🌸سلام علیکم
با عرض معذرت بابت توقف یکماهه ارسال احادیث (به دلیل مشغلههای عزاداری سیدالشهداء علیهالسلام)،
إن شاء الله، ارسال احادیث به روال سابق، ادامه خواهد یافت.
از صبر و همراهی شما متشکرم.🙏
🔆چرا امیرالمؤمنین به غلامشان قنبر تازیانه زدند؟
🌿...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِحٍ الثَّوْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
🍃«إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع أَمَرَ قَنْبَرَ أَنْ يَضْرِبَ رَجُلًا حَدّاً فَغَلُظَ قَنْبَرٌ فَزَادَهُ ثَلَاثَةَ أَسْوَاطٍ فَأَقَادَهُ عَلِيٌّ ع مِنْ قَنْبَرٍ ثَلَاثَةَ أَسْوَاطٍ.»
📚الكافي، ج۷، ص۲۶۰
🌿از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که فرمودند:
🔶«امیر مؤمنان (علیهالسلام) به قنبر (غلامشان) دستور دادند که حدّ مردی را جاری کند.
🔸قنبر زیادهروی کرد و سه ضربه تازیانه اضافه زد.
🔸حضرت علی (علیهالسلام) قنبر را با سه ضربه تازیانه قصاص کرد.»
#امام_علی_علیه_السلام #امام_باقر_علیه_السلام #عدالت #قصاص #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠ماجرای کمک امیرالمؤمنین به خانواده بیسرپرست
🔹ماجرای حمل مشک آب بیوهزن توسط امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و پختن نان و بازی با بچهها را حتماً شنیدهاید. اما معمولاً اتفاقات این ماجرا را بهصورتِ دقیق نخواندهایم.
🔹جالب این است که اتفاق مشابهِ دیگری نیز رخ داده است که معمولاً این دو ماجرا را با هم تلفیق میکنند. در این مطلب ماجرای اول را بخوانید و در مطلب بعد، ماجرای دوم را...
🔸امام علی (علیهالسلام) زنی را دیدند که مشک آبی بر دوش دارد. مشک را از او گرفتند و تا محل سکونتش بردند. از او احوالش را پرسیدند. زن گفت: علیبنابیطالب همسرم را به منطقه مرزی با دشمن فرستاد. او کشته شد و کودکان یتیمی برایم باقی گذاشت. من چیزی (مال و درآمدی) ندارم و ضرورت، مرا به کلفتیِ مردم واداشته است.
🔸امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بازگشت و آن شب را با نگرانی و اضطراب گذراند. وقتی صبح شد، زنبیلی که در آن مواد غذایی بود، به دست گرفت و راه افتاد. بعضی نزدیکان عرض کردند: زنبیل را بدهید تا ما برایتان بیاوریم. اما حضرت فرمودند: «چه کسی میتواند بار مرا در روز قیامت به دوش بگیرد؟»
🔸رفتند و درب خانه آن زن را زدند. زن گفت: کیست؟ حضرت فرمودند: «من همان بندهای هستم که (دیروز) مشک را برایت آوردم. درب را باز کن، برای کودکان چیزهایی آوردهام.» زن گفت: خداوند از تو راضی باشد و میان من و علیبنابیطالب، داوری کند.
🔸حضرت وارد شدند و فرمودند: «من دوست دارم ثواب به دست آورم. پس یکی از این دو را انتخاب کن: اینکه خمیر درست کنی و نان بپزی یا اینکه بچهها را سرگرم کنی تا من نان بپزم.» زن گفت: من نان پختن را بهتر بلدم و برای اینکار تواناترم. همراهی با کودکان برای تو مناسبتر است. پس آنها را سرگرم کن، تا من پختنِ نان را تمام کنم. زن سراغ آرد رفت و آن را خمیر کرد.
🔸امام علی (علیهالسلام) هم سراغ گوشت رفت و آن را پخت و از گوشت و خرما و دیگر خوراکیها، برای کودکان لقمه میگرفت و هرگاه کودکان چیزی میخوردند، به آنها میفرمودند: «پسرکم! علیبنابیطالب را بهخاطر آنچه بر تو گذشته است، حلال کن.»
🔸وقتی زن خمیر را آماده کرد، به حضرت گفت: ای بندهخدا! در تنور هیزم بگذار و آن را روشن کن. حضرت برای روشن کردنِ تنور شتافتند. وقتی آن شعلهور کردند و شعلههای تنور صورتشان را سوزاند، فرمودند: «بچِش ای علی! این، جزای کسی است که به بیوهزنان و یتیمان بیتوجهی کند.»
🔸(در همین حین) زنی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میشناخت، ایشان را (در خانه آن زن) دید و (به آن زن) گفت: وای بر تو! این، امیرِ مؤمنان (خلیفه مسلمین) است. زن شتابان به سوی حضرت شتافت و عرض کرد: وای! شرمندهی شما هستم، ای امیرِ مؤمنان. حضرت فرمودند: «اتفاقاً من بهخاطر کوتاهیای که در حقت کردهام، شرمندهات هستم، ای بنده خدا!»
