فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حکایت «پیله و پروانه»
🔸 نقاشی شن: علی برنایی
🔸 راوی: محمد اطهری
🔻 برگرفته از کتاب «#تمثیلات آیت الله حائری شیرازی»
📺 کاری از: گروه اجتماعی شبکه چهار سیما
🎥 استودیو #نماشن؛ نمایشی از نور و شن
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸خدا چگونه به انقلاب کمک میکند؟ (1)🔸
روی این مسأله دقت کنید: «این ممکلت صاحب دارد»، یک پرانتزی هم برای صاحب آن باز بگذارید!!
در مورد این قسمتهایی که مربوط به ما نیست، نگران مدیریتشان نباشید. در آنچه که از حد ما خارج است، راحت بخوابید! هیچ نگران نباشید. در آنچه که در حد توانمان است، باید بیخوابی بکشیم؛ اما در مواردی که در حد توانمان نیست، نگران نباشیم.
«ان تنصروا الله ینصرکم» یعنی:«ان تنصروا الله [فی ما تستطیعون]، ینصرکم [فی ما لا تسطیعون]» [اگر خدا را در مسائلی که در توانتان هست یاری کردید، خدا شما را در مسائلی که توانتان نیست، یاری میکند]
حملۀ آمریکا به طبس، خارج از حدّ ما بود؛ جزء حدّ خدا بود و لذا طوفان را آورد. اما دیگر اینطور نیست که هر دفعه میرویم در عملیات، خدا یک طوفانی بفرستد و آنها را از بین ببرد! آنها حدّ خود ما است. شهید میدهیم و طبیعی است که بدهیم.
چرا؟ چون روش تربیتی خدا این نیست که ما را تنبل و پرتوقع بار بیاورد. در آن مقطع که شما ناتوان هستید، روی توانایی خدا حساب بکنید. درست هم هست. اما وقتی شما از آن مقطع گذشتید و توان پیدا کردید، حتما باید از #ابزار استفاده کنید.
اگر یک دست غیبی میآمد و صدام را با یک نفرین از بین میبرد، حالا کجا بودیم؟ هیج جا! هیچ جا! هیج جا! حالا دیگر قاسم سلیمانی را نداشتیم! چون قاسم سلیمانی را بخاطر این فشارها به دست آوردیم. به دلیل اینکه شب تا صبح در اتاق جنگ نشسته بدست آوردیم. بهترین کمک خدا، همین نوع است که به آدم کمک نکنند. «خیر الناصرین» یعنی همین! اگر خودت می توانی، به تو کمک نمیکنم.
@haerishirazi
استاتوس-308-1.jpg
718.1K
فایل وضعیت
@haerishirazi
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
📣🎁🌸 مژده
ان شا الله از یکی دو روز آینده، سلسله جلسات شرح ابیات عرفانی #حافظ توسط آیت الله حائری شیرازی (ره)، در کانال بارگذاری خواهد شد.
این سلسله جلسات، در دهۀ 80، هنگام سحر و در کنار مقبرۀ حافظ شیرازی تشکیل میشد و مرحوم استاد (ره) با شور و حرارت و حالات معنوی به شرح ابیات میپرداختند که ان شا الله میتواند برای مخاطبین کانال، روحفزا باشد.
تعداد جلسات، 74 جلسۀ تقریباً بیست دقیقهای است که صوت و فیلم آن در کانال قرار داده خواهد شد.
📌 با ما همراه باشید و کانال را به دوستانتان نیز معرفی بفرمایید. 👈
http://eitaa.com/joinchat/454361092C75c4b499d3
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ کلیپ ویژه ♨️
🎥 ببینید | صحنههایی جالب از زیارت قبر حافظ توسط مرحوم آیت الله حائری شیرازی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
#حافظ
@haerishirazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حکایت «چشم ها»
🔸 نقاشی شن: علی برنایی
🔸 راوی: محمد اطهری
🔻 برگرفته از کتاب «#تمثیلات آیت الله حائری شیرازی»
📺 کاری از: گروه اجتماعی شبکه چهار سیما
🎥 استودیو #نماشن؛ نمایشی از نور و شن
@haerishirazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حکایت «طعم شیرین غذا»
🔸 نقاشی شن: علی برنایی
🔸 راوی: محمد اطهری
🔻 برگرفته از کتاب «#تمثیلات آیت الله حائری شیرازی»
📺 کاری از: گروه اجتماعی شبکه چهار سیما
🎥 استودیو #نماشن؛ نمایشی از نور و شن
@haerishirazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | #درس_سحر (شرح ابیات حافظ)
🔹 آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸 حدود استفاده از شعر شعرا 🔸
قسمت 1 (#ویدئو)
@haerishirazi
1~1.mp3
4.91M
🎙 بشنوید | #درس_سحر (شرح ابیات حافظ)
🔹 آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸 حدود استفاده از شعر شعرا 🔸
قسمت 1 (#صوت)
@haerishirazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ کلیپ ویژه ♨️
🎥 ببینید | قانون دستگاه الهی
📌 نکتهای #بسیار_مهم برای تمام کسانی که مشغول #کار_فرهنگی و #خدمت_به_دین هستند.
