﷽؛
حدیث روز
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
🔹حُسينٌ مِنّي و أنا مِن حسينٍ، أحَبَّ اللّهُ مَن أحبَّ حسينا
🔹حسين از من است و من از حسينم. هر كه حسين را دوست بدارد خداوند دوستش بدارد
ميزان الحكمه جلد ۱ ص ۳۳۳
https://eitaa.com/hadithz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خوشبختی
نگاهِ
#خداست...
دعا میکنم خداوند
چشم ازتون برنداره 🤲
الهی آمین😊🍀
#صبحتون_بخیر
https://eitaa.com/hadithz
11.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پروردگارا،
نعمت یاد امام #حسین ع را روز به روز
در کشور ما فراوان تر و مستدام تر بفرما...
#الهی_آمین🤲
#محرم
#امام_خامنه_ای
https://eitaa.com/hadithz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم میگفت...
بچه در شش ماهگی تازه گردن می گیرد...😭😭😭🖤
#شش_ماهه_حسین_ع
#باب_الحوائج
https://eitaa.com/hadithz
﷽⃟🍃⃟🌤
💠غایب شدن انبیاء
از میان مردم زمان خود
🌤غییت #حضرت_ادریس علیهالسلام از میان قوم خود
🔆از اماممحمّدباقرعلیهالسّلام چنین روایت شده، فرمودند:
"آغاز #نبوّت ادریس -علیهالسّلام- آن بود که در زمان او پادشاه جبّاری حکومت میکرد و روزی سوار بر مرکب شد و در یکی از گردشگاههایش، زمین سرسبز و خرّمی را دید که متعلّق به یک مؤمن تارک دنیایی بود و از آن خوشش آمد و از وزیرانش پرسید: این زمین از آن کیست؟ گفتند: متعلّق به بنده مؤمنی از بندگان پادشاه است، فلان شخص تارک دنیا.
✉️ او را فرا خواند و بدو گفت: این زمین را به من پیشکش کن و او گفت: عیال من از تو بدان نیازمندتر است.
گفت: قیمت آن را مشخّص کن تا بهای آن را بپردازم و او پاسخ داد نه آن را پیشکش میکنم و نه میفروشم از این کار منصرف شو.
پادشاه از این سخن بر آشفت و غمگین و اندیشناک به نزد خانواده خود برگشت و او را زنی بود از طایفه ازارقه یا کبود چشمان که مورد پسندش بود و در گرفتاریها با او مشورت می کرد.
🟢چون در جای خود قرار گرفت به دنبال آن زن فرستاد تا در باره گستاخی مالک آن زمین با او مشورت کند و آن زن آمد و چهره پادشاه را غضبناک دید و گفت: پادشاها! چه ناگواری رخ داده که خشم از رخسارت نمایان است؟ بازگو پیش از آنکه اقدامی از شما سرزند و شاه داستان زمین و گفتگوی فیما بین را باز گفت.
🔥آن زن گفت: ای پادشاه این کار برای کسی مهمّ است که قدرت تغییر و انتقام را نداشته باشد و اگر دوست نمیداری که او را بی دلیل بکشی، من این کار را عهدهدار میشوم و زمین را با دلیل در اختیار تو قرار خواهم داد و آن دلیل نزد مردم مملکت، در بردارنده عذر تو خواهد بود.
شاه گفت: آن چیست؟ زن گفت: گروهی از یاران ازارقه خود را به نزد او میفرستم تا او را به نزد تو آورند و علیه او گواهی دهند که از دین تو بیزاری جسته و قتل و اخذ املاکش بر تو رواست.
پادشاه گفت: آن کار را انجام بده.
راوی گوید: و آن زن را یارانی از ازارقه بود که بر دین او بودند و قتل مؤمنان تارک دنیا را جایز میدانستند و به دنبال ایشان فرستاد و به نزد او آمدند و به آنها دستور داد که علیه فلان شخص رافضی نزد پادشاه گواهی دهند که از دین پادشاه برگشته است و آنها هم گواهی دادند و او را کشت و زمینش را تصاحب کرد.