📚مناقب آلأبيطالب (لابنشهرآشوب)، ج۲، ص۱۱۶
📝پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ
🔺ممکن است به ذهن کسی خطور کند که آیا اشکال نداشته که حضرت به خانهی بیوهزنی نامحرم بروند و در خانهاش مشغولِ کمک شوند؟
🔺از شواهد و قرائن برمیآید که اولاً حضرت در حیاط خانه بودهاند و خانه هم بهخلاف خانههای امروزی، خانهای بسته و پوشیده نبوده؛ چنانچه زنی که حضرت را میشناخته، ایشان را دیده است و ثانیاً فرد یا افراد دیگری نیز همراه حضرت بودهاند که ماجرا را روایت کردهاند.
🔺در ماجرای مشابهِ دیگر، تصریح شده است که قنبر، غلام حضرت، همراه ایشان بوده است. إنشاءالله این ماجرا در مطلب بعدی منتشر خواهد شد.
#امام_علی_علیه_السلام #کمک_به_دیگران #کمک_به_فقرا #مهربانی #تواضع #یتیم #فقیر #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
📜متن عربی حدیث:
🌿...عَنْ حُرَيْثٍ قَالَ: نَظَرَ عَلِيٌّ إِلَى امْرَأَةٍ عَلَى كَتِفِهَا قِرْبَةُ مَاءٍ فَأَخَذَ مِنْهَا الْقِرْبَةَ فَحَمَلَهَا إِلَى مَوْضِعِهَا وَ سَأَلَهَا عَنْ حَالِهَا فَقَالَتْ بَعَثَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَاحِبِي إِلَى بَعْضِ الثُّغُورِ فَقُتِلَ وَ تَرَكَ عَلِيٌّ صِبْيَاناً يَتَامَى وَ لَيْسَ عِنْدِي شَيْءٌ فَقَدْ أَلْجَأَتْنِي الضَّرُورَةُ إِلَى خِدْمَةِ النَّاسِ فَانْصَرَفَ وَ بَاتَ لَيْلَتَهُ قَلِقاً فَلَمَّا أَصْبَحَ حَمَلَ زِنْبِيلًا فِيهِ طَعَامٌ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَعْطِنِي أَحْمِلْهُ عَنْكَ فَقَالَ مَنْ يَحْمِلُ وِزْرِي عَنِّي يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَتَى وَ قَرَعَ الْبَابَ فَقَالَتْ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا ذَلِكَ الْعَبْدُ الَّذِي حَمَلَ مَعَكِ الْقِرْبَةَ فَافْتَحِي فَإِنَّ مَعِي شَيْئاً لِلصِّبْيَانِ فَقَالَتْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ وَ حَكَمَ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَدَخَلَ وَ قَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ اكْتِسَابَ الثَّوَابِ فَاخْتَارِي بَيْنَ أَنْ تَعْجَنِينَ وَ تَخْبِزِينَ وَ بَيْنَ أَنْ تُعَلِّلِينَ الصِّبْيَانَ لِأَخْبِزَ أَنَا فَقَالَتْ أَنَا بِالْخُبْزِ أَبْصَرُ وَ عَلَيْهِ أَقْدَرُ وَ لَكِنْ شَأْنَكَ وَ الصِّبْيَانَ فَعَلِّلْهُمْ حَتَّى أَفْرُغَ مِنَ الْخَبْزِ فَعَمَدَتْ إِلَى الدَّقِيقِ فَعَجَنَتْهُ وَ عَمَدَ عَلِيٌّ ع إِلَى اللَّحْمِ فَطَبَخَهُ وَ جَعَلَ يُلْقِمُ الصِّبْيَانَ مِنْ اللَّحْمِ وَ التَّمْرِ وَ غَيْرِهِ فَكُلَّمَا نَاوَلَ الصِّبْيَانَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً قَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ اجْعَلْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فِي حِلٍّ مِمَّا مَرَّ فِي أَمْرِكَ فَلَمَّا اخْتَمَرَ الْعَجِينُ قَالَتْ يَا عَبْدَ اللَّهِ سُجِرَ التَّنُّورُ فَبَادَرَ لِسَجْرِهِ فَلَمَّا أَشْعَلَهُ وَ لَفَحَ فِي وَجْهِهِ جَعَلَ يَقُولُ ذُقْ يَا عَلِيُّ هَذَا جَزَاءُ مَنْ ضَيَّعَ الْأَرَامِلَ وَ الْيَتَامَى فَرَأَتْهُ امْرَأَةٌ تَعْرِفُهُ فَقَالَتْ وَيْحَكِ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ فَبَادَرَتِ الْمَرْأَةُ وَ هِيَ تَقُولُ وَا حَيَايَ مِنْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ بَلْ وَا حَيَايَ مِنْكِ يَا أَمَةَ اللَّهِ فِيمَا قَصَّرْتُ فِي أَمْرِكِ.
