eitaa logo
[ حدیث دل ]
6.1هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
4.8هزار ویدیو
186 فایل
ایدی تبادلات
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 سهمم از وصل تو کم نیست، همین دیشب بود روی یک کاغذِ تر، بوسه زدم نامت را... #کاظم_بهمنی ‌
💚حضرت علی علیه السلام : به گاهِ فتنه همچون شتر نر دوساله باش كه نه پشت [و نيرويى] دارد كه بر او سوار شوند و نه پستانى كه از آن شير دوشند. ❄️ نهج البلاغة : الحكمة 1
📚 یادمه هشت سالم بود... یه روز از طرف مدرسه بُردنمون کارخونه تولید بیسکوئیت! ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم. وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت می‌داد بیرون، خیلی از بچه‌ها از صف زدن بیرون و بیسکوئیتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن...! من رو حساب تربیتی که شده بودم می‌دونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن، واسه همین تو صف موندم ولی آخرش اونا بیسکوئیت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود! الان پنجاه سالمه، اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد! خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم، ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوئیتای تو دستشون لذت میبرن... از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهم‌تره یا رسیدن به بیسکوئیتای زندگی؟ اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوئیتای توی دستت می‌سنجند..! 👤 پرویز پرستویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چوݧ نهالي سسٺ ميلرزد روحم از سرماے تنهايي...
🕊 بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاک خود به زندان می‌شود #صائب_تبریزی ‌
هر چيزى زياد كه تكرار بشود از سكه مى افتد.. درست مثل رفتن هاى تو.. ماه اول سخت گذشت ماه دوم اما آسان تر بود ماه سوم كه برگشتى، خوشحال بودم اما رفتنت انگار عادت شده بود.. از همان عادت ها كه تا مغز استخوانم را ميسوزاند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرِ زمستانیِ من! این فصل را برای ماندن ترجیح بده، می خواهم دی را کنجِ دنج ترین کافه برایت عاشقانه های شاملو را زمزمه کنم! می خواهم شب های سردِ دی را برایت آغوشانه گرم تر رقم بزنم می خواهم بهمن را کنجِ پنجره ی اتاقمان،برایت چای با عطرِ هل و دارچین دم کنم و بابوسه ای یک فنجان عشقِ گرم مهمانت کنم! می خواهم روز های برفیِ بهمن،خیابان ها جز ردِ پای منو تو اثرِ دیگری خلق نکنند! اما می خواهم اسفند را در آرام و خلوت ترین کلبه ی چوبیِ جنگل،کنارِ آتش،موسیقیِ ملایمی پخش کنم و سرمست شوم از هرچه عشق! می خواهم در هوایِ سرد و آفتابیِ اسفند،سرت را روی شانه هایم دعوت کنم و زیرِ گوشت عاشقانه هایی به سبکِ خودم را زمزمه کنم! می دانی؟ دلبرت که زمستانی باشد، عاشقانه هایت چون برف سفید، و چون آتش تا ابد گرم خواهد ماند!
‌ محبوبِ من ! مثل شادی نباش! که می‌گذرد و پنهان می‌شود مثل غم باش و با من بمان
همیشه با کسی قرار ملاقات دارم که نمی‌آید... نام او در خاطرم نیست...