eitaa logo
نکات‌ناب‌وحکمت‌های‌ آیت‌الله‌حائری‌شیرازی
73.7هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
324 ویدیو
620 فایل
دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله حائری‌شیرازی (ره) [لطفا تقاضای ارسال فایل نفرمایید] نظرات، پیشنهادات و انتقادات: @haeri1395 ادمین فروش کتاب: @Ketab_haershirazi شماره تماس: 09195194676 کانال صوتی: @haerishirazi_mp3
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی بچهها شاخه درختی را میگیرند و به آن آویزان میشوند تا از درخت بالا بروند. حَسَنات اینطوراند. نماز شاخهای است از شاخههای طوبی. وقتی نماز می‌خوانید، دستتان را به این شاخه از درخت طوبی گرفتهاید تا شما را به بهشت ببرد. کارهای خیر، شاخههای طوبی هستند و انسان را بهطرف بهشت عروج میدهند. @haerishirazi
اخلاق بد مسری است، با متکبر معاشرت کنی، متکبر میشوی، همانطور که اگر با مبتلا به آبله همغذا شوی، آبله میگیری. @haerishirazi
برایت پیش آمده که دندانت درد بگیرد و تا صبح به خودت بپیچی ؟ گاهی کسی چندین سال به دندان درد مبلاست. وقتی دندانش را کشید، دندان دیگرش شروع به درد میکند. دوا میخورد، یک هفته دیگر دوباره درد میگیرد. یک لیوان آب میخورد، درد می گیرد، بستنی می‌خورد، درد میگیرد. این دردها را روی هم بسنجید چقدر است؟ آن لذّت را هم نگاه کنید، چقدر است؟ همانطور که معلم به بچه دبستانی می گوید : با دندانت بادام نشکن ،انبیاء به انسان میگویند با روحت دروغ نگو، روح شکسته و خرد میشود، فهم روح گرفته میشود. @haerishirazi
میگویی: «آقا چکشت را به من بده تا میخ ته کفشم را بکوبم». آیا منّتی سر او دارید که چکشش را به شما داده؟ میخ کفش او نبود، میخ کفش شما بود. عمل صالح، خیرش به جیب خودتان میرود نه توی جیب خدا. میخ کفش‌تان را با چکش او کوبیدهاید. چکش او همین جان و تن و نیرویی است که عطایتان کرده است. پس احساس کنید که به او بدهکار شدهاید نه طلبکار. ریشه عُجب انسان، این است که خودش را مالک میبیند. اگر تمام حَسَنات اهل عالم از دست و زبانتان صادر شود، اما خودتان را شناخته باشید، برای شما هیچ عُجبی نمیآورد. @haerishirazi
کسانی که شیاطین بر آنها مسلط شدهاند، اینها را شیطان از آب گرفته، صید کرده و قلبشان مرده است. همچنان که قلب ماهی در آب زنده است، قلب انسان هم به عشق خدا زنده است، همانطور که اگر ماهی را از آب بیرون بکشند میمیرد، قلب انسان را هم اگر از یاد خدا بیرون بکشند میمیرد. در این هنگام، ظاهرا زنده است ولی دل او مرده است. اگر از دریای ذکر خدا دلی را بیرون بکشند، مانند ماهی بیرون از آب، آن قدر دست و پا میزند تا بمیرد. پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «المؤمِنُ فی المسجدِ کالسَّمَک فِی الماء» مؤمن در مسجد مثل ماهی در آب است. @haerishirazi
صیاد برای گرفتن ماهی، قلاّب بهکار میبرد. بر سر قلاّب، طعمه‌ای که ماهی دوست دارد میگذارد. ماهی قلاب را همراه طعمه میبلعد. قلاّب که بلعیده شد، تکانی به نخ قلاب وارد میشود؛ اگر ماهی کم ‌وزن باشد، صیاد با یک ضرب آن را بالا میکشد و اگر سنگین باشد، صیاد بهطور متناوب آن را میکشد و رها میکند تا خسته و بیجان شود. وقتی مطمئن شد که ماهی دیگر توانی ندارد آن را بیرون میکشد. شیطان گاهی قلاّبش به انسانی گیر میکند. طعمه سر قلاّب، آرزوی دراز، ریاست طلبی، علاقه به زن و فرزند و در یک کلمه علاقه به دنیا است. بعد از اینکه انسان را به دنیا علاقهمند کرد، قلاب را شل و سفت میکند. ولی مواظب است بند قلاب پاره نشود. چندین بار او را میآورد و میبرد تا بالاخره او را از «ذکراللّه» خارج کند. @haerishirazi
