eitaa logo
فعالیتی انجام نمیشود.
181 دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
26هزار ویدیو
371 فایل
@haaf zanvahy351
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم 🥀 📖 السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ مُسْتَوْدَعَ حِكَمِ الْوَصِيِّينَ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که سینه مبارکت گنجینه علم اولین و آخرین است. سلام بر تو و بر روزی که به تمام جهانیان جرعه های حکمت را خواهی نوشاند. 📗بحار الأنوار، ج‏99، ص97 🥀┄┅═✧❁✧═┅┄🥀 مولای‌من مهدی جان دلخوشم به همین سلام‌های معطر هر روز ... به این احوالپرسی‌های ساده ی بی‌غبار ... دلخوشم به راز دل گفتن با شما ... به نگاهتان ، به دعایتان ... دلخوشم به شمیم بهاری یادتان ‌‌الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج http://eitaa.com/hafezan_vahy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈• 🔮اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🔮 🎙️نامه های نهج البلاغه۶۴ ☀️بهانه خونخواهی عثمان برای خلافت☀️ [فَإِنَّكَ] وَ إِنَّكَ وَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ الْأَغْلَفُ الْقَلْبِ الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ، وَ الْأَوْلَى أَنْ يُقَالَ لَكَ إِنَّكَ رَقِيتَ سُلَّماً أَطْلَعَكَ مَطْلَعَ سُوءٍ عَلَيْكَ لَا لَكَ، لِأَنَّكَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضَالَّتِكَ وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سَائِمَتِكَ وَ طَلَبْتَ أَمْراً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَا فِي مَعْدِنِهِ؛ فَمَا أَبْعَدَ قَوْلَكَ مِنْ فِعْلِكَ، وَ قَرِيبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَامٍ وَ أَخْوَالٍ حَمَلَتْهُمُ الشَّقَاوَةُ وَ تَمَنِّي الْبَاطِلِ عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله)، فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ حَيْثُ عَلِمْتَ لَمْ يَدْفَعُوا عَظِيماً وَ لَمْ يَمْنَعُوا حَرِيماً بِوَقْعِ سُيُوفٍ مَا خَلَا مِنْهَا الْوَغَى وَ لَمْ تُمَاشِهَا الْهُوَيْنَى. وَ قَدْ أَكْثَرْتَ فِي قَتَلَةِ عُثْمَانَ، فَادْخُلْ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ، ثُمَّ حَاكِمِ الْقَوْمَ إِلَيَّ أَحْمِلْكَ وَ إِيَّاهُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى؛ وَ أَمَّا تِلْكَ الَّتِي تُرِيدُ فَإِنَّهَا خُدْعَةُ الصَّبِيِّ عَنِ اللَّبَنِ فِي أَوَّلِ الْفِصَالِ؛ وَ السَّلَامُ لِأَهْلِهِ. و بخدا سوگند تو آن چنان كه من دانستم دلت در غلاف (فتنه و گمراهى است كه پند و اندرز بآن سودى نبخشد) و خردت سست و كم است (كه براه حقّ قدم نمى نهى) و سزاوار آنست كه در باره تو گفته شود بر نردبانى بالا رفته اى كه بتو نشان داده جاى بلند بدى را كه به زيان تو است نه به سودت، زيرا طلب نمودى چيزى را كه گمشده تو نيست، و چرانيدى چراكننده اى را كه مال تو نمى باشد، و خواستى امرى را كه شايسته آن نيستى و از معدن آن دورى، پس چه دور است گفتار تو از كردارت (زيرا ميگوئى من در صدد خونخواهى عثمانم و مى خواهم يارى مظلوم و ستمكشيده نموده از فساد و ناشايسته جلوگيرى نمايم، ولى كردارت ستم و تباهكارى و ياغى شدن بر امام زمان خود مى باشد) (5) و