در این هنگام خدای تعالی خشمگین گردید و به ادریس وحی کرد که به نزد این بنده جبّارم برو و به او بگو: آیا به این راضی نشدی که بنده مؤمنم را کشتی؟ زمین او را هم در اختیار خود در آوردی و خانواده او را محتاج و گرسنه ساختی! بدان به عزّت خود سوگند که در آخرت از تو انتقام کشم و در دنیا پادشاهی را از تو سلب کنم و شهرت را ویران سازم وعزّتت را به ذلّت مبدّل کنم و بدن آن زنت را خوراک سگان سازم که ای بدبخت! حلم من تو را فریفته است.
و ادریس با رسالت پروردگارش به نزد او آمد در حالی که بر تختش نشسته بود و یارانش به گردش حلقه زده بودند و...
ادامه دارد..👇
منبع:کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۵۵به بعد
┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄
https://eitaa.com/hadithz
﷽⃟🍃⃟🌤
💠غایب شدن #انبیاء از میان مردم زمان خود
✅ حضرت #ادریس علیه السلام(قسمت دوم)
ادریس گفت:" ای جبّار! من رسول الهی به جانب تو هستم و او خطاب به تو می فرماید:" آیا به این راضی نشدی که بنده مؤمنم را کشتی؟ زمین او را هم در اختیار خود در آوردی و خانواده او را محتاج و گرسنه ساختی!
بدان به عزّت خود سوگند که در آخرت از تو انتقام می کشم و در دنیا پادشاهی را از تو گرفته و شهرت را ویران می سازم و عزّتت را به ذلّت مبدّل کرده و بدن آن زنت را خوراک سگان سازم".
🔸پادشاه ستمکار گفت: ای ادریس! از نزد من بیرون رو و خودت را بر من مقدّم مدار.سپس زنش را خواست و سخنان ادریس را به اطّلاع او رسانید آن زن گفت:
"رسالت خدای ادریس ترا به هراس نیفکند، من کسی را می فرستم تا او را بکشد و رسالت خدایش و آنچه که برای تو آورده باطل شود"،
شاه گفت: اقدام کن.
و ادریس نیز یارانی از مؤمنان تارک دنیا داشت که با وی انجمن می کردند و ادریس به آنها گزارش وحی الهی و رسالتش به نزدآن جبّار و ابلاغ کلام الهی را گفت و آنها ترسیدند که او را بکشد.
🔸زن آن جبّار چهل تن از ازارقه را به نزد ادریس فرستاد تا او را بکشند و آنها به انجمنی که او با یاران خود می نشست رفتند و او را نیافتند و برگشتند،
یاران ادریس احساس کرده که آنها آمدند تا او را بکشند و در جستجوی وی برآمده و او را یافته و گفتند:
🔹"ای ادریس! مواظب خودت باش که این جبّار قاتل تو است، امروز چهل تن از ازارقه را فرستاده بود تا ترا بکشند، از این شهر بگریز"!
و ادریس نیز همان روز با چند نفر از یارانش از آن شهر کناره گرفت و سحرگاه با پروردگارش به مناجات برخاسته و گفت:" ای خدای من مرا به نزد این جبّار فرستادی و من نیز ابلاغ کلام ترا کردم و او مرا به قتل تهدید کرده است و اگر به من دسترسی پیدا کند مرا خواهد کشت".
خدای تعالی وحی فرمود که از او دوری کن و از قریه اش بیرون شو مرا با او واگذار که به عزّتم سوگند که فرمانم را در باره او جاری سازم و کار تو و رسالت ترا در باره او انجام خواهم داد..."
ادامه دارد...👇
منبع:کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق،چاپ دیجیتال،ص۲۰۷به بعد
┄┅•|•⊰❁🌸〇⃟🌤❁⊱•|┅┄
https://eitaa.com/hadithz