eitaa logo
[ حدیث دل ]
6.1هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
186 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ دارم سخنی با تو و ... گفتن نتوانم! 🌸🍃 ‌
سکوت ، درد بزرگی است هیچ می دانی ؟ بخوان برای دلم یک ترانه با من باش 🌸🍃
‌ ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران 🌸🍃
آسمان را بگویم که امشب یاس‌های ره کهکشان را بر سر رهگذارت فشاند ... یک سبد لاله از تازه‌تر باغ سرخ شفق در کنارت نشاند شب بخیر ای دو دریای روشن شب بخیر ای دو دریای خاموش 🌸🍃
‌ زان سوی بهار و زان سوی باران زان سوی درخت و زان سوی جویبار در دورترین فواصل هستی نزدیک ترین مخاطب من باش نه بانگ خروس هست و نه مهتاب نه دمدمهٔ سپیده دم، اما تو آینه دار روشنای صبح در خلوت خالی شب من باش 🌸🍃🦋
خلوت‌نشین خاطر دیوانه‌‌ی منی... 🌸🍃
نَفَست روشن باد! اين دگر معجزِ تو بود اى عشق! همّتت يارى كرد كه در اين ظلمتْ‌جاى صبح را بر قلمم جارى كرد... 🦋
🌿 از کنار منِ افسرده ی تنها، تو مرو! دیگران گر همه رفتند، خدا را تو مرو! اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان موج اگر می رود ای گوهر دریا، تو مرو! ای قرارِ دلِ طوفانی بی ساحلِ من بهر آرامشِ این خاطر شیدا، تو مرو! سایه ی بختِ منی از سر من پای مکش، به تو شاد است دلِ خسته، خدا را تو مرو! ای بهشتِ نگهت مایه ی الهام سرشک از کنار من افسرده ی تنها تو مرو...! 🌸🍃
🌿 🍃🍃 دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتو ماه آیم و چون سایه ی دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو، من سوخته در دامن شب ها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهری ات ای گل که درین باغ چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو وگفتن نتوانم 🌸🍃 🌹👈
من می روم ز کوی تو ودل نمی رود... 🌸🍃 🌹👈
. 𝙸 𝚔𝚗𝚘𝚠 𝚢𝚘𝚞 𝚢𝚘𝚞𝚛 𝚎𝚢𝚎𝚜 𝚊𝚛𝚎 𝚝𝚑𝚎 𝚑𝚘𝚜𝚝 𝚘𝚏 𝚐𝚛𝚎𝚎𝚗 𝚐𝚊𝚛𝚍𝚎𝚗𝚜 𝚒𝚗 𝚝𝚑𝚎 𝚖𝚘𝚛𝚗𝚒𝚗𝚐'𝚜 𝚜𝚞𝚗 𝙸 𝚔𝚗𝚘𝚠 𝚢𝚘𝚞 می‌شناسمت؛ چشم هایِ تو میزبان آفتابِ صبحِ سبزِ باغ هاست! میَشناسمت... 🍁
بیــدار مانـده‌ام که تو را مثــنوی کنم آسوده تر بخـواب عزیزِ دلــی هنوز ..! 💚🕊 🍁
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود این زورق شکسته ز ساحل نمی رود گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ کاری که خود ز دست من و دل نمی رود! 🍁 ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─
بیـــدار مانــــده‌ام که تو را مثــنوی کنم آسوده تر بخـــواب عزیزِ دلــی هنوز ..! . جمع دو سہ تا قافیہ هرگز شدنے نیست مثل من و عاقل شدن و دل نسپردن 🍁
. به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟ همه آرزویم اما  ،  چه کنم که بسته پایم به کجا چنین شتابان؟ به هر آن کجا که باشد به جز این سرا، سرایم سفرت به خیر اما  تو و دوستی ، خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه‌ها، به باران برسان سلام ما را .... 🍁
من عاقبت از اینجا خواهم رفت پروانه‌ای که با شب می‌رفت این فال را برای دلم دید دیری‌ست مثل ستاره‌ها چمدانم را از شوق ماهیان و تنهایی خودم پُر کرده‌ام، ولی مهلت نمی‌دهند که مثل کبوتری در شرم صبح پَر بگشایم با یک سبد ترانه و لبخند خود را به کاروان برسانم امّا، من عاقبت از اینجا خواهم رفت 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند سپیده در بهاران داری پویایی جویبار و باران داری نرمای نسیم و گل خنده ی صبح داری همه را و بی شماران داری 🍁
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب من بودم و جویبار و بیداری آب وین جمله مرا به خامشی می گفتند: کاین لحظه ی ناب زندگی را دریاب 🍁
"تو" گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شِنُفتن نتوانم 🍁
اي مهربانتر از برگ، در بوسه‌هاي باران! بيداري ستاره، در چشم جويباران! آيينة نگاهت، پيوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت، صبح ستاره‌باران بازآ كه در هوايت، خاموشي جنونم، فريادها برانگيخت از سنگ كوهساران اي جويبار جاري! زين سايه برگ مگريز كاينگونه فرصت از كف، دادند بي‌شماران گفتي: « به روزگاران مهري نشسته...» گفتم: بيرون نمي‌توان كرد حتي به روزگاران بيگانگي زحد رفت، اي آشنا مپرهيز زين عاشق پشيمان، سر خيل شرمساران پيش از من و تو بسيار، بودند و نقش بستند ديوار زندگي را زينگونه يادگاران وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند تا در زمانه باقي‌ست آواز باد و باران 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیینه نگاهت پیوندِ صبح و ساحل لبخند گاه‌گاهت صبحِ ستاره باران این نغمه محبت، بعد از من و تو مانَد تا در زمانه باقیست آواز باد و باران 🍁
آخرین روزهای اسفند است از سرِ شاخِ این برهنه چنار مرغکی با ترنمی بیدار می‌زند نغمه، نیست معلومم آخرین شکوه از زمستان است یا نخستین ترانه‌های بهار 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونجا که میگه: در یاد مَنی حاجت باغ و چمنم نیست... جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست. 🍁
                         تویی                 آن دعای خورشید                که مستجاب گشتی             نگهی به خویشتن کن                      که خود                  آفتاب گشتی!                🍁