📚مناقب آلأبيطالب (لابنشهرآشوب)، ج۲، ص۱۱۶
💠 کـانـال «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠ماجرایی دیگر از رسیدگی امیرالمؤمنین به خانوادههای فقیر
🔹در مطلبِ پیشین، ماجرای کمک امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به خانواده بیوهزنی که شوهرش شهید شده بود را خواندید.
🔹ماجرایی که در این مطلب میخوانید، غیر از آن است و نشان میدهد این رفتار در سلوک حضرت، آن هم در سِمَتِ خلیفه مسلمین، نادر نبوده است...
🔸روایت شده است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شبی از کنار زن بیچارهای عبور کردند که کودکان خردسالی داشت که از شدت گرسنگی گریه میکردند و آن زن داشت حواس کودکانش را پرت میکرد و با آنها بازی میکرد تا خوابشان ببرد. او زیر دیگی که در آن فقط آب بود، آتش روشن کرده بود تا آنها خیال کنند در دیگ غذایی برایشان میپزد.
🔸امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از حال آن زن آگاه شدند. پس بههمراه قنبر (غلامشان) به خانهشان رفتند. ظرفی خرما، سطلی آرد، مقداری شحم، برنج و نان برداشتند، به دوش گرفتند و راه افتادند. قنبر خواست آنها را از حضرت بگیرد و ببرد، اما حضرت اجازه ندادند.
🔸وقتی جلوی درب خانه زن رسیدند، حضرت از او اجازه ورود خواستند. زن اجازه ورود داد. حضرت مقداری برنج و شحم در دیگ ریختند. وقتی غذا را پختند، مقداری برای بچهها برداشتند و به آنها فرمودند که بخورند. وقتی بچهها سیر شدند، شروع کردند به چرخیدن دور اتاق و برای بچهها بَعبَع کردن. کودکان هم شروع کردند به خندیدن.
🔸وقتی از خانه زن خارج شدند، قنبر به حضرت عرض کرد: مولای من! امشب کارهای عجیبی (از شما) دیدم. میدانم علتِ بعضی از این کارها؛ مثل حملِ آذوقه، کسب ثواب است. اما اینکه چهاردستوپا دور اتاق چرخیدید و بعبع کردید را علتش را نمیفهمم.
🔸حضرت فرمودند: «ای قنبر! من وقتی پیش آن کودکان رفتم، آنها از شدت گرسنگی گریه میکردند. دوست داشتم درحالی از پیش آنها بروم، که با شکم سیر میخندند. جز کاری که انجام دادم، راه دیگری (برای خنداندنِ آنها) نیافتم.»
📚كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين، ص۱۱۶
#امام_علی_علیه_السلام #کمک_به_دیگران #کمک_به_فقرا #مهربانی #تواضع #یتیم #فقیر #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
📜متن عربی حدیث:
🌿رُوِيَ أَنَّهُ ع اجْتَازَ لَيْلَةً عَلَى امْرَأَةٍ مِسْكِينَةٍ لَهَا أَطْفَالٌ صِغَارٌ يَبْكُونَ مِنَ الْجُوعِ وَ هِيَ تُشَاغِلُهُمْ وَ تُلْهِيهِمْ حَتَّى يَنَامُوا وَ كَانَتْ قَدْ أَشْعَلَتْ نَاراً تَحْتَ قِدْرٍ فِيهَا مَاءٌ لَا غَيْرُ وَ أَوْهَمَتْهُمْ أَنَّ فِيهَا طَعَاماً تَطْبُخُهُ لَهُمْ فَعَرَفَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع حَالَهَا فَمَشَى وَ مَعَهُ قَنْبَرٌ إِلَى مَنْزِلِهِ فَأَخْرَجَ قَوْصَرَةَ تَمْرٍ وَ جِرَابَ دَقِيقٍ وَ شَيْئاً مِنَ الشَّحْمِ وَ الْأَرُزِّ وَ الْخُبْزِ وَ حَمَلَهُ عَلَى كَتِفِهِ الشَّرِيفِ فَطَلَبَ قَنْبَرٌ حَمْلَهُ فَلَمْ يَفْعَلْ فَلَمَّا وَصَلَ إِلَى بَابِ الْمَرْأَةِ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهَا فَأَذِنَتْ لَهُ فِي الدُّخُولِ فَرَمَى شَيْئاً مِنَ الْأَرُزِّ فِي الْقِدْرِ وَ مَعَهُ شَيْءٌ مِنَ الشَّحْمِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ نَضْجِهِ غَرَفَ لِلصِّغَارِ وَ أَمَرَهُمْ بِأَكْلِهِ فَلَمَّا شَبِعُوا أَخَذَ يَطُوفُ فِي الْبَيْتِ وَ يُبَعْبِعُ لَهُمْ فَأَخَذُوا فِي الضَّحِكِ فَلَمَّا خَرَجَ ع قَالَ لَهُ قَنْبَرٌ يَا مَوْلَايَ رَأَيْتُ اللَّيْلَةَ شَيْئاً عَجِيباً قَدْ عَلِمْتُ سَبَبَ بَعْضِهِ وَ هُوَ حَمْلُكَ الزَّادَ طَلَباً لِلثَّوَابِ أَمَّا طَوَافُكَ فِي الْبَيْتِ عَلَى يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ وَ الْبَعْبَعَةُ فَمَا أَدْرِي سَبَبَ ذَلِكَ فَقَالَ ع يَا قَنْبَرُ إِنِّي دَخَلْتُ عَلَى هَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ وَ هُمْ يَبْكُونَ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَخْرُجَ عَنْهُمْ وَ هُمْ يَضْحَكُونَ مَعَ الشِّبَعِ فَلَمْ أَجِدْ سَبَباً سِوَى مَا فَعَلْتُ.