پرسش: دربرابر امتحانات گوناگونی که در این عالم ازما گرفته می‌شود، چگونه تسلیم و راضی به رضای خداوند باشیم؟! پاسخ: باید مواظب بود رضای خدا را بعنوان اینکه ما اشتباه نکرده ایم، تلقی نکنیم. اول در کارمان دقت کنیم، اگر هیچ اشتباهی نکرده‌ایم، به رضای خداوند راضی باشیم. اما اگر در یکی از هزار عامل اشتباه داشتیم و تقصیری از جانب ما بود، باید از کار خودمان ناراضی باشیم و به کاری که کردیم معترض باشیم. اینکه ما همه کارهای اشتباه را انجام بدهیم و همه خرابی‌ها بر سرمان آوار شود بعد بگوییم «رضی بقضاء الله و تسلیما لامره» راضی هستیم به رضای خداوند، این درست نیست. @haerishirazi
🔹شما پرسیده اید: اینکه ما باید مأموم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشیم، یعنی از ایشان پیروی کنیم و توقعی هم درمقابل نداشته باشیم؟ 🔹پاسخ آیت الله حائری شیرازی: نه اینگونه نیست. راهی را که ایشان معین کرده‌اند باید برویم. توقع ما باید این باشد که ما را به حال خودمان رها نکند. «إلهی لا تَکِلنی إلی نَفسی طَرفَة عَینٍ أبداً». خداوندا؛ مرا به اندازه یک چشم برهم زدن، به خودم وا مگذار. این بزرگترین مزدی است که به ما می‌دهند. @haerishirazi
🔹شما پرسیده اید: چگونه تسلیم محض و بی چون و چرای اهل بیت علیهم السلام باشیم؟ 🔹پاسخ آیت الله حائری شیرازی: اول باید مطیع محض عقل باشیم بعد مطیع اهل بیت علیهم السلام. چون ما دو حجت داریم. حجت درونی که عقل است و حجت بیرونی که انبیاء و اهل بیت علیهم السلام هستند. حجت درونی یا همان عقل، از حجت بیرونی ‌به ما نزدیکتر است. انسان اگر با حجت درونی که عقل است خوب کار کند، عادت می‌کند با حجت بیرونی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است خوب کار کند و مطیعش باشد. آنهایی که عقلشان را تعطیل می‌کنند و خیال می‌کنند که مطیع امام زمان عجل الله هستند،‌ اشتباه می‌کنند. @haerishirazi
اگر پنبه کنار آهنربا باشد، آهنربا کششی نسبت به پنبه ندارد، اما اگر براده آهن را درون پنبه بگذارید، در این حالت پنبه به سمت آهنربا کشیده میشود. در اینجا خود پنبه جذب نمیشود، بلکه برادههای آهن به سمت آن کشیده میشوند. معصیتها مثل آهنربا، نان حرام مانند آهن و انسان مثل پنبه است. وقتی که انسان گوشتش از نان حرام روییده باشد، نمیتواند از کنار معصیتها بگذرد. وقتی از کنار معصیت رد می‌شود، مجذوب آن میشود. این خاصیت درونی لقمه حرام است. اما اگر لقمه صددرصد حلال باشد، از کنار عبادات که میگذرد، عبادات او را جذب میکنند، از کنار امام‌زاده که میگذرد به زیارت ایشان میل پیدا میکند. @haerishirazi
یکی از پیامبران به عزرائیل گفته بود: هر وقت خواستی سراغ من بیایی، از قبل خبر بده. وقتش که شد عزرائیل آمد. آن پیامبر به او گفت: مگر بنا نبود از پیش خبرم کنی؟ گفت: خبر کردم. گفت: کی؟ عزرائیل پاسخ داد: این موی سرت که سپید شد من بودم که با تو حرف میزدم، چین و چروک صورتت من بودم. خیلی از چیزهایی که میبینیم، مثل همین قصه، پیغام‌اند، درس‌اند، منتها باید خودمان حواسمان باشد. مثلا فرزند برای انسان درس بزرگی است. اگر بچه شما کاری کند که در شأن او نباشد، ناراحت میشوید؛ پس قبول کنید که اگر خود ما هم عملی انجام دهیم که در شأنمان نباشد، خدا خوشش نمیآید. شما با همه محبتی که به فرزندتان دارید، او را تنبیه میکنید و اگر از تنبیه نتیجه نگرفتید، رنج میکشید و ممکن است بهتدریج از او نفرت پیدا کنید. انسان هم با اینکه مخلوق خداست، اگر آن طور که خدا میپسندد نباشد، ممکن است به جایی برسد که پیش خدا منفور بشود. وقتی بچّه به شما اعتماد نمیکند بدتان میآید، امّا وقتی بچّه شما، باور دارد که شما دوستش دارید، خرسند میشوید؛ اگر ما به خداوند خوش گمان باشیم، دلمان به وعدههای او آرام باشد و به او اعتماد کنیم، خدا ما را به خود نزدیک میکند. @haerishirazi
