زلف ای نسیم صُبح
مُشکین کُن از شمیم محبّت مشام ما
ما نقش خود به دفتر ایّام می زنیم
تا پیک جاودان به تو آرد پیام ما
#حدیث_دل 🌺🍃
🌼 امیر المومنین علی علیه السلام:
عسل شفاى هر بيمارى است و هيچ بيمارى در آن نيست، بلغم را كم و قلب را جلا مىدهد.
📗 مكارم الأخلاق، ص ۱۶۶، طبع مؤسسه الأعلمی للمطبوعات
#حدیث_نفس🦋
🦋
با من که به دیدار تو مشتاقم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
#فاضل_نظری
#حدیث_دل🦋
✅یک داستان از مثنوی معنوی مولانا
✍مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند.بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آوری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!
👌عاقل را اشارتی کافیست..
#حدیث_نفس 🦋