📚كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين، ص۱۱۶
💠 کـانـال «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
⚠️تنها خوابیدن، ممنوع!⚠️
🌿...عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: نَزَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ: «يَا مَيْمُونُ! مَنْ يَرْقُدُ مَعَكَ بِاللَّيْلِ؟ أَ مَعَكَ غُلَامٌ؟» قُلْتُ: لَا. قَالَ: «فَلَا تَنَمْ وَحْدَكَ فَإِنَّ أَجْرَأَ مَا يَكُونُ الشَّيْطَانُ عَلَى الْإِنْسَانِ إِذَا كَانَ وَحْدَهُ.»
📚الكافي، ج۶، ص۵۳۳
🌿عبدالله بن مَیمون از پدرش نقل کرده است:
🔶نزد امام باقر (علیهالسلام) رفتم. حضرت فرمودند:
🔸«ای مَیمون! شبها چه کسی پیشت میخوابد؟ آیا پسربچهای همراهت هست؟»
🔷عرض کردم:
🔹خیر.
🔶حضرت فرمودند:
🔸«تنها نخواب! زیرا پرجرأتترین حالتِ شیطان نسبت به انسان، زمانی است که او تنها میخوابد.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
🍃«إِنَ الشَّيْطَانَ أَشَدَّ مَا يَهُمُ بِالْإِنْسَانِ حِينَ يَكُونُ وَحْدَهُ خَالِياً لَا أَرَى أَنْ يَرْقُدَ وَحْدَهُ.»
📚الكافي، ج۶، ص۵۳۳
🌿از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است:
🍃«شیطان، در زمانی که انسان در تنهایی دچار اوهام میشود، (از هر زمان دیگری) نیرومندتر است. صلاح نمیدانم که کسی تنها بخوابد.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿...عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَبِيتُ فِي بَيْتٍ وَحْدَهُ فَقَالَ: «إِنِّي لَأَكْرَهُ ذَلِكَ وَ إِنِ اضْطُرَّ إِلَى ذَلِكَ فَلَا بَأْسَ وَ لَكِنْ يُكْثِرُ ذِكْرَ اللَّهِ فِي مَنَامِهِ مَا اسْتَطَاعَ.»
📚الكافي، ج۶، ص۵۳۳
🌿سماعة بن مِهران گوید:
🔷از امام صادق (علیهالسلام) درباره مردی که شب را در اتاقی تنها بگذراند، سؤال کردم.
🔶حضرت فرمودند:
🔸«من از این کار خوشم نمیآید.
🔸البته اگر کسی مجبور به این کار شد، اشکالی ندارد، اما تا جایی که میتواند، ذکر خداوند را در رختخوابش زیاد بگوید.»
📝پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــ
🔺از مجموع این روایات، میتوان چنین نتیجه گرفت که: تنها خوابیدن در شب، زمینهای است برای اوهام و خیالات باطلی که به ذهن انسان خطور میکنند و این اوهام و خیالات، بستری هستند برای وسوسههای شیطانی.
🔺پس بهتر است حتیالامکان از قرار گرفتن در چنین موقعیتی پرهیز کرد و در صورت ضرورت، ذهنمان را با زیاد یاد کردن از خداوند، از اوهام بهدور داریم و مانع وسوسههای شیطان شویم.
#امام_باقر_علیه_السلام #امام_صادق_علیه_السلام #تنهایی #وهم #شیطان #وسوسه_شیطان #گناه #خواب #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
✅توضیح و تکمیل مطلب پیشین
🔶در مطلب پیشین، ذکر شد که تنها گذراندن شب، در یک اتاق، ممکن است چه پیامدهایی به دنبال داشته باشد.
🔸گویا برای بعضی از مخاطبان، این ابهام پیش آمد که اگر لازم بود در اتاقی تنها باشیم، چه معنا دارد پسربچهای را با خود همراه کنیم؟
👈توضیح آنکه مثلاً آقایی که مجرد است، شبها در یک اتاق، تنها نخوابد، بلکه با برادر کوچکترش در آن اتاق بخوابد.
👈یا مثلاً اگر در منزل شخصی مهمان است و اتاق مستقلی در اختیارش قرار دادهاند، تنها نخوابد، بلکه پسر صاحبخانه را نیز با خود همراه کند.
🔸تنها سپری کردن شب، آنقدر مذموم است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) برای عبادتهای شبانهشان هم کودکی را در عبادتگاه شخصیشان با خود همراه میکردند...