زود به عموها و دائيها (خويشانت) مانند شدى كه ايشان را بدبختى و آرزوى نادرست به انكار محمّد صلّى اللّه عليه و آله واداشت، پس آنها را در هلاكگاه خود آنجا كه ميدانى (در جنگ بدر و حنين و غير آنها) انداختند (كشتند) پيشآمد بزرگى را جلو نگرفتند، و از آنچه كه حمايت و كمك بآن لازم است منع ننمودند در برابر شمشيرهايى كه كارزار از آنها خالى و سستى با آنها نبود. (6) و در باره كشندگان عثمان پر گفتى پس داخل شو در آنچه را كه مردم در آن داخل شدند (تو نيز مانند ديگران اطاعت و فرمانبرى نما) بعد از آن با آنان پيش من محاكمه كن تا تو و ايشان را بر كتاب خداى تعالى وادارم (طبق قرآن كريم بين شما حكم نمايم، براى دو كس كه با هم نزاع دارند ناچار حاكمى لازم است، و حاكم بحقّ امام عليه السّلام بود، پس معاويه را نمى رسيد كه گروهى از مهاجرين و انصار را از حضرت بطلبد و بقتل رساند، بلكه واجب بود زير بار اطاعت و فرمانبرى رود تا با آنان پيش امام محاكمه نمايند آنگاه يا بر سود او تمام مى شد يا بر زيانش، ولى منظور معاويه محاكمه و خونخواهى عثمان نبود) و امّا آنكه مى خواهى فريب دهى (كه بنام خونخواهى عثمان حكومت شام را بتو واگزارم) فريب دادن به كودك است براى (نياشاميدن) شير هنگام باز گرفتن او از شير، و درود بر شايسته آن. 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 شرح وتفسیر: امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه روى سخن را به معاويه کرده و او را زير رگبار شديدترين ملامت ها و سرزنش ها گرفته است. مى فرمايد: «به خدا سوگند مى دانم تو مردى پوشيده دل و ناقص العقل هستى»; (وَإِنَّکَ وَاللهِ مَا عَلِمْتُ الاَْغْلَفُ(1) الْقَلْبِ، الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ). تعبير به «الاَْغْلَفُ الْقَلْبِ» به اين معناست که قلب تو در غلاف قرار گرفته و چيزى به آن منتقل نمى شود و درک نمى کند. همان گونه که در قرآن مجيد از زبان بعضى از کفار يهود آمده است که به عنوان استهزا مى گفتند «(قُلُوبُنَا غُلْفٌ); يعنى ما چيزى از سخنان تو سر در نمى آوريم».(2) تعبير به «الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ» اشاره به کم عقلى معاويه است، زيرا «مقارب» به معناى چيزى است که حد وسط ميان خوب و بد و به بيان ديگر داراى کمبود باشد; يعنى عقل تو کمبودى دارد و ناقص است که اين گونه سخنان دور از منطق را بر زبان يا قلم جارى مى سازى. آن گاه مى افزايد: «سزاوار است درباره تو گفته شود که از نردبانى بالا رفته اى که تو را به پرتگاه خطرناکى کشانده و به زيان توست نه به سود تو، زيرا تو به دنبال غير گمشده خود هستى و گوسفندان ديگرى را مى چرانى و مقامى را مى طلبى که نه سزاوار آن هستى و نه در معدن و کانون آن قرار دارى»; (وَالاَْوْلَى أَنْ يُقَالَ لَکَ: إِنَّکَ رَقِيتَ سُلَّماً أَطْلَعَکَ مَطْلَعَ سُوء عَلَيْکَ لاَ لَکَ، لاَِنَّکَ نَشَدْتَ(3) غَيْرَ ض