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
@haerishirazi
💎 دربارۀ مجموعه برنامههای #درس_سحر
🔸 حجه الاسلام محمدرضا رنجبر دربارۀ چگونگی شکلگیری این جلسات، اینطور نگاشتهاند:
از آنجا که جوشش ضمیر استاد بزرگوارم را بارها آزموده و از خُمّ مصاحبت آن عزیز جرعهها نوشیده بودم و از سویی اقبال قلوب نسبت به حضرت خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را نیز همگان شاهدیم، از این رو اصرار بسیار ورزیدم که ایشان به انتخاب خود تکبیت ها و یا احیاناً غزلهایی را شرح کنند؛ و پیشنهادم این بود که این امر، شبانه و در حافظیه و در جوار تربت پاک حضرتش که زیارتگه رندان جهان خواهد شد، اتفاق افتد؛ و افتاد.
البته همچنان برای اینجانب جای #شگفت است که چگونه ایشان حافظ را #تفألوار می گشود و بیتی و یا غزلی را گزینش میکرد و بی هیچ آمادگی شرح میگفت، و این در حالی بود که تصویربرداران برای شبکههای داخلی و خارجی تصویر میگرفتند ...
————————-
📌 این مجموعۀ نفیس، در روزهای #شنبه و #سهشنبۀ هر هفته، در کانال آیت الله حائری شیرازی (ره) بارگذاری خواهد شد (ان شاء الله)
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸اگر میخواهی طلبه بشوی، اینها را ببین؛ نه دستبوسیها را !🔸
هر وقت به ذهنتان میآید که آخوند شوید، #دستبوسی_ها_را_نبینید. تکریمها و تجلیلها را نبینید. این ها شیطانی است.
آقا شیخ فضل الله نوری را بر بالای دار ببینید. بگویید من #این_را_دیدم که آمدم آخوند بشوم. اگر برای آقا شیخ فضل الله شدن آمدی، آخوند شدی. بعد اگر فحش به تو بدهند برایت مهم نیست. آن که فحش خوریاش محکم نباشد، این نقطه ضعف است.
@haerishirazi
🔸سفارش تبعیض آمیز!🔸
📝#خاطرۀ_شیرین دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔹بالأخره بعد از کش و قوس های فراوان، در آبان ماه 88، من هم سرباز شدم. پادگان آیت الله خاتمی یزد. بماند که چه ها کشیدم! هر چه بود گذشت.
هر روز، نزدیکی های اذان صبح مجالی دست می داد تا چند دقیقه ای تلفنی صحبت کنم. دفتردار پدر که بازنشسته سپاه بود را هر روز خواب آلود به پای تلفن می کشیدم: که مرد حسابی پدرم درآمد، چاره ای کن، ناسلامتی تو سرهنگ سپاهی، من زن و زندگی دارم، مادر بیمار دارم، راهی، رایزنی ای، چیزی. چند روز مرخصی جور کن و ....
این درددل های دردمندانه تقریباً هر روز ادامه داشت تا اینکه یک روز صبح، جناب دفتردار خودش گوشی تلفن را برداشت و گفت: علی مژده بده.
بی صبرانه گفتم: برایم مرخصی گرفتی؟
گفت: بالاتر!
خواب به کلی از سرم پرید، ضربان قلبم بالا رفت، گفتم: بگو ببینم چه کردی؟
گفت: «حاج آقا از مشهد به سمت شیراز می آیند و این بار از راه یزد. در شهر یزد چند سخنرانی دارند؛ از جمله در پادگان شما! وقتی آمد پادگان شما، می توانی همراهشون بیایی شیراز! »
یکه خوردم. هم خوشحال شدم و هم متعجب. چه خواهد شد؟
🔹 آن روز را با لحظه شماری گذراندم. تا ظهر منتظر بودم؛ خبری نشد. هنگام نماز ظهر، در مسجد پادگان اعلام کردند که ساعت پنج سخنرانی ویژه داریم و کلاس ها زودتر تمام می شود؛ حضور همه الزامیست. فرمانده گروهان ها همه را بسیج کنند.