🌿از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است:
🍃«كَانَ لِعَلِيٍّ ع بَيْتٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ إِلَّا فِرَاشٌ وَ سَيْفٌ وَ مُصْحَفٌ وَ كَانَ يُصَلِّي فِيه.»
📚المحاسن، ج۲، ص۶۱۲
🍃«امام علی (علیهالسلام) اتاقی داشتند که جز زیرانداز و شمشیر و قرآن، چیزی در آن نبود و ایشان در آن اتاق نماز میخواندند.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿همچنین از ایشان نقل شده است:
🍃«كَانَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَدِ اتَّخَذَ بَيْتاً فِي دَارِهِ، لَيْسَ بِالْكَبِيرِ وَ لَا بِالصَّغِيرِ، وَ كَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يُصَلِّيَ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ أَخَذَ مَعَهُ صَبِيّاً لَا يَحْتَشِمُ مِنْهُ، ثُمَّ يَذْهَبُ مَعَهُ إِلَى ذَلِكَ الْبَيْتِ فَيُصَلِّي».
📚قربالإسناد، ص۱۶۱
🍃«امام علی (علیهالسلام) در خانهشان اتاقی را (برای نماز خواندن) برمیگزیدند که نه بزرگ بود و نه کوچک. و هرگاه میخواستند آخرشب نماز بخوانند، کودکی را که از (هیبتِ) ایشان خجالت نمیکشید، همراه خود به آن اتاق میبردند و به نماز میایستادند.»
📝پانوشتــــــــــــــــــــــــــــ
🔷حدیث دوم در کتاب المحاسن (ج۲، ص۶۱۲) چنین نقل شده است که «هرگاه شب فرا میرسید، ایشان کودکی را با خود به این اتاق میبردند تا در کنارشان بخوابد و ایشان به نماز بایستند.»
🔹پس قید خجالت نکشیدن، برای این است که آن کودک راحت باشد و از خجالت حضرت، خوابش بههم نخورد.
#امام_علی_علیه_السلام #امام_صادق_علیه_السلام #تنهایی #شیطان #وسوسه_شیطان #عبادت #خواب #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💡کیش، کیش و مات؛ شیعه شدن «هشام بن حکم» با سه حرکت
🔷عُمر بن یزید (عموی هِشامبنحَکَم) نقل میکند:
🔹پسر برادرم؛ هشام، در امور دینی، جزء خبیثترین پیروان مذهب «جَهمیّه»1⃣ بود. از من خواست که او را نزد امام صادق (علیهالسلام) ببرم تا با ایشان مناظره کند.
🔹به او گفتم: من تا از ایشان اجازه نگیرم، چنینکاری نمیکنم.
🔹[روزی] نزد امام صادق (علیهالسلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم تا هشام را نزدشان بیاورم. ایشان اجازه دادند.
🔹من از پیش ایشان بلند شدم که بروم، اما چند قدمی بیشتر برنداشته بودم، که یادِ پلیدی و خباثتِ هشام افتادم. پس نزد امام صادق (علیهالسلام) برگشتم و از پلیدی و خباثتِ هشام برایشان تعریف کردم.
🔹امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «ای عمر! آیا بر من میترسی (که نتوانم از پس او برآیم)؟!»
🔹من از گفتهام خجالت کشیدم و فهمیدم که اشتباه کردهام. پس خجالتزده از نزد ایشان، سراغ هشام رفتم.
🔹به او اطلاع دادم که از امام اجازه گرفتهام که نزدش برود و از او خواستم که دیرتر خدمت ایشان برسد. اما هشام خیلی سریع، اجازه خواست و نزد امام صادق رفت. من هم همراه او وارد شدم.
🔹وقتی در محضر امام نشست، امام صادق (علیهالسلام) از او سؤالی پرسید. هشام حیران شد و از پاسخ دادن بازماند. پس از امام مهلتی خواست که جوابش را پیدا کند.
🔹حضرت به او مهلت دادند و هشام با اضطراب، دنبال جواب سؤال رفت. چندروز گذشت، اما هشام به جواب دست نیافت. پس نزد امام صادق (علیهالسلام) بازگشت.
🔹امام صادق (علیهالسلام) جواب را به او گفتند و سؤال دیگری از هشام پرسیدند که این سؤال منجر به فسادِ ریشه و پایهی مذهبش میشد.
🔹هشام غمگین و حیران، از نزد امام صادق (علیهالسلام) برخواست و رفت. چند روز گذشت، اما از حیرت و سرگشتگی هشام کم نشد.
🔹از من خواست که برای بار سوم از حضرت اجازه حضور بخواهم. من نزد امام صادق (علیهالسلام) رفتم و از ایشان اجازه خواستم.
امام فرمودند: فردا، در فلانجا در شهر حیره2⃣ منتظر من باشد، تا إنشاءالله شبهنگام با او دیدار داشته باشم.
🔹من از نزد امام، پیش هشام رفتم و او را از سخن و دستور امام آگاه کردم. هشام با شنیدنِ این خبر، خوشحال و شادمان شد و زودتر در محل قرار حاضر شد.
🔷عمر بن یزید گوید: بعدها هشام را دیدم و درباره اتفاقی که در آن روز میان او و امام افتاده بود، سؤال کردم.