گاهی دوایی را که تلخ است به بچّه میخورانید، یا دکتر میخواهد به او آمپول بزند؛ و میدانید که اگر این آمپول تزریق نشود یا آن دوا را نخورد، مرضش شدّت پیدا میکند. از طرف دیگر بچّه ناراحت است، از دوا بدش میآید ولی برایش لازم است؛ این مثالی برای مصیبتهاست که دوای انسان است. بچّه گاهی آبنبات دوست دارد، آدامس و شکلات دوست دارد، اما مضر است یا زیادش ضرر دارد. از دست بچّه میگیرید و او بهانه میگیرد اما بهخاطر خودش به او نمیدهید. ما غیبت میکنیم، این غیبت در دهان ما شیرین است ولی برای ما سمّ است، بچه ممکن است نقل و نفتالین را با هم اشتباه بگیرد، چقدر خطرناک است که کنار دست بچّه باشد! خوب بچّه میخواهد موسیقی حرام گوش کند، چطور اگر نفتالین را بهجای قند میخواست بخورد، از او میگرفتید، اگر نفت را بهجای آب میخواست بخورد، فورا دور از دستش میگذاشتید، اما به سم روحی چنین حساسیتی نشان نمیدهید. اگر بچه داروی سمی مصرف کند شما بلافاصله میبرید و معدهاش را شستشو میدهید تا آثار آن سمّ از بین برود. استغفار شستشوی معده از روح انسان است. وقتی که بچّهای نفت میخورد و بیهوش میشود، اگر خوابش ببرد، خطرناک است. اگر تریاک خورده، خوابش ببرد، خطرناک است، همینطور وقتی انسان گناه میکند، اگر مست شود، غافل شود و غفلتش ادامه پیدا کند؛ خطر ناک است و هلاک میشود؛ باید او را بیدار نگهداشت، شما برای بچه خودتان به دکتر نیازمندید، خدا هم برای ما انبیاء را فرستاده که طبیب ما باشند و به ما بگویند، چه چیزی برای ما حکم نفتالین دارد و چه چیزی حکم قند؟ و همه گناهانی که از آن ریشه میگیرند، همان نفتالینهایی هستند که انسان میپندارد قند است. @haerishirazi
شخصی پیش من آمده بود و از تعبیری که جایی درباره او به زبان رانده بودند، ناراحت بود. به او گفتم حرفی درباره تو زدهاند که دلت از آن حرف آتش گرفته است. اما آیا برای ظلمی است که به خودت شده، یا بیشتر از آن میسوزی که ظلمی به آنها شده، آن هم از طرف خود آنها؟ گفتم، فرض کن تو در بلندی نشستهای و طرف دستش به تو نمیرسد، هرچه میکند، چیزی گیر نمیآورد زیر پا بگذارد تا دستش به تو برسد. بچهی شیرخواره خودش را که در آن نزدیکی است، برمیدارد و زیر پایش میگذارد تا قدّش بالا بیاید یعنی بهاندازهی شصت هفتاد کیلوبار روی بچهی ششماهه فشار میآورد تا سه تا مشت به تو بزند. تو در آن حالت که بچهی او زیر پایش دارد جان میدهد، در بند این هستی که مشت میخوری یا دلت برای آن بچه میسوزد؟ گفت: قطعا بچهی او که زیر پایش دارد جان میدهد. برای من بینهایت رنجآور است. پرسیدم: بچه آدم پیشش عزیزتر است یا ایمانش؟ برو ببین آن که به تو ناروا نسبت داده، آیا در قلبش لذت مناجات با خدا مانده؟ دیگر از اشک شب چیزی مانده؟ سپس توصیه کردم که: اگر میخواهی از خودت دفاع کنی، مبادا پا روی ارتباط خودت با خدا بگذاری و چیزی به طرفت بگویی که شرع اجازه نداده است. قرآن میفرماید: «وَلا یجرِمَنّکم شنئان قومٍ عَلی اَلاّ تَعدِ لُوا اِعدِلُو هُوَ اَقرَبُ لِلتّقوی». بغض کسان دیگر شما را بر آن ندارد که از عدالت خارج شوید؛ عدالت را حفظ کنید، برای تقوای شما عدالت بهتر است: «اِعدِلُوا هُوَ اَقرَبُ لِلّتَقوی». در وقت دفاع از خود، چیزی نگویید که به آن یقین ندارید والاّ شیطان کلاه سرتان گذاشته و ایمان شما زیر پا رفته و له شده است. اگر بخواهید توی کوچه، خیابان با کسی دست به یقه شوید، بچه به بغل دعوا نمیکنید، چون بچه وسط دعوا له میشود، مواظب باشید ایمانتان وسط این دشمنیها له نشود که از بچه مهمتر است. @haerishirazi