َالَّتِکَ(4)، وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سَائِمَتِکَ(5)، وَطَلَبْتَ أَمْراً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَلاَ فِي مَعْدِنِهِ). مى دانيم معاويه همان طور که خودش نيز صريحاً پس از شهادت امام و سلطه بر عراق گفت علاقه شديدى به حکومت و مقام داشت و حاضر بود همه چيز را فداى آن کند و حتى خون هاى بى گناهان را براى رسيدن به اين هدف نامشروع بريزد; او با صراحت مى گفت: «ما قاتَلْتُکُمْ عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالْحَجِّ وَإنّما قاتَلْتُکُمْ لأتَأَمَّرَ عَلَيْکُمْ عَلى رِقابِکُمْ; من با شما پيکار نکردم که نماز بخوانيد و زکات بدهيد و حج به جا آوريد من براى اين پيکار کردم که بر شما حکومت کنم و بر گردن شما سوار شوم».(6) در حالى که هيچ گونه صلاحيت و شايستگى براى خلافت پيغمبر نداشت; از اين رو امام(عليه السلام) نخست با اين دو تشبيه (غير گمشده خود را مى طلبى و گوسفندان ديگران را مى چرانى) و سپس با تصريح به او گوشزد مى فرمايد که تو نه اهليت براى اين کار دارى و نه در معدن نبوّت پرورش يافته اى. اشاره به اينکه حکومت پيامبر حکومتى ظاهرى چون پادشاهان دنيا نيست، بلکه حکومتى روحانى و معنوى است که تنها شايسته کسانى است که در آن معدن پرورش يافته و علم و تقواى لازم را از آنجا کسب کرده اند. آن گاه امام در ادامه اين سخن خطاب به معاويه مى فرمايد: «چقدر گفتار و کردارت از هم دور است!»; (فَمَا أَبْعَدَ قَوْلَکَ مِنْ فِعْلِکَ!!). اشاره به اينکه تو از يک سو ادعاى خونخواهى عثمان مى کنى و از سوى ديگر بر امام و پيشواى خود که قاطبه مردم با او بيعت کرده اند به مبارزه برمى خيزى در حالى که مشروعيت ظاهرى امام و پيشواى تو از مشروعيت ظاهرى خلافت عثمان بسيار روشن تر است. معلوم نيست تو با خليفه مسلمانان موافقى يا مخالف. اين احتمال نيز در تفسير اين جمله وجود دارد که منظور از تضاد قول و فعل معاويه اين است که از يک سو مى خواهد حمايت از خليفه (عثمان) کند و خود را جانشين او بداند و از سوى ديگر آشکارا اعمالى بر خلاف شرع انجام مى دهد مانند پوشيدن لباس ابريشمى و نوشيدن شراب و ريختن خون بى گناهان. سپس مى فرمايد: «چقدر تو با عموها و دايى هاى (بت پرستت) شباهت نزديک دارى همان ها که شقاوت و تمناى باطل وادارشان ساخت که (آيين) محمد(صلى الله عليه وآله) را انکار کنند و همان گونه که مى دانى (با او ستيزه کرده اند تا) به خاک و خون غلطيدند و در برابر شمشيرهايى که ميدان نبرد هرگز از آن خالى نبوده و سستى در آن راه نمى يافته است نتوانستند در مقابل بلاى بزرگ از خود دفاع کنند و يا از حريم خود حمايت نمايند»; (وَقَرِيبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَام وَ أَخْوَال! حَمَلَتْهُمُ الشَّقَاوَةُ، وَتَمَنِّي الْبَاطِلِ، عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ(7) حَيْثُ عَلِمْتَ، لَمْ يَدْفَعُوا عَظِيماً، وَلَمْ يَمْنَعُوا حَرِيماً، بِوَقْعِ سُيُوف مَا خَلاَ مِنْهَا الْوَغَى(8)، وَلَمْ تُمَاشِهَا(9) الْهُوَيْنَى(10)). منظور از «اعمام»; (عموها و عمه ها) به گفته بعضى همسر ابولهب «ام جميل» و منظور از «اخوال»; (دايى ها) «وليد بن عتبه» است; ولى با توجّه به اينکه «اعمام» غالباً جمع عمو است و اطلاق آن به عنوان تغليب بر عمه ها کم است و «اخوال» نيز جمع است و بعيد به نظر مى رسد که بر يک نفر اطلاق شود به علاوه «ام جميل» به قتل نرسيد، از اين رو بعضى از محققان گفته اند: منظور در اينجا عموها و دايى هاى پدر و مادر معاويه است، بلکه گاه به تمام نزديکان پدر و مادر اعمام و اخوال مى گويند که آنها متعدد بوده اند.