چشمانم برق زد، قلبم به تپش افتاد که پدر می آید و من شب را پس از قریب یکی دو ماه، در شیراز خواهم گذراند. ساعت پنج شد. فرمانده گروهان، ما را به خط کرد و به مسجد بزرگ پادگان برد. قریب دو هزار سرباز، مسجد را پر کرده بودند.
🔹 بالأخره پدر آمد. تا او را دیدم، بعض امانم را برید. حدود چهل دقیقه ای صحبت کردند. یادم نیست چه گفتند، فقط آخرین جمله شان این بود که پسر من هم ما بین شماست، چند دقیقه ای او را ببینم و بروم!
همه به هم نگاه کردند. فرماندهان و سربازان، همه یکه خورده بودند. دل تو دلم نبود، احساس می کردم کل وجودم همراه ضربان قلبم بالا و پایین می شود.
همه ما را به خط کرده به صرف شام بردند. شام یک تخم مرغ آب پز به همراه یک خیار شور لپری قاش نشده و یه کف دست نان بود. شام را گرفتم و نخورده به آسایشگاه آمدم. همچنان منتظر بودم. هیچکدام از هم خدمتی ها و فرمانده ها مرا نمی شناختند. بالأخره فرمانده ی دسته آمد: «14/103 بیا بیرون». آمدم بیرون. گفت: «بازیگوش! فامیلت چیه؟»
گفتم: حائری.
لبخندی زد و گفت سر و وضعت را مرتب کن و برو دفتر فرمانده پادگان. کارت دارند.
🔹وقتی وارد سالن شدم، میز کنفرانس بزرگی آنجا بود که همه فرماندهان دور میز نشسته بودند. پدر هم همراه سردار میرحسینی فرمانده پادگان نشسته بود.
من که لاغر، کچل و سیاه تر شده بودم، با لبخند پدر اشکم درآمد.
پدر گفت: علی بابا! چهره ات مردانه شده، بیا پیش من.
شام آنها، چلو جوجه بود که به غایت زیبا، سفره آرایی شده بود.
پدر به مزاح گفت: خوب بهت می رسندها! از این چیزها که تو خانه هم گیرت نمیاد.
با خنده گفتم: شام ما از شام شما چند دوره قبلتر بود!
گفتند: یعنی چه؟
گفتم: ما تخمش را خوردیم، شما جوجه اش را می خورید.
همه خندیدند الا فرمانده گردان.
گوشی موبایل پدر را گرفتم و رفتم که به اهل منزل و مادر زنگی بزنم. همچنان فرمانده گردان مرا با چشمانش با نگاهی خشک و سرد دنبال می کرد تا اینکه شام تمام شد.
🔹 پدر، میکروفن جلوی خود را روشن کرد. زیر چشمی نگاهی به من کرد و بعد چشمانش را بست. گویی می خواهد چیزی بگوید که باب میل من نبود.
گفت: من از عزیزان و فرماندهان تشکر می کنم که این فرصت را فراهم کردند که من چند ساعتی را در این پادگان بگذرانم. بعد دستی به سرش کشید و گفت: «اینکه پسرم در اختیار شماست، فرصتیست برای ما که به همگان اثبات کنیم در جمهوری اسلامی تبعیض ور افتاده! هر کاری که سخت تر از بقیه امور است را به او بسپارید، هرکاری که دون شأن است را از او مطالبه کنید؛ مثلا وظیفه نظافت تمام دستشویی ها پادگان را به عهده او بگذارید، به او کمتر از سایرین مرخصی بدهید و .... »
همه خندیدند و فرمانده گردان هم بلندتر از بقیه! من خشکم زده بود! تمام سلول های بدنم مور مور می شد. متعجب نگاه پدر کردم و در دل گفتم میدانی داری با من چه میکنی ؟!!
🔹 پدر روی موکت نشسته بود و داشت عمامه اش را روی زانویش دوباره می بست. گفت: «علی جان! از من دلگیر نشی ها»
هنوز من گیج و منگ بودم.
عمامه اش را بر سر گذاشت و آغوشش را گشود و ...
دستش را بوسیدم. سرم را که به سینه اش فشرده بود بوسید و رفت.
🔹من ماندم و پست نیمه شب برجک 11 (برجک تنبیهی سربازان) و نظافت دستشویی ها در هر سحرگاه ... !!
منبع: (http://telegram.me/dralihaeri)
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸قدرشناسی از حق بزرگ آموزگاران🔸
آموزگاران حق بزرگی به گردن ما دارند. به همۀ عزیزان سفارش می کنم، اگر معلم کلاس اولتان در حیات است، در حالی که دارید دستش را می بوسید، یک نفر از شما عکس بگیرد و این عکس را قاب بگیرید و بگذارید بالای طاقچۀ اتاقتان. عکس آموزگارتان را در خانه نصب کنید.