دو جادهی وسیع را در نظر بگیرید که یک مقصد دارند و هر دو به یک رودخانه منتهی میشوند، منتها از این دو جاده، تنها یکی به پل متصل میشود و دیگر پلی روی رودخانه ندارد. آن دو جاده دو نوع زندگی در این دنیاست، برای کافر و مؤمن تا آن که به لبه رودخانه برسند. مرگ به منزله ورودی پل است. آدم با تقوا ماشین خود را از قبل در جادهای که به پل منتهی میشود، انداخته است. قرآن هم میفرماید: «وَ العاقِبَة لِلمُتَقین». اما جادهی سمت چپ پل ندارد تا به آن طرف وصل شود، ابتر و بیعاقبت است. انبیاء و اولیاء آمدهاند تا به کسانی که دارند در آن جاده دست چپ میافتند، بگویند: اینجا پل فرو ریخته است، یک قدری سرعت را کم کنید و به اطراف نگاه کنید و ماشین را در جادهی سمت راست بیندازید. کار شیطان هموار کردن جادهی دست چپی و رو به راه کردن وسایل سریعالسیری است که انسانها را به رودخانه میاندازد، و از آن طرف سنگ انداختن در اینجادهای که آخرش رودخانه دارد. نان حلالی میخواهی بخوری، شیطان جادهاش را سنگ و کلوخ میکند. نان حرام بخواهی بخوری، جادهاش را شیطان آسفالت میکند. اگر بخواهی راست بگویی و درست باشی و کاسبی کنی، از حرامخوارها عقب میافتی و باید مقداری کسادی را تحمل کنی. جاده تقوی، آخر دارد؛ پل دارد؛ اما راهش بسیار صعبالعبور است. آن جاده، اتوبان است، آسفالتش درجه یک است. اما وقتی به رودخانه میرسد، پل ندارد و همین عیب برایش کافی است. این دو تا جاده به موازات هم کشیده شدهاند و تا یکمتر مانده به پل، خدا راه پیچیدن را بازگذاشته است: تا لحظاتی که مرگ انسان نرسیده و دو چرخ اول در رودخانه نیفتاده، میتوانی دور بزنی بیایی در جاده دست راست. ساحرانی را که فرعون برای رقابت با موسی استخدام کرده بود، رزق خدا را میخوردند اما عبادت فرعون میکردند. یک عمر برای عزّت و پیروزی فرعون، هر تلاشی کرده بودند. موسی(ع) گفت: شما اول شروع کنید. وقتی برنامهشان را اجرا کردند، موسی(ع) عصایش را انداخت و ناگهان تمام ریسمانهای مارنمای آنها را بلعید و چیزی در میدان باقی نگذاشت. یک صحرا تجهیزات جادو را جاروب کرد. فهمیدند که این دیگر سحر نیست. شهادت به حقانیت موسی دادند: در قدمهای آخر جاده بودند و نزدیک بود در رودخانه پرت شوند اما مسیرشان را به سمت راست تغییر دادند و یک ساعت بعد زیر شکنجه شهید شدند. بعد از چهل سال عبادت شیطان یک ساعت آخر عمرشان، خدا را بندگی کردند. خوش به حالشان که خوشاقبالترین آدمها بودهاند و الان جزء اولیاء اللّه هستند. از آن طرف هم بودهاند کسانی که عمری در جاده دست راست میراندند اما پیش از مگر به دست چپ پیچیدند. زبیر در روز «اُحد» که حمزه(ع) شهید شد، در کنار امام علی(ع) ایستاد و با چندنفر انگشتشمار دیگر استقامت کرد. در جنگ «حنین» هم همینطور ایستادگی کرد و جزو معدود اصحابی بود که فرار نکرد. در همهی فتوحات حضور داشت اما در جنگ جمل پسرش اغوایش کرد، و رفیق نااهل در او اثر گذاشت و به این توهم افتاد که علی(ع) سوابق و زحمات او را نادیده گرفته است. عارش شد که به رضای علی راضی بشود و با او کنار بیاید و سرانجام کشته شد. @haerishirazi
خانم‌ها به شوهرشان بگویند، نانی که سر سفره میآوری، اگر کم باشد و حلال، بهتر است که حرام باشد و زیاد. رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به پل میشود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین میتواند بهسرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به دره سقوط میکند. ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسهات کنند که «چرا در این جادهی سنگلاخ و تنگ آمدهای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جادهاش صاف بود و نرم ». راه تقوی راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد اما جادهی دنیا اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست می‌رسند و به دره پرت میشوند. گاهی یک عابر، لنگ لنگان میگذرد، نهتنها ماشین ندارد و پیاده است، که لنگ هم میزند، اما او در راه نجات است، با نظر حقارت در او منگر. @haerishirazi