(11) در واقع امام مى خواهد قداست خيالى معاويه را در هم بشکند و بر ادعاى او در طرفدارى از اسلام و خلفا خط بطلان کشد و به او نشان دهد که تو باقى مانده دشمنان قسم خورده اسلام هستى و گواهش اينکه بسيارى از خويشاندان پدرى و مادرى تو در صف دشمنان اسلام بودند و در ميدان هاى جنگ به دست مسلمانان کشته شدند. سپس امام(عليه السلام) در بخش آخر اين نامه به پاسخ يکى ديگر از سخنان معاويه پرداخته مى فرمايد: «تو درباره قاتلان عثمان زياد سخن گفتى بيا نخست همچون ساير مردم با من بيعت کن سپس درباره آنها (قاتلان عثمان) نزد من طرح شکايت نما تا من بر طبق کتاب الله ميان تو و آنها داورى کنم»; (وَقَدْ أَکْثَرْتَ فِي قَتَلَةِ عُثْمَانَ، فَادْخُلْ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ، ثُمَّ حَاکِمِ الْقَوْمَ إِلَيَّ، أَحْمِلْکَ وَإِيَّاهُمْ عَلَى کِتَابِ اللهِ تَعَالَى). اين پاسخى منطقى و روشن است که امام در مقابل بهانه قتل عثمان به معاويه فرموده، زيرا اولاً مسأله قصاص بايد در حضور حاکم شرع و بعد از طرح دعوا و اثبات آن باشد; کسى که هنوز حکومت اسلامى را به رسميت نشناخته چگونه مى تواند چنين تقاضايى کند. ثانياً حاکم اسلامى نمى تواند پيش از محاکمه عادلانه قاتلان، کسى را به دست صاحبان خون بسپارد، بلکه بايد قاتلان حقيقى دقيقا شناخته شوند سپس به قص
اص اقدام گردد. ثالثاً معاويه از صاحبان خون حساب نمى شود، بلکه اين فرزندان مقتول هستند که در درجه اوّل بايد خونخواهى کنند. رابعاً از همه اينها گذشته قاتلان حقيقى که مورد قصاص واقع مى شوند کسانى هستند که مباشر قتل بوده اند نه آنهايى که راه را براى قاتلان گشوده اند يا آنها را تشويق نموده اند و مى دانيم مباشران قتل عثمان در همان روز در خانه عثمان کشته شدند(12) و کسان ديگرى که به نحوى معاونت کردند و راه را براى قتل عثمان گشودند قصاص نمى شوند. خامساً کسى که به اوضاع آن زمان آشنا بوده مى دانسته که در آن شرايط قصاص قاتلان عثمان (به فرض که قاتلانى جز آنها که کشته شده اند داشته است) غير ممکن بوده، زيرا طرفداران قتل عثمان ـ همان گونه که امام در خطبه 168 بيان فرموده ـ گروه عظيمى بودند که کسى نمى توانست با آنها مقابله کند و چنان که در ذيل نامه 58 از اخبار الطوال دينورى نقل کرده ايم گروهى در حدود ده هزار نفر در حضور امام در مسجد در حالى که همه مسلح بودند فرياد مى زدند همه ما قاتلان عثمان هستيم(13). ولى معاويه مى خواست با اين بهانه از يک سو مردم شام را بر ضد على(عليه السلام) بشوراند و از سوى ديگرى ادعا کند که جمعى از دوستان و اطرافيان اميرمؤمنان على(عليه السلام) به نحوى راضى و دخيل در اين قتل بوده اند و همه آنها بايد کشته شوند در حالى که ادعاى معاويه از نظر حقوق اسلامى و قوانين بشرى از جهات مختلف مخدوش و بى اعتبار بود و به يقين خود او هم به اين نکته توجّه داشت; ولى چون فکر مى کرد بهانه خوبى به دست آورده پيوسته آن را تکرار مى کرد. به همين دليل امام(عليه السلام) در آخرين جمله مى فرمايد: «اما آنچه را تو مى خواهى همچون خدعه و فريب دادن طفلى است که در آغاز از شير باز گرفتن است»; (وَأَمَّا تِلْکَ الَّتِي تُرِيدُ فَإِنَّهَا خُدْعَةُ الصَّبِيِّ عَنِ اللَّبَنِ فِي أَوَّلِ الْفِصَالِ(14)). اشاره به اينکه ادعاى تو در طلب قاتلان عثمان نيرنگى بى ارزش است که هرکس اندک فکرى داشته باشد مى داند که فريبى کودکانه و بى پايه و اساس است. آن گاه با اين جمله نامه را پايان مى دهد: «سلام و درود بر آنها که لياقت آن را دارند»; (وَالسَّلاَمُ لاَِهْلِهِ). کنايه از آن که تو با اين اعمال و گفتار و رفتارت اهل اين که سلام الهى شامل حالت شود نيستى. * نکته: آيا باز هم مى گوييد همه صحابه اهل بهشتند؟ در کتاب صفين نصر بن مزاحم که پيش از سيّد رضى مى زيسته ذيل اين نامه مطالب ديگرى نيز آمده است که حاصلش اين است: «وَلَعَمْرِي لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ قُرَيْش مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَاعْلَمْ أَنَّکَ مِنَ الطُّلَقَاءِ الَّذِينَ لاَ تَحِلُّ لَهُمُ الْخِلاَفَةُ وَلاَ تُعْرَضُ فِيهِمُ الشُّورَى وَقَدْ أَرْسَلْتُ إِلَيْکَ وَإِلَى مَنْ قِبَلَکَ جَرِيرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ وَهُوَ مِنْ أَهْلِ الاِْيمَانِ وَالْهِجْرَةِ فَبَايِعْ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ; (اى معاويه) به جان خودم سوگند هر گاه به عقل خود بنگرى و هوا و هوس را کنار بگذارى مرا پاک ترين فرد قريش از خون عثمان مى يابى (که هيچ گونه دخالتى در آن نداشته ام) و بدان تو از طلقا (کفار آزادشده روز فتح مکه) هستى که خلافت براى آنها جايز نيست و شورى نيز شامل حال آنها نمى شود. من جرير بن عبدالله را که مردى است اهل ايمان و از مهاجران است به سوى تو فرستادم و او نماينده من است که از تو بيعت بگيرد. با او بيعت کن و لا قوة الا بالله». هنگامى که معاويه اين نامه را خواند، جرير بن عبدالله برخاست، حمد و ثناى الهى را به جا آورد و خطاب به مردم گفت: جريان کار عثمان آنها را که حاضر و ناظر بودند خسته و ناتوان ساخته (که چرا و چه کسى او را به قتل رسانده است) پس چگونه کسانى که در آنجا حضور نداشته اند مى خواهند در اين رابطه قضاوت کنند؟ مردم با على(عليه السلام) با رضايت کامل و بدون درگيرى و اجبار بيعت کردند و طلحه و زبير نيز در صف بيعت کنندگان بودند. سپس بى آنکه حادثه اى رخ داده باشد بيعت خود را شکستند. بدانيد اين دين تاب تحمل فتنه ها را ندارد و عرب در شرايطى هستند که طاقت شمشير ندارند. ديروز در بصره آن حادثه خونين واقع شد مبادا مانند آن (دوباره) واقع شود. (بدانيد) عامه مردم با على(عليه السلام) بيعت کردند و ما اگر اختيار امورمان به دستمان باشد جز او را براى اين کار انتخاب نخواهيم کرد و هر کس مخالفت کرده درخور سرزنش است، بنابراين اى معاويه تو هم راهى را که مردم پيموده اند بپيما. سپس رو به معاويه کرد و به او گفت: مى گويى عثمان تو را بر اين مقام (حکومت شام) انتخاب کرده و معزول نساخته اگر اين سخن درست باشد هر کسى مقامى را که در دست دارد براى خود حفظ مى کند و حاکمان آينده اختيارى نخواهند داشت; ولى بدان اين مقام ها چنان است که هر کدام روى کار مى آيد گذشته را نسخ مى کند. معاويه در پاسخ گفت: تو منتظر باش و من هم در انتظارم. سپس