[یا اینکه قاب عکس] یکی از آموزگاران دوره طفولیت خودتان که حق زیادی گردنتان دارد و با نصیحت و ارشاد و تربیت او، خدا را و راه زندگی را شناختید، مثل عکس امام و رهبر که در خانۀ خود نصب کنید. این یک نوع حقشناسی و نمکشناسی است.
#روز_معلم
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸قدرت معلم🔸
بعد از شهادت امام حسین (ع) ظاهراً به معاویةبن یزید پیشنهاد خلافت کردند و قبول نکرد. گفت: «تا علی بنالحسین هست، من سزاوار این کار نیستم؛ حق با آنها است». ناراحت شدند و تحقیق کردند که چرا اینطور گفت و آبروی ما را برد؟ چرا این فردی که ما گذاشتم سخنرانی کند چنین گفت؟ به اینجا رسیدند که معلم مکتبدار او، عمر القصوص، یک شیعه بوده و او از همان طفولیت برای معاویهبن یزید همهچیز را گفته و جریانات را به اطلاعش رسانده است.
عمر القصوص را گرفتند. گودالی کندند و زنده زنده او را خاک کردند، که چرا فرزند یزید را اینطوری تغییر دادهای. زنده بهگور کردن او چه نتیجهای داد؟ قبل از آنکه عمر القصوص را زنده بهگور کنند او بنیامیه را زنده به گور کرده بود.
قدرت معلم این است که برخلاف جریان محیط میتواند شنا کند و حتی فرزند را برخلاف خواست پدر و مادر میتواند جهت دهد. من به آن معلمی که شاگردان او فرزندان خانوادههایی هستند که اهل انقلاب نیستند میگویم که: شما #مأیوس_نباشید که از این فرزندان، جوانانی انقلابی و قاطع بسازید. #شما_میتوانید مثل عمر القصوص تعلیم بدهید و شاگردانتان را متعهد و انقلابی بار بیاورید.
#روز_معلم
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸اگر فرزندت میخواهد طلبه شود، #سجدۀ_شکر کن🔸
به بچههایتان سفارش کنید که طلبه بشوند؛ این عزت شماست. طلبه شدن، #خدمت_بسیار_بزرگی است. خود من تا وقتی که دیپلم گرفتم، بنای آخوند شدن نداشتم. وقتی که کنکور دانشکده فنی دادم، به دلایل سیاسی من را محروم کردند. به ذهنم آمد که جایی بروم که دولت نتواند جلوی من را بگیرد و دیدم هیچ جا جز آخوندی نیست. من فقط برای این آخوند شدم و حالا میگویم: اگر اینجا نبودم، کجا بودم؟ فرض کنید من در دانشگاه بودم؛ همکلاسیهای ما حالا چه کار میکنند؟ چه نقشی در جامعه دارند که ما نداریم؟ چه خدمتی میتوانند بکنند که ما نمیتوانیم بکنیم؟ طلبه، بهترین خدمتها را میتواند بکند. اگر بچهتان طلبه شده، به او روحیه بدهید و اگر به این کار علاقه دارد، او را تشوق و ترغیب کنید.
اگر فرزندت دلش میخواهد طلبه شود، #سجدۀ_شکر کن؛ او میخواهد #سهم_خدا شود.
———————
♨️ #ثبتنام_حوزههای_علمیه آغاز شده و رو به #اتمام است. لینک ثبت نام جهت پذیرش حوزههای علمیه 👈 https://b2n.ir/m44978
#وارث_انبیا
@haerishirazi
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸هر کاری، به دست هرکسی صورت نمی گیرد🔸
با خودتان فکر نکنید که ما مثلاً کوچک هستیم، چطور می توانیم این کارهایی که بزرگان کردند را بکنیم؟ این حرف را نزنید. اگر مخلص باشید، خدا کار را می دهد #به_دست_شما.
چرا ما می گوییم وقتی که #حجرالاسود بعد از سیل از جایش کنده شده بود و می خواستند سر جایش بگذارند، هرکس حجر را می گذاشت می افتاد تا اینکه پیغمبرمان توانست آن را سر جایش بگذارد؟ این معنایش چیست؟ معنایش اینست که هر کاری، #به_دست_هرکسی صورت نمی گیرد. برای هر کاری، #اهلی ساخته اند. طلبه اگر روح پیدا کند، این مثل این است که می تواند حجرالاسود را سر جایش بگذارد و حجر هم بایستد.
@haerishirazi