هشام به من گفت:
🔹من زودتر از امام صادق (علیهالسلام) در آن محل حاضر شدم. همانجا منتظر بودم که امام صادق (علیهالسلام) سوار بر قاطری به من نزدیک شدند.
🔹هنگامی که چشمم به ایشان بود و ایشان به من نزدیک میشدند، نگاه به ایشان، آنقدر مرا در هولوولا انداخت و دچار ترسم کرد، که نتوانستم کلمهای برای سخن گفتن پیدا کنم و سخنانی که آماده کرده بودم، بر زبانم جاری نشد.
🔹امام صادق (علیهالسلام) مدتی بالای سرم منتظر ایستادند تا سخنی بگویم، اما همین توقف ایشان، بیشتر مرا به ترس و حیرت انداخت.
🔹وقتی حضرت این حالت را در من دیدند، به مرکبشان ضربهای زدند و حرکت کردند.
من یقین یافتم که هیبتی که مرا به ترس انداخته است، حتماً از جانب خداوند (عزّوجلّ) و بهخاطر موقعیت ایشان نزد پروردگارِ باعظمت است.
🔷عمر بن یزید گوید:
🔹هشام (از آن پس) به امام صادق (علیهالسلام) رو آورد؛ از مذهب خودش دست کشید، به دین حق (تشیّع) درآمد و بر تمام یاران امام صادق (علیهالسلام) برتری یافت، الحمد لله.
📚رجالالكشي، ص۲۵۶
📚پاورقیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1⃣«جَهمیّه»؛ از فرقههای کلامی است که مبتنی بر چندین عقیده باطل است.
2⃣«حیره»؛ شهری است نزدیک کوفه که امام صادق (علیهالسلام) در دو سال ابتدایی حکومتِ بنیعباس، در این شهر ساکن بودهاند.
#امام_صادق_علیه_السلام #هشام_بن_حکم #شیعه #تبلیغ #کلام #اعتقادات #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
📜متن عربی حدیث
🌿رُوِيَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ: كَانَ ابْنُ أَخِي هِشَامٍ يَذْهَبُ فِي الدِّينِ مَذْهَبَ الْجَهْمِيَّةِ خَبِيثاً فِيهِمْ، فَسَأَلَنِي أَنْ أُدْخِلَهُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) لِيُنَاظِرَهُ، فَأَعْلَمْتُهُ أَنِّي لَا أَفْعَلُ مَا لَمْ أَسْتَأْذِنْهُ فِيهِ، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَاسْتَأْذَنْتُهُ فِي إِدْخَالِ هِشَامٍ عَلَيْهِ، فَأَذِنَ لِي فِيهِ، فَقُمْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ خَطَوْتُ خُطُوَاتٍ فَذَكَرْتُ رِدَائَتَهُ وَ خُبْثَهُ، فَانْصَرَفْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَحَدَّثْتُهُ رِدَائَتَهُ وَ خُبْثَهُ، فَقَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «يَا عُمَرُ تَتَخَوَّفُ عَلَيَّ!» فَخَجِلْتُ مِنْ قَوْلِي وَ عَلِمْتُ أَنِّي قَدْ عَثَرْتُ، فَخَرَجْتُ مُسْتَحِياً إِلَى هِشَامٍ، فَسَأَلْتُهُ تَأْخِيرَ دُخُولِهِ وَ أَعْلَمْتُهُ أَنَّهُ قَدْ أَذِنَ لَهُ بِالدُّخُولِ عَلَيْهِ، فَبَادَرَ هِشَامٌ فَاسْتَأْذَنَ وَ دَخَلَ فَدَخَلْتُ مَعَهُ، فَلَمَّا تَمَكَّنَ فِي مَجْلِسِهِ سَأَلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَارَ فِيهَا هِشَامٌ وَ بَقِيَ، فَسَأَلَهُ هِشَامٌ أَنْ يُؤَجِّلَهُ فِيهَا، فَأَجَّلَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَذَهَبَ هِشَامٌ فَاضْطَرَبَ فِي طَلَبِ الْجَوَابِ أَيَّاماً فَلَمْ يَقِفْ عَلَيْهِ، فَرَجَعَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَأَخْبَرَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) بِهَا، وَ سَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ أُخْرَى فِيهَا فَسَادُ أَصْلِهِ وَ عَقْدُ مَذْهَبِهِ، فَخَرَجَ هِشَامٌ مِنْ عِنْدِهِ مُغْتَمّاً مُتَحَيِّراً، قَالَ، فَبَقِيتُ أَيَّاماً لَا أُفِيقُ مِنْ حَيْرَتِي، قَالَ عُمَرُ بْنُ يَزِيدَ: فَسَأَلَنِي هِشَامٌ أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) ثَالِثاً، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَاسْتَأْذَنْتُ لَهُ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): «لِيَنْتَظِرْنِي فِي مَوْضِعٍ سَمَّاهُ بِالْحِيرَةِ لِأَلْتَقِيَ مَعَهُ فِيهِ غَداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ إِذَا رَاحَ إِلَيْهَا.» وَ قَالَ عُمَرُ: فَخَرَجْتُ إِلَى هِشَامٍ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَقَالَتِهِ وَ أَمْرِهِ، فَسُرَّ بِذَلِكَ هِشَامٌ وَ اسْتَبْشَرَ وَ سَبَقَهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي سَمَّاهُ، ثُمَّ رَأَيْتُ هِشَاماً بَعْدَ ذَلِكَ فَسَأَلْتُهُ عَمَّا كَانَ بَيْنَهُمَا فَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ سَبَقَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي كَانَ سَمَّاهُ لَهُ فَبَيْنَا هُوَ، إِذَا بِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَدْ أَقْبَلَ عَلَى بَغْلَةٍ لَهُ، فَلَمَّا بَصُرْتُ بِهِ وَ قَرُبَ مِنِّي، هَالَنِي مَنْظَرُهُ وَ أَرْعَبَنِي حَتَّى بَقِيتُ لَا أَجِدُ شَيْئاً أَتَفَوَّهُ بِهِ وَ لَا انْطَلَقَ لِسَانِي لَمَّا أَرَدْتُ مِنْ مُنَاطَقَتِهِ، وَ وَقَفَ عَلَيَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَلِيّاً يَنْتَظِرُ مَا أُكَلِّمُهُ، وَ كَانَ وُقُوفُهُ عَلَيَّ لَا يَزِيدُنِي إِلَّا تَهَيُّباً وَ تَحَيُّراً، فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ مِنِّي: ضَرَبَ بَغْلَتَهُ وَ سَارَ حَتَّى دَخَلَ بَعْضَ السِّكَكِ فِي الْحِيرَةِ، وَ تَيَقَّنْتُ أَنَّ مَا أَصَابَنِي مِنْ هَيْبَتِهِ لَمْ يَكُنْ إِلَّا مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عِظَمِ مَوقِعِهِ وَ مَكَانِهِ مِنَ الرَّبِّ الْجَلِيلِ. قَالَ عُمَرُ: فَانْصَرَفَ هِشَامٌ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ تَرَكَ مَذْهَبَهُ وَ دَانَ بِدَيْنِ الْحَقِّ، وَ فَاقَ أَصْحَابَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) كُلَّهُمْ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ.
📚رجالالكشي، ص۲۵۶
💠 کـانـال «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
😔سالهای غربت امام سجاد، پس از واقعه عاشورا😔
🌿...عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
🍃«ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ ع إِلَّا ثَلَاثَةً أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا.»
📚الإختصاص، ص۲۰۵
🌿از امام صادق (علیهالسلام) نقل شدهاست که فرمودند:
🍃«(همهی) مردم، پس از امام حسین (علیهالسلام) مرتد شدند (از راه حق برگشتند)، بهجز سه نفر؛ ابوخالدکابلی، یحییبنامطَویل و جُبیربنمُطعِم.
👈بعدها مردم (به راه حق) پیوستند و زیاد شدند.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿...عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ: قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع:
🍃«مَا يَنْقِمُ النَّاسُ مِنَّا فَنَحْنُ وَ اللَّهِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ بَيْتُ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ.»
📚الكافي، ج۱، ص۲۲۱
🌿از امام سجاد (علیهالسلام) نقل شدهاست که فرمودند:
🔶«چرا مردم به ما خرده میگیرند و ما را انکار میکنند؟!
🔸ما(اهلبیت) - به خدا قسم - درخت نبوت، خاندان رحمت، سرچشمه علم و محل رفتوآمد فرشتگان هستیم.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿رَوَی أَبُو عَمْرٍو النَّهْدِی قَالَ: سَمِعْتُ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلَامُ یقُولُ:
🍃«مَا بِمَکةَ وَ الْمَدِینَةِ عِشْرُونَ رَجُلًا یحِبُّنَا!»
📚شرحنهجالبلاغة(لابنأبیالحدید)، ج۴، ص۱۰۴
🌿ابنابیالحدید نیز از امام سجاد نقل کردهاست که فرمودند:
🍃«در مکه و مدینه، بیست نفر نیستند که ما (اهلبیت) را دوست داشتهباشند.»
📝پانوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔷برای فهم علت این مسئله، دانستن چند نکته مفید است:
1⃣مردم مکه و مدینه، بهطور سنتی، طرفدارانِ خلیفهی اول و دوم بودند، چنانچه مردم بصره، طرفدارِ خلیفه سوم بودند.
2⃣برترین مردان روزگار و نابترین شیعیان، همراه با امام حسین، در صحرای کربلا به شهادت رسیدهبودند. آنها که به یاری امامشان نشتافتهبودند و زنده ماندهبودند، کسانی بودند که از حق فاصله داشتند.
3⃣امام سجاد (علیهالسلام) به اندازه ائمهی قبلی، شناختهشده نبودند و (لااقل در آغاز امامت) جایگاه اجتماعی آنان را نداشتند. (هرچند تمام ائمه از حیث مقام علمی و معنوی یکسان هستند.)