نهج البلاغه: در اينجا نقشه اى شيطانى طرح کرد و گفت: برويد مردم را از هر سو فرا خوانيد. هنگامى که گروه عظيمى از مردم جمع شدند بر فراز منبر رفت و بعد از سخنان طولانى گفت: اى مردم شما مى دانيد من نماينده عمر بن خطاب و نماينده عثمان بن عفان در منطقه شما هستم و من هيچ مشکلى براى هيچ يک از شما فراهم نکرده ام من صاحب خون عثمانم. او مظلوم کشته شد و خداوند مى گويد: کسى که مظلوم کشته شود وليش حق دارد خونخواهى کند ... و من دوست دارم شما آنچه در دل داريد درباره قتل عثمان بگوييد. شاميان (ناآگاه و بى خبر) همگى برخاستند و گفتند: ما هم طالب خون عثمانيم و در همانجا با معاويه براى خونخواهى عثمان بيعت کردند و به او اطمينان دادند که جان و مال خود را در اين راه بدهند.(15) به راستى شيطنت عجيبى است; همه مى دانند اولا: هنگامى که حاکم قبلى از دنيا رفت اختيار تمام زمامداران به دست حاکم بعد است و در هيچ نقطه اى از دنيا کسى به اين منطق معاويه متوسل نمى شود که مثلاً وزيرى بگويد: مرا دولت پيشين به وزارت انتخاب کرده و همچنان وزيرم و از جاى خود تکان نمى خورم; همه بر او مى خندند. ثانياً عثمان نزديکانى داشت که ولى دم او بودند و نوبت به معاويه نمى رسيد. ثالثاً از همه جالب تر اينکه چون معاويه زمام حکومت را به دست گرفت به سراغ احدى از کسانى که در قتل عثمان شرکت داشتند نرفت و نشان داد که تمام آنها بهانه براى رسيدن به حکومت بود. عجيب اين است که با اين همه رسوايى باز هم گروهى مى گويند معاويه از صحابه بود و صحابه عادل، پاک و پاکيزه، بدون عيب و با تقوا هستند. **  پی نوشت: 1. «الاغلف» به معناى چيزى است که در غلاف است و از ريشه «غلاف» گرفته شده است اين واژه از صفات مشبهه است که مفرد و جمع در آن يکسان است. 2. بقره، آيه 88. 3. «نَشَدْتَ» از ريشه «نَشْد» بر وزن «نشر» به معناى ياد آوردن و نيز طلب کردن شىء گمشده است. 4. «ضالَّة» به معناى گمشده است. 5. «سائِمَة» به معناى چهارپايى است که در بيابان مى چرد. 6. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 14. اين سخن معاويه را تنها ابن ابى الحديد نقل نکرده بلکه عده زيادى از مورخان و محدثان اهل سنّت در کتاب هاى خود آورده اند از جمله: ابن کثير در البداية والنهايه، ج 8، ص 140 و ابن عساکر در تاريخ دمشق، ج 59، ص 151 و ذهبى در سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 146 و جمعى ديگر. 7. «مَصارِع» از ريشه «صَرْع» بر وزن «فرع» به معناى به زمين افکندن است و «مَصارِعْ» جمع «مَصْرَع» به محلى که شخصى بر زمين مى افتد و يا به قتلگاه شهيدان گفته مى شود. 8. «الوَغى» به معناى سر و صدايى است که از جنگجويان در ميدان جنگ ظاهر مى شود و به صداى گروه زنبوران نيز «وَغى» گفته مى شود و گاه به صورت کنايه از جنگ يا ميدان نبرد استعمال مى گردد و در عبارت بالا همين معنا اراده شده است. 9. «لَمْ تُماشِها» از ريشه «مماشاة» گرفته شده که به معناى با چيزى همراهى کردن است. و جمله «لَمْ تُماشِها الْهُوَيْنى» يعنى سستى با آن (شمشيرها) مماشات نمى کند و سازگار نيست. 10. «الْهُوَيْنى» همان گونه که در نامه قبل آمده به معناى چيز کوچک، ساده و آسان است. 11. شرح نهج البلاغه علاّمه شوشترى، ج 4، ص 268. 12. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 14، ص 38. 13. اخبار الطوال، ص 162 و 163. 14. «فِصال» به معناى از شير باز گرفتن از ريشه «فصل» به معناى جدايى است. 15. بحارالانوار، ج 32، ص 368، روايت 341 به نقل از واقعه صفين، ص 29. 📚 📍شارح محترم :مرحوم علی نقی فیض الاسلام روحش شاد ••●❥🦋✧🦋❥●•• 🤲اَللّهُمَ ثَبِتْ قَلْبی عَلی دِینِک. ••●❥🦋✧🦋❥●••http://eitaa.com/hafezan_vahy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑تهدید، یک وسیله تربیتی است. تفسیر نور (حجة الاسلام قرائتی) «63» وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‌ و (ياد كن) زمانى كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (و گفتيم:) آنچه را (از آيات و دستورات خداوند) به شما داده‌ايم، با قدرت بگيريد و آنچه را در آن هست، به خاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تا پرهيزگار شويد. ✅نکته ها ماجراى كنده شدن كوه طور از جاى خود و قرار گرفتن در بالاى سر يهود، در سوره‌هاى بقره، «1» نساء «2» و اعراف‌ «3» نيز آمده است. همچنين شايد مراد از پيمان مطرح شده در اين آيه، همان پيمانى باشد كه در سوره‌هاى بقره‌ «4» و مائده‌ «5» آمده است. ✳️پیام ها 1- تعهّد گرفتن، يكى از عوامل و انگيزه‌هاى عمل است. «أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ»* 2- خداوند، هم از طريق فرستادن پيامبر و هم با نشان دادن كارهاى خارق العاده،حجّت را بر مردم تمام كرده است. «رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ» 3- تهديد، براى سركوب كردن افراد مغرور و لجوج، يك وسيله‌ى تربيتى است. «رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ» 4- حفظ دستاوردهاى انقلاب (نجات از سلطه‌ى فرعون وآزاد شدن از اسارت‌و ...)، بايد با قدرت و قوّت دنبال شود. «رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ» 5- عمل به آيات و احكام الهى، بايد همراه با جدّيّت، عشق و تصميم باشد نه شوخى، نه عادت، نه شكّ و نه تشريفات. «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ» 6- معارف دينى بايد با تدريس وتبليغ، در اذهان مردم زنده بماند. «اذْكُرُوا ما فِيهِ» 7- ياد آيات الهى وتدبّر در آنها، زمينه‌ساز تقواست. «اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» http://eitaa.com/hafezan_vahy
🛑استماع ترتیل و حفظ راحت تر سعی کنید وقتی ترتیل درس امروزتون رو گوش میدین، دو درس جلوتر رو هم گوش بدین تا به اصطلاح اون ها تو ذهنتون خیس بخوره و وقتی خواستید حفظ کنید کلمات براتون آشنا باشه و حفظ اش راحت تر بشه😉☺ ✅ نکات رو برای دوستانتونhttp://eitaa.com/hafezan_vahy بفرستید😇
🛑اگه خداوند عمر دوباره ای به من بدهد، قرآن حفظ می کنم. ⭕️حفظ قرآن در نگاه علما ✳️آیت الله العظمی سبحانی مدظله العالی: 《اگر خداوند عمر دوباره ای به من بدهد، در درجه ی اول در وقت، صرفه جویی می کنم. مثلا ما، روزی (مقامات حریری) و یا اشعار عرب را حفظ می کردیم. اما از حفظ قرآن باز می ماندیم. در صورتی که باید قرآن را حفظ می کردیم》. 📚درسنامه حفظ قرآن http://eitaa.com/hafezan_vahy
🛑انسان غافل، مهم ترین تهدید ها رو فراموش می کند. تفسیر نور (حجة الاسلام قرائتی) «64» ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ‌ سپس شما بعد از اين جريان (كه كوه طور را بالاى سر خود ديديد، بازهم) روى‌گردان شديد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود قطعاً از زيانكاران بوديد. ✳️پیام ها 1- انسانِ غافل، مهم‌ترين تهديدها را فراموش مى‌كند. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ» 2- نوميد نشويد، زيرا كه خداوند با متخلّفان نيز با فضل و رحمت برخورد مى‌كند. «فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» 3- نجات از خسارت، در سايه‌ى فضل و رحمت الهى است. «فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ» http://eitaa.com/hafezan_vahy