سکوت ، درد بزرگی است هیچ می دانی ؟
بخوان برای دلم یک ترانه با من باش
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🌸🍃
ای مهربان تر از برگ
در بوسه های باران
بیداری ستاره
در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت
پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت
صبح ستاره باران
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🌸🍃
آسمان را بگویم که امشب
یاسهای ره کهکشان را
بر سر رهگذارت فشاند ...
یک سبد لاله
از تازهتر باغ سرخ شفق
در کنارت نشاند
شب بخیر ای دو دریای روشن
شب بخیر ای دو دریای خاموش
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🌸🍃
زان سوی بهار و زان سوی باران
زان سوی درخت و زان سوی جویبار
در دورترین فواصل هستی
نزدیک ترین مخاطب من باش
نه بانگ خروس هست و نه مهتاب
نه دمدمهٔ سپیده دم، اما
تو آینه دار روشنای صبح
در خلوت خالی شب من باش
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🌸🍃🦋
نَفَست روشن باد!
اين دگر معجزِ تو بود اى عشق!
همّتت يارى كرد
كه در اين ظلمتْجاى
صبح را بر قلمم جارى كرد...
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🦋
🌿
از کنار منِ افسرده ی تنها،
تو مرو!
دیگران گر همه رفتند،
خدا را تو مرو!
اشک اگر می چکد از دیده،
تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهر دریا،
تو مرو!
ای قرارِ دلِ طوفانی بی ساحلِ من
بهر آرامشِ این خاطر شیدا،
تو مرو!
سایه ی بختِ منی
از سر من پای مکش،
به تو شاد است دلِ خسته،
خدا را تو مرو!
ای بهشتِ نگهت
مایه ی الهام سرشک
از کنار من افسرده ی تنها تو مرو...!
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🌸🍃
🌿
🍃#دور_از_تو🍃
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و چون سایه ی دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو، من سوخته در دامن شب ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهری ات ای گل که درین باغ
چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو وگفتن نتوانم
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🌸🍃
🌹👈
.
𝙸 𝚔𝚗𝚘𝚠 𝚢𝚘𝚞 𝚢𝚘𝚞𝚛 𝚎𝚢𝚎𝚜 𝚊𝚛𝚎 𝚝𝚑𝚎 𝚑𝚘𝚜𝚝 𝚘𝚏 𝚐𝚛𝚎𝚎𝚗 𝚐𝚊𝚛𝚍𝚎𝚗𝚜 𝚒𝚗 𝚝𝚑𝚎 𝚖𝚘𝚛𝚗𝚒𝚗𝚐'𝚜 𝚜𝚞𝚗 𝙸 𝚔𝚗𝚘𝚠 𝚢𝚘𝚞
میشناسمت؛ چشم هایِ تو
میزبان آفتابِ صبحِ سبزِ باغ هاست!
میَشناسمت...
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁
بیــدار مانـدهام که تو را مثــنوی کنم
آسوده تر بخـواب عزیزِ دلــی هنوز ..!
#شفیعی_کدکنی💚🕊
#حدیث_دل 🍁
من می روم ز کوی تو و
دل نمی رود
این زورق شکسته
ز ساحل نمی رود
گویند دل ز عشق تو برگیرم
ای دریغ
کاری که خود ز دست من و دل نمی رود!
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁
─┅═༅𖣔𖣔༅═┅─
بیـــدار مانــــدهام که تو را مثــنوی کنم
آسوده تر بخـــواب عزیزِ دلــی هنوز ..!
#شفیعی_کدکنی
.
جمع دو سہ تا قافیہ هرگز شدنے نیست
مثل من و عاقل شدن و دل نسپردن
#محمد_عابدینے
#حدیث_دل 🍁
.
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما ، چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم
سفرت به خیر
اما تو و دوستی ، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفهها، به باران
برسان سلام ما را ....
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانهای که با شب میرفت
این فال را برای دلم دید
دیریست مثل ستارهها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پُر کردهام، ولی
مهلت نمیدهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پَر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم
امّا، من عاقبت از اینجا خواهم رفت
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند سپیده در بهاران داری
پویایی جویبار و باران داری
نرمای نسیم و گل خنده ی صبح
داری همه را و بی شماران داری
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل🍁
شب بود و نسیم بود و باغ و مهتاب
من بودم و جویبار و بیداری آب
وین جمله مرا به خامشی می گفتند:
کاین لحظه ی ناب زندگی را دریاب
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁
"تو" گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شِنُفتن نتوانم
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁
اي مهربانتر از برگ، در بوسههاي باران!
بيداري ستاره، در چشم جويباران!
آيينة نگاهت، پيوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت، صبح ستارهباران
بازآ كه در هوايت، خاموشي جنونم،
فريادها برانگيخت از سنگ كوهساران
اي جويبار جاري! زين سايه برگ مگريز
كاينگونه فرصت از كف، دادند بيشماران
گفتي: « به روزگاران مهري نشسته...» گفتم:
بيرون نميتوان كرد حتي به روزگاران
بيگانگي زحد رفت، اي آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان، سر خيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار، بودند و نقش بستند
ديوار زندگي را زينگونه يادگاران
وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز باد و باران
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیینه نگاهت پیوندِ صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبحِ ستاره باران
این نغمه محبت، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه،
نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانههای بهار
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونجا که #شفیعی_کدکنی میگه:
در یاد مَنی
حاجت باغ و چمنم نیست...
جایی که تو باشی
خبر از خویشتنم نیست.
#حدیث_دل 🍁
تویی
آن دعای خورشید
که مستجاب گشتی
نگهی به خویشتن کن
که خود
آفتاب گشتی!
#شفیعی_کدکنی
#حدیث_دل 🍁