4⃣یکی از دلائل عدم محبوبیت امام سجاد (علیهالسلام) در میان مردم زمانهشان، شرکت نکردن در قیامهایی است که علیه حکومت یزید شکل گرفته بود. ایشان برای قطع نشدنِ خط هدایت مردم، حتی در قیام «حرّه» نیز شرکت نکردند و از جانب مردم مدینه، که توسط لشکر یزید، شدیداً سرکوب و تحقیر شدند، مورد طعن و کنایه بودند. لذا گزارش ابنابیالحدید، چندان دور از واقعیت نیست.
5⃣بعدها با تلاش گسترده امام سجاد، کار به جایی رسید که در اواخر عمر شریفشان، مدینه پر شدهبود از موالیِ ایشان. همین صبر و استقامت امام و تمرکزشان بر تربیت شیعیان، باعث شد که جبههی حق، که تعدادشان تقریباً به صفر رسیدهبود، کمکم تقویت شود و شرایط برای فعالیت امام باقر و امام صادق (علیهمالسلام) فراهم گردد.
🔷دراینرابطه، گفتنی بسیار است، که در این مجال نمیگنجد.
#امام_حسین_علیه_السلام #امام_سجاد_علیه_السلام #امام_صادق_علیه_السلام #غربت_اهل_بیت_علیهم_السلام #کربلا #عاشورا #غربت #اهل_سنت #شیعه #مکه #مدینه #ارتداد
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
💠آموزش عملی نماز توسط امام صادق به حمادبنعیسی
🌿از حماد بن عیسی1⃣ نقل شده است:
🔸روزی امام صادق (علیهالسلام) به من فرمودند: «ای حماد! یک نماز خوب و زیبا بخوان!»
🔹حماد گوید: عرض کردم: سرورم! من کتاب «حریز»2⃣ را که درباره نماز است، حفظام.
🔸حضرت فرمودند: «اشکالی ندارد، حماد! بلند شو و نماز بخوان.»
🔹حماد گوید: من مقابل حضرت بلند شدم، رو به قبله ایستادم و نمازم را آغاز کردم و رکوع و سجودی انجام دادم.
🔸حضرت فرمودند: «حماد! نماز خوب و زیبایی نخواندی و چهقدر زشت است برای یکی از شما (شیعیان) که شصتهفتادسال از عمرش گذشته باشد، اما نتواند یک نماز با آدابِ کاملش بخواند.»
🔹حماد گوید: من پیش خودم خیلی خجالت کشیدم و عرض کردم: فدایتان شوم، پس شما نماز خواندن را به من بیاموزید.
🔰قیام و تکبیرةالإحرام🔰
امام صادق (علیهالسلام) رو به قبله ایستادند، دستانشان را کاملاً به بدنشان چسباندند و انگشتانشان را هم به هم چسباندند.
پاهایشان را بهاندازه سه انگشت باز (یک وجب) از هم فاصله دادند و تمام انگشتانِ پاهایشان را رو به قبله قرار دادند، بهنحویکه هیچیک با قبله زاویه نداشتند.
آنگاه با تواضع، فرمودند: «الله اکبر».
🔰قرائت🔰
سپس حمد و قلهواللهاحد را با ترتیل3⃣ خواندند. سپس درحالیکه هنوز ایستاده بودند، بهاندازه یک نفس کشیدن، صبر کردند (چیزی نگفتند و حرکتی انجام ندادند.)
بعد، دستانشان را تا کنار صورتشان بالا آوردند و درحالیکه هنوز ایستادهبودند، فرمودند: «الله اکبر».
🔰رکوع🔰
سپس به رکوع رفتند و زانوهایشان را کاملاً با دو کف دستشان گرفتند، درحالیکه انگشتانشان کاملاً باز بود.
زانوهایشان را آنقدر (با دستانشان) به عقب هُل دادند تا کمرشان کاملاً صاف شد، بهنحویکه اگر قطرهای آب یا روغن روی آن ریخته میشد، به خاطرِ صاف بودنِ کمرشان، از روی آن نمیریخت.
گردنشان را هم (به سمت جلو) کشیدند.
سپس سه بار با ترتیل فرمودند: «سبحانَ ربّیَ العظیمِ و بحمدِه».
🔰قیام پس از رکوع🔰
سپس ایستادند. وقتی قیامشان کامل شد، فرمودند: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه» سپس درحالیکه ایستاده بودند، تکبیر گفتند و دستانشان را تا کنار صورتشان بالا آوردند.
🔰سجده اول🔰
سپس به سجده رفتند و دستانشان را درحالیکه انگشتانشان را به هم چسبانده بودند، روی زمین قرار دادند؛ (دستانشان) در راستای زانوهایشان و کنار صورتشان (قرار داشت.)
بعد، سه مرتبه فرمودند: «سبحانَ ربّیَ الأعلَی و بحمدِه».
هیچیک از اعضای بدنشان به عضو دیگر تکیه نداشت.4⃣
و هشت عضو بدنشان روی زمین قرار داشت؛ دو کف دست، دو زانو، دو انگشت شستِ پا، پیشانی و بینی...
👈ادامه دارد...
💠 کـانـال «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona