eitaa logo
فعالیتی انجام نمیشود.
181 دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
26هزار ویدیو
371 فایل
@haaf zanvahy351
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح 🔴 قسمت هفتم 🔷 2. چرایی زهد: 🔻بحث دوم پیرامون زهد چرایی زهد است، در این بخش حضرت آثار، دلایل و فلسفه هایی را برای زهد بیان می فرمایند. 🔹2.1 دلایل و فلسفه زهد: 🔸2.1.1 اثر زهد ، شناخت باطن پنهان دنیا است. حضرت در حکمت ۳۹۱ می فرمایند: «در دنیا زهد بورز تا خدا چشمت را به روی عیب های دنیا باز کند و غافل مباش که لحظه‌ای از تو غفلت نمی شود». 🔸2.1.2. اثر زهد کوچک شمردن مصیبتها است. در حکمت ۳۱ نهج البلاغه می فرمایند: «کسی که در دنیا زهد و بی رغبتی از خود نشان دهد مصیبت های دنیا را کوچک می شمارد». 🔸 2.1.3 تأسی به رسول اکرم است. ما مأموریم که در همه شئون زندگی از پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلوات الله علیه و آله) الگو بگیریم. در بند ۷ خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه درباره زهد پیامبر مولا علی (علیه السلام) می فرمایند: « پیامبر دنیا را کوچک شمرد و در چشم دیگران نیز آن را ناچیز جلوه داد. آن را خوار می شمرد و در نزد دیگران خوار و بی مقدار معرفی می کرد و می دانست که خداوند برای احترام و ارزش او دنیا را از او دور ساخت و آن را برای ناچیز بودنش به دیگران بخشید، پیامبر از جان و دل به دنیا پشت کرد و یاد آن را در دلش می ميراند دوست می داشت که زینت های دنیا از چشم او دور نگه داشته شود تا از آن لباس فاخری تهیه نسازد یا اقامت در آن را آرزو نکند و برای تبلیغ احکامی که قطع کننده عذر ها است تلاش کرد و امت اسلامی را باهشدارهای لازم نصیحت کرد. 🔸2.1.4. تأسی به انبیای بزرگوار گذشته است. در حکمت ۱۰۴ نهج البلاغه داستان خیلی جالبی را می خوانیم: « از نوف بکالی نقل شده است: در یکی از شب ها امام علی (علیه السلام) را دیدم که برای عبادت از بستر برخاست. نگاهی به ستارگان افکند و به من فرمود: « خوابی یا بیدار؟ گفتم بیدارم. امام فرمود: ای نوف خوشا به حال آنان که از دنیا چشم پوشیدند و دل به آخرت بستند، آنان مردمی هستند که زمین را تخت، خاک بستر، آب را عطر و قرآن را پوششی زیرین و دعا را لباس رویین خود قرار دادند. با روش عیسی مسیح (علیه السلام) با دنیا برخورد کردند. ای نوف! همانا داوود پیامبر در چنین ساعتی از شب بر می خاست و می گفت این ساعتی است که دعای هر بنده ای به اجابت می رسد غیر از باجگیران، جاسوسان، شبگردان و نیروهای انتظامی حکومتhttp://eitaa.com/hafezan_vahy ستمگر یا نوازنده طبل و تنبور». ↩️ ادامه دارد... 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
حکمت-4-زهد-2.oga
743.2K
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 🔸 شرح 7⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی http://eitaa.com/hafezan_vahy
16.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پرتویی از برکات انقلاب اسلامی ایران خیلی خیلی زیباست هر که نبینه ضرر کرده حتما گوش کنید و ببینید عنایت مادرمان حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی http://eitaa.com/hafezan_vahy
نهج البلاغه: نهج البلاغه: نهج البلاغه: نهج البلاغه: نهج البلاغه: •┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈• 🔮اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🔮 🎙️نامه های نهج البلاغه۶٩ ☀️پندهای مهم اخلاقی☀️ و من كتاب له (علیه السلام) إلى الحارث [الهمداني] الهمذاني: وَ تَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَ [انْتَصِحْهُ] اسْتَنْصِحْهُ وَ أَحِلَّ حَلَالَهُ وَ حَرِّمْ حَرَامَهُ؛ وَ صَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ، وَ اعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا لِمَا بَقِيَ مِنْهَا، فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً وَ آخِرَهَا لَاحِقٌ بِأَوَّلِهَا وَ كُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقٌ. وَ عَظِّمِ اسْمَ اللَّهِ أَنْ تَذْكُرَهُ إِلَّا عَلَى حَقٍّ. وَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلَّا بِشَرْطٍ وَثِيقٍ. وَ احْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ وَ [يَكْرَهُهُ] يُكْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ؛ وَ احْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ وَ يُسْتَحَى مِنْهُ فِي الْعَلَانِيَةِ؛ وَ احْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْكَرَهُ [وَ] أَوْ اعْتَذَرَ مِنْهُ. وَ لَا تَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضاً لِنِبَالِ [الْقَوْمِ] الْقَوْلِ؛ وَ لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ، فَكَفَى بِذَلِكَ كَذِباً؛ وَ لَا تَرُدَّ عَلَى النَّاسِ كُلَّ مَا حَدَّثُوكَ بِهِ، فَكَفَى بِذَلِكَ جَهْلًا. وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ وَ [احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدِرَةِ] تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ. وَ اسْتَصْلِحْ كُلَّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَهَا اللَّهُ عَلَيْكَ، وَ لَا تُضَيِّعَنَّ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عِنْدَكَ، وَ لْيُرَ عَلَيْكَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيْكَ. از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به حارث همدانىّ: قسمت اول نامه: (حارث همدانىّ يكى از اصحاب امير المؤمنين -عليه السّلام- و ظاهرا از پيروان آن بزرگوار بوده، و همدان نام قبيله اى بوده در يمن، و اين نامه درازى است كه قسمتى از آنرا سيّد شريف رضىّ «عليه الرّحمة» در اينجا بيان فرموده، و مدار آن بر تعليم مكارم اخلاق يعنى خوهاى نيكو و محاسن آداب يعنى روشهاى پسنديده است): (1) و به ريسمان قرآن چنگ زن (طبق احكام و دستور آن رفتار كن) و آنرا پند دهنده خويش قرار ده، و حلالش را حلال و حرامش را حرام بدان (تا سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت را نصيب و بهره تو گرداند) و حقّى را كه پيش از اين بوده باور بدار (پيغمبران پيش از پيغمبر اكرم و آنچه از جانب خداى تعالى براى امّتهاى خود آورده اند را تصديق نما) و به گذشته دنيا عبرت و پند گير براى مانده آن (مانده آنرا به گذشته قياس كن و بدان كه مانده همچون گذشته با هزاران درد و اندوه خواهد گذشت) زيرا بعض آن مانند بعض ديگر و آخرش به اوّلش پيوسته و همه آن نابود شونده و از دست رونده است (دنيا همواره چنين بوده و هست و در نتيجه همه آن از بين خواهد رفت، پس دلبستگى به چنين جائى بى خردى است) (2) و نام خدا را بزرگ شمار در اينكه بآن سوگند ياد كنى مگر بر امر حقّ و راست و بجا (يا جائيكه صلاحيّت داشته باشد، پس زنهار به دروغ يا براى امر بى اهميّت بنام او سوگند ياد كنى) و مرگ و حالات پس از مرگ را بسيار ياد آور (كه بزرگترين واعظ و پند دهنده است براى تو) و آنرا آرزو مكن مگر بشرط محكم و استوار (آرزوى مرگ هنگامى بجا است كه بر اثر اطاعت و بندگى و دارا بودن توشه سفر آخرت يقين داشته باشى كار تو پس از مرگ از اين زندگانى بهتر است، و گر نه اين آرزوى مردم سست دين و بى خرد است كه كار آخرت نساخته مرگ آرزو مى نمايند) و دورى كن از هر كارى كه كننده آنرا براى خود شايسته داند و براى ديگر مسلمانان نپسندد (آنچه بخود نمى پسندى بديگرى روا مدار و آنچه براى خويش شايسته دانى براى مردم ناروا مپندار) و بپرهيز از هر كارى كه در نهان انجام گيرد و در آشكار شرمندگى آورد (زنهار از اينكه در پنهان كار زشت و گناهى نمائى كه چون مردم آگاه شوند شرمنده گردى) (3) و بر حذر باش از هر كارى كه هرگاه از كننده آن بپرسند (چرا چنين كردى) آنرا انكار كند يا از آن عذر بخواهد (هيچ گاه در باره كسى سخن چينى مكن يا دروغى مبند) و ناموس خود و آنچه جاى ستودن و نكوهش از تو است نشانه تيرهاى گفتار قرار مده (آنرا از زبان ژاژگويان و عيب جويان محفوظ گردان) و هر چه شنيدى بمردم مگو كه اين دليل بر دروغگويى است (زيرا بسا آنچه شنيده اى در واقع دروغ بوده، پس چون بى تأمّل و انديشه آنرا بگوئى بآن ماند كه تو دروغ گفته اى يا دروغ نقل كرده اى اگر بگوئى چنين شنيدم) و آنچه مردم بتو بگويند ردّ مكن و دروغ مپندار كه اين هم دليل بر نادانى است (زيرا بسا آنرا كه بتو گفتند در واقع راست و درست مى باشد، پس
انكار آن نادانى بحقّ است) (4) و خشم را فرو به نشان و هنگام توانائى (از كيفر) بگذر، و هنگام تند خوئى بردبار باش، و با وجود تسلّط داشتن (از انتقام) دورى كن تا برايت پاداش نيكو باشد (در روز رستخيز خدا از تو انتقام نكشيده مرحمتش را نصيب و بهره ات گرداند) و هر نعمتى را كه خدا بتو عطا فرموده سپاس آنرا بجا آور، و هيچيك از نعمتهاى خدا را كه بتو بخشيده تباه مساز، و بايد نشانه آنچه را كه خدا بتو عطا فرموده ديده شود (مثلا دانشت را به نادانان بياموزى، و جامه نيكويت را بپوشى، و از مال و دارائيت به مستمندان ببخشى، و در خانه فراخت مؤمنين را به ميهمانى بخواهى، و همچنين از هر نعمتى كه خدا بتو داده نشانه اى بمردم بنمائى). 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 شرح وتفسیر: از نامه هاى امام(عليه السلام) که به حارث همدانى است.(1) نامه در یک نگاه: همان گونه که ابن میثم بحرانى(رحمه الله) اشاره کرده این نامه مجموعه اى است از نصایح و اندرزها و اوامر و نواهى و دستوراتى براى بهتر زیستن در جهات معنوى و دنیایى و در واقع یک دوره علم اخلاق به صورت فشرده است که عمل به آن به یقین مایه سعادت دنیا و آخرت هر انسانى است. مخاطب امام(علیه السلام) در این نامه «حارث همدانى» است ولى در واقع همه شیعیان بلکه همه مسلمانان مقصودند. سى و سه دستور به حارث مى دهد; در عباراتى کوتاه و پر معنا که هر کدام مى تواند موضوع بحث مشروحى باشد. يک رشته اندرزهاى مهم: امام(عليه السلام) مجموعه اى از نصايح و اندرزهاى ارزشمند را گردآورى کرده و براى حارث همدانى که از اصحاب خاص امام و از فقها و دانشمندان امت بود ارسال فرموده تا همگان از آن بهره گيرند. نخست پيش از هر چيز ديگر توصيه اکيد نسبت به قرآن مجيد کرده مى فرمايد: «به ريسمان قرآن چنگ زن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال بشمر و حرامش را حرام و آنچه را از حقايق زندگى پيشينيان در قرآن آمده باور کن»; (وَتَمَسَّکْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَاسْتَنْصِحْهُ، وَأَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَحَرِّمْ حَرَامَهُ، وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ). در واقع امام(عليه السلام) نخست توصيه اى کلى درباره تمسک به قرآن فرموده و سپس آن را با سه جمله شرح مى دهد: اوّل اينکه گوش جان به نصايح قرآن بسپارد و اندرزهايش را استخراج کرده به آن عمل نمايد. دوم اينکه حلال و حرامش را به رسميت بشناسد; يعنى به آن عمل کند و هرگز از آن منحرف نشود. سوم اينکه آنچه در قرآن درباره اقوام پيشين آمده از عوامل پيروزى و شکست و مجازات هاى الهى نسبت به اقوام سرکش و گنهکار را مورد توجّه قرار دهد و از آنها عبرت بگيرد، زيرا هدف قرآن تاريخ نويسى يا داستان سرايى نبوده، بلکه اين بوده که آينده مسلمانان را در آيينه تاريخ گذشتگان به آنان نشان دهد همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: «(لَقَدْ کانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الاَْلْبابِ ما کانَ حَديثاً يُفْتَرى); به راستى در سرگذشت آنها عبرتى براى صاحبان انديشه بود اينها داستان دروغين نبود».(2) جمله «وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ» در واقع اشاره به تصديق عملى است يعنى حقايقى که از احوال گذشتگان و سرنوشت اقوام پيشين به دست مى آيد را مورد توجّه قرار ده و از آن درس بياموز و عمل خود را با آن هماهنگ ساز. در دومين دستور به سراغ وضع دنيا مى رود و مى فرمايد: «از حوادث گذشته براى باقيمانده وآينده عبرت گير، چراکه بعضى ازآن شبيه بعضى ديگراست وپايانش به آغازش باز مى گردد و تمام آن متغير و ناپايدار است»; (وَاعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا لِمَا بَقِيَ مِنْهَا، فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً، وَآخِرَهَا لاَحِقٌ بِأَوَّلِهَا، وَکُلُّهَا حَائِلٌ(3) مُفَارِقٌ(4)). اين سخن اشاره به اين واقعيت است که حوادث تاريخى و آنچه در دنيا مى گذرد گرچه ظاهرا حوادث جديدى است; اما هرگاه نيک در آن بينديشيم مى بينيم نوعى تکرار است و به تعبير معروف «تاريخ تکرار مى شود» و اصولى که بر آن حاکم است يکسان است، همان گونه که امام در خطبه 157 مى فرمايد: «إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ کَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ; دنيا بر کسانى که امروز باقى مانده اند همان گونه جريان دارد که بر گذشتگان جريان داشت». امام(عليه السلام) در يکى ديگر از خطبه هاى نورانى خود که مرحوم علاّمه مجلسى آن را از امالى صدوق نقل کرده است، مى فرمايد: «الْمَاضِي لِلْمُقِيمِ عِبْرَةٌ وَالْمَيِّتُ لِلْحَيِّ عِظَةٌ وَلَيْسَ لاَِمْسِ مَضَى عَوْدَةٌ وَلاَ الْمَرْءُ مِنْ غَد عَلَى ثِقَة; گذشته عبرتى است براى امروز و مردگان پند و اندرزى براى زندگانند روزى که گذشت هرگز باز نمى گردد و به فردا نيز اطمينانى نيست».(5) تفاوت اين جمله با جمله قبل «وَصَدِّقْ...» در اين است که امام در جمله هاى سابق اشاره به احوال اقوام پيشين و سرنوشت تاريخى آنها مى کند; ولى در اين جمله اشاره به حوادث روزگار مى نمايد; مواردى چون آفات، بلاها، کاميابى ها و ناکامى
ها، مرگ و مير دوستان و عزيزان و بى مهرى زمانه رسوا. مفهوم مجموع اين کلمات آن است که اگر انسان اصول کليدى زندگى بشر و حوادث جهان را با مطالعه در تواريخ پيشين دريابد مى تواند حوادث امروز و آينده خود را به طور اجمال کشف کند و در برابر آنها موضع مناسبى بگيرد. تعبير به «حائِل» درباره حوادث دنيا اشاره به زوال آنهاست و تعبير به «مفارق» اشاره به جدايى آنهاست يعنى ممکن است زائل نشود و از بين نرود ولى از ما جدا گردد و دور شود. سپس در سومين دستور مى فرمايد: «نام خدا را بزرگ بشمار و جز به حق از او نام مبر (و هرگز به نام او به دروغ سوگند مخور)»; (وَعَظِّمِ اسْمَ اللهِ أَنْ تَذْکُرَهُ إِلاَّ عَلَى حَقّ)، همان گونه که در قرآن مجيد آمده است: «(وَلا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً لاَِّيْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ); خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد; و براى اينکه نيکى کنيد، و تقوا پيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح کنيد (با سوگند خود به خداوند مانع تراشى نکنيد».(6) اشاره به اينکه بعضى براى ترک نيکى به مردم و اصلاح در ميان آنها سوگند ياد مى کردند و آن را مانع از کار خير مى پنداشتند و در واقع قسمى به ناحق مى خوردند که قرآن آنها را از آن باز داشته است. سخن امام در اينجا نيز ناظر به آن و امثال آن است. آن گاه در چهارمين و پنجمين اندرز مى فرمايد: «بسيار به ياد مرگ و عالم پس از مرگ باش و هرگز آرزوى مرگ مکن مگر با شرطى مطمئن و استوار (از اعمال خود مطمئن باشى)»; (وَأَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْط وَثِيق(7)). ياد مرگ و زندگى پس از آن انسان را از هواپرستى و حرص بر اموال دنيا و آلودگى به انواع گناهان باز مى دارد و به او هشدار مى دهد که آماده سفر آخرت باشد و زاد و توشه لازم را براى آن سفر پرخطر فراهم سازد. جمله «وَلاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ ...» اوّلاً، اشاره به اين است که انسان نبايد بدون اطمينان به ايمان و اعمال صالح آرزوى مرگ کند و ثانياً، چون هيچ اطمينانى براى هيچ کس جز معصومان به چنين شرطى نيست پيوسته از آرزوى مرگ خوددارى کند. قرآن مجيد نيز گواه اين معناست آنجا که درباره يهود مى فرمايد: «(قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ الاْخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِينَ * وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللهُ عَلِيمٌ بِالظّالِمِين); بگو اگر (آن چنان که مدعى هستيد) سراى ديگر در نزد خدا مخصوص شماست نه ساير مردم پس آرزوى مرگ کنيد اگر راست مى گوييد * ولى آنها، هرگز به موجب اعمال بدى که پيش از خود فرستاده اند هرگز آزروى مرگ نخواهند کرد و خداوند از ستمکاران آگاه است».(8) امام در ششمين، هفتمين و هشتمين اندرز مهم خود او را از سه چيز برحذر مى دارد; نخست مى فرمايد: «از هر عملى که صاحبش آن را (فقط) براى خود مى پسندد و براى عموم مسلمانان نمى پسندد برحذر باش و (نيز) از هر کارى که در نهان انجام مى شود و در ظاهر شرم آور است حذر کن و نيز از اعمالى که اگر از صاحبش پرسش شود آن را انکار مى کند يا از آن پوزش مى طلبد بپرهيز»; (وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَل يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ وَيُکْرَهُ(9) لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ. وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَل يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ، وَيُسْتَحَى مِنْهُ فِي الْعَلاَنِيَةِ، وَاحْذَرْ کُلَّ عَمَل إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْکَرَهُ أَوِ اعْتَذَرَ مِنْهُ). امام(عليه السلام) نخست به همان چيزى اشاره فرموده که در بعضى از آيات قرآن و در روايات به طور گسترده آمده است که انسان آنچه را براى خود مى پسندد براى ديگران هم بخواهد و آنچه را براى خود نمى پسندد براى ديگران نخواهد و به اين ترتيب ميان سود و زيان خود و ديگران فرقى نگذارد. قرآن مجيد از زبان حضرت شعيب مى فرمايد: «(وَما أُريدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ); من هرگز نمى خواهم چيزى که شما را از آن باز مى دارم خودم مرتکب شوم».(10) در آغاز سوره مطففين مى فرمايد: «(وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَإِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ); واى بر کم فروشان آنان که وقتى براى خود چيزى از مردم با پيمانه مى گيرند (حق خود را) به طور کامل دريافت مى دارند; ولى هنگامى که براى ديگران پيمانه يا وزن مى کنند کم مى گذارند».(11) حضرت در توصيه دوم او را به هماهنگى ظاهر و باطن امر مى کند و از اعمالى که مخفيانه انجام مى دهد که اگر آشکار شود خجل مى شود برحذر مى دارد. عجيب است که انسان از مردم کوچه و بازار خجالت بکشد; ولى از خدايى که «عالم الخفية والاسرار» است شرم نداشته باشد و اين نشانه ضعف ايمان است و عدم توجّه به اين حقيقت است که همه جاى عالم محضر خداست. در توصيه سوم او را از
اعمال خلافى پرهيز مى دهد که نشانه اش اين است که اگر از او سؤال کنند که تو چنين عملى را انجام دادى اگر بتواند آن را انکار مى کند و اگر نتواند به عذرخواهى مى پردازد. به يقين هرکس از اين سه کار بپرهيزد خوشبخت و سعادتمند و اهل نجات است; ولى متأسّفانه رهروان اين راه زياد نيستند. آن گاه در نهمين، دهمين و يازدهمين توصيه، حارث همدانى را از سه چيز نهى مى کند: نخست مى فرمايد: «(هرگز) عِرض و آبروى خود را هدف تيرهاى سخنان مردم قرار مده»; (وَلاَ تَجْعَلْ عِرْضَکَ(12) غَرَضاً(13) لِنِبَالِ(14) الْقَوْلِ). سپس مى افزايد: «و تمام آنچه را (از اين و آن) مى شنوى براى مردم بازگو مکن، زيرا اين کار براى آلودگى تو به دروغ کافى است»; (وَلاَ تُحَدِّثِ النَّاسَ بِکُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ، فَکَفَى بِذَلِکَ کَذِباً). در خطبه 141 خوانديم که امام(عليه السلام) مى فرمايد: «أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلاَّ أَرْبَعُ أَصَابِعَ; بدانيد ميان حق و باطل تنها به اندازه چهار انگشت فاصله است». کسى از آن حضرت پرسيد: معناى اين سخن چيست؟ آن حضرت چهار انگشت خود را جمع کرد و در ميان چشم و گوشش گذاشت سپس فرمود: «الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَالْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ; باطل آن است که بگويى شنيدم و حق آن است که بگويى ديدم». اين سخن به قدرى مشهور است که به شکل ضرب المثلى در آمده و در فارسى هم گفته مى شود ميان حق و باطل چهار انگشت است. سرانجام مى فرمايد: «و (نيز) تمام آنچه را مردم براى تو نقل مى کنند تکذيب مکن، زيرا اين کار براى نادانى تو کفايت مى کند»; (وَلاَ تَرُدَّ عَلَى النَّاسِ کُلَّ مَا حَدَّثُوکَ بِهِ، فَکَفَى بِذَلِکَ جَهْلاً). امام(عليه السلام) در نخستين مرحله بر اين معنا تأکيد دارد که انسان خود را از مواضع تهمت دور سازد و از اعمال و رفتار و گفتارى که موجب سوء ظن مردم مى شود و آنها را به غيبت و تهمت وا مى دارد بپرهيزد. در حديث معروفى که در سنن ابوداود از امام سجاد(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم: صفيه (همسر پيامبر) مى گويد: پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در مسجد معتکف بود. من شب هنگام به زيارت آن حضرت رفتم. مدتى با او سخن گفتم سپس برخاستم که بازگردم او نيز با من آمد. در اين هنگام دو نفر از مردان انصار از کنار ما عبور کردند. هنگامى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را ديدند بر سرعت خود افزودند. پيغمبر فرمود: آرام تر برويد اين زن، صفيه (همسر من) است. آن دو نفر گفتند: سبحان الله اى رسول خدا (اين چه سخنى است که مى فرماييد مگر ما درباره تو شک کرديم؟) پيغمبر فرمود: شيطان همچون خون در عروق انسان جريان دارد. من ترسيدم که گمان بدى در شما ايجاد شود».(15) وقتى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) با آن قداستى که داشت و حسن ظنى که همه مردم به او داشتند اين چنين رفتار کند تکليف ديگران روشن است. اين نکته نيز شايان دقت است که جمله «وَلا تُحَدِّثِ ...» و جمله «لا تَرُدَّ ...» در واقع ناظر به نهى از افراط و تفريط است; از يک سو انسان نبايد آن قدر خوش باور باشد که هرچيزى را که مى شنود بپذيرد و همه جا نقل کند و از سوى ديگر نبايد آن قدر ديرباور و داراى سوء ظن باشد که هرچه را مى شنود در آن ترديد کند که اوّلى سبب اشاعه کذب و دومى نشانه جهل است. سپس امام، چهار اندرز ديگر مى دهد که شامل اندرزهاى دوازدهم تا پانزدهم است، مى فرمايد: «خشمت را فرو بر و به هنگام قدرت (بر انتقام) گذشت کن و در موقع غضب، بردبارى نما و آن گاه که حکومت در دست توست عفو و مدارا کن تا عاقبت نيک براى تو باشد»; (وَاکْظِمِ(16) الْغَيْظَ، وَتَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ، وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ، تَکُنْ لَکَ الْعَاقِبَةُ). اين چهار دستور که قريب المعنى هستند با دقت با يکديگر تفاوت دارند; «کظم غيظ» مربوط به آنجاست که خشم وجود انسان را پر کرده گويا مى خواهد از درون او خارج شود و او گلوى خود را مى فشارد تا خشمش بيرون نريزد. «وَتَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ» اشاره به آنجايى است که انسان بر دشمنش پيروز شده و مى تواند انتقام بگيرد; امام دستور مى دهد انتقام جو مباش. جمله «وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ» مربوط به جايى است که عوامل غضب فراهم شده ولى حلم و بردبارى سبب مى شود که انسان در مقابل کار خلاف، مرتکب خلافى نشود. جمله «وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ» اشاره به کسانى است که به حکومت مى رسند و بسيار مى شود که در اين هنگام افراد به تصفيه حساب هاى خود با مخالفان مى پردازند; امام(عليه السلام) مى فرمايد: هرگز چنين کارى را نکن. جمله «تَکُنْ لَکَ الْعَاقِبَةُ; عاقبت نيک در انتظار توست» ممکن است به هر چهار جمله قبل برگردد. اين دستورات افزون بر اينکه در آيات قرآن و روايات اسلامى به صورت گسترده وارد شده، از امورى است که عقل و خرد به آن حکم مى کند. زيرا اگر مردم پاسخ بدى را به بدى بده
ند و به هنگام غضب طغيان کنند عکس العمل ها پشت سر هم رخ مى دهد و خشونت ها شدت پيدا مى کند و عداوت ها ريشه دار مى شود و گاه به خونريزى گسترده مى انجامد و امنيّت از همه گرفته مى شود; اما با حلم و بردبارى و عفو و مدارا و کظم غيظ، مفاسد و خشونت ها و عداوت ها در همان محل دفن مى گردد و آرامش و امنيّت و محبّت و دوستى جاى آن را مى گيرد. تاريخ زندگى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام) گواه زنده اى بر اين است; هنگامى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مکه را فتح کرد مى توانست از تمام جنايت کاران جنگى که در طول هشت سال به او آزار رسانده بودند و از کسانى که در سيزده سال که در مکه بود انواع مشکلات و اهانت ها و آزارها را براى آن حضرت فراهم کرده بودند انتقام بگيرد; ولى چنين نکرد و فرمان عفو عمومى صادر نمود و امنيّت و محبّت جاى ناامنى و عداوت را گرفت. اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز با جنايتکاران جنگ جمل همين معامله را روا داشت و بعد از پيروزى همه را عفو کرد در حالى که مى دانست گروهى از آنها آرام نخواهند نشست. مرحوم مفيد در کتاب ارشاد چنين نقل مى کند که مردى از خويشاوندانِ امام سجاد(عليه السلام) (بر اثر کينه اى که داشت) نزد آن حضرت آمد و به آن حضرت ناسزا گفت و (در حضور جمع) دشنام داد. هنگامى که آن مرد به سراغ کار خود رفت امام به ما حاضران فرمود: شنيديد اين مرد چه گفت؟ دوست دارم همراه من بياييد نزد او برويم تا ببينيد چگونه به او پاسخ خواهم داد. عرض کرديم: آماده ايم در حالى که دوست داشتيم امام پاسخ تندى به او بدهد و ما هم از امام تبعيت کنيم. هنگامى که امام کفش خود را برداشت و به راه افتاد اين آيه را تلاوت مى کرد: (وَالْکاظِمينَ الْغَيْظَ وَالْعافِينَ عَنِ النّاسِ وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ)(17) فهميديم که نمى خواهد سخن تندى بگويد. هنگامى که به در خانه آن شخص رسيد فرمود: بگوييد على بن الحسين است. آن مرد بيرون آمد در حالى که آماده بود که از سوى آن حضرت و همراهانش در برابر سخنانى که گفته رفتار سويى ببيند; ولى امام به او روى کرد و گفت: برادر تو به مجلس ما آمدى و چنين و چنان گفتى اگر آنچه را گفته اى در من بوده من از خدا طلب آمرزش مى کنم و اگر در من نبوده از خدا مى خواهم که او تو را ببخشد. آن مرد پيشانى آن حضرت را بوسيد و گفت: آنچه را گفتم در تو نبود، بلکه در من بود (و به اين ترتيب غائله مهمى فرو نشست).(18) آن گاه امام در شانزدهمين و هفدهمين و هجدهمين اندرز خود مى فرمايد: «هر نعمتى را که خداوند به تو داده است به طور صحيح از آن بهره بردارى کن و هيچ نعمتى از نعمت هاى خداوند را ضايع و تباه مساز و بايد اثر نعمت هايى را که خداوند به تو داده است در تو ديده شود»; (وَاسْتَصْلِحْ کُلَّ نِعْمَة أَنْعَمَهَا اللهُ عَلَيْکَ، وَلاَ تُضَيِّعَنَّ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اللهِ عِنْدَکَ، وَلْيُرَ عَلَيْکَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللهُ بِهِ عَلَيْکَ). اين سه اندرز مربوط به نعمت ها و مواهب الهى است;نخست دستور مى دهد که از آن خوب بهره بردارى شود و اينکه هر نعمتى در جاى مناسب ثبت گردد; شکر آن قولاً و عملاً بجا آورده شود و بندگان نيازمند خدا از آن بهره مند گردند، زيرا عدم بهره بردارى صحيح، موجب زوال نعمت است، همان گونه که قرآن مى فرمايد: (إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْم حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).(19) اندرز دوم نقطه مقابل آن است و آن اينکه به عنوان تأکيد او را از ضايع کردن نعمت ها و مصاديق آن; مانند ناشکرى، اسراف و تبذير، بخل و تنگ نظرى برحذر مى دارد. در سومين دستور مى فرمايد: آثار نعمت خداوند بايد بر تو ظاهر باشد که اين خود نوعى سپاسگزارى است; نه مانند ثروتمندانى که لباس کهنه مى پوشند و همه جا اظهار فقر مى کنند مبادا کسى از آنها چيزى بخواهد. * پی نوشت: 1. سند نامه: مرحوم خطيب نويسنده کتاب مصادر از دو قرينه استنباط مى کند که اين نامه در کتاب هاى ديگرى جز نهج البلاغه (هر چند بعد از سيّد رضى) بوده است. نخست اينکه مرحوم بحرانى در شرح نهج البلاغه بعد از ذکر اين نامه مى گويد: آنچه را مرحوم سيّد رضى آورده بخشى از نامه اى طولانى است که به حارث همدانى نوشته و مجموعه اى از اوامر و نواهى و تعليم مکارم اخلاق و محاسن آداب است. دوم اينکه مرحوم آمدى (متوفاى 550) بخش هايى از اين نامه را در چند مورد از کتاب غررالحکم آورده و با توجّه به تفاوت هايى که نقل آمدى با نقل نهج البلاغه دارد چنين استنباط مى شود که او هم دسترسى به منبع ديگرى داشته است (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 467). 2. يوسف، آيه 111. 3. «حائل» از ريشه «حَوْل» و «حَيْلُولة» به معناى چيزى که در ميان دو چيز حاجب و مانع مى شود و نيز به معناى تغير و تبدل آمده و در عبارت بالا معناى دوم اراده شده است; يعنى نعمت هاى دنيا دائماً در تغيير است. 4. «مُفارِق» به معناى چيزى است که جدا مى شود; يعنى نعمت ها
نهج البلاغه: ى دنيا پايدار نيست. 5. بحارالانوار، ج 74، ص 380، ح 4. 6. بقره، آيه 224. 7. «وثيق» به معناى مطمئن است و ازريشه «وثوق» گرفته شده است. 8. بقره، آيه 94 و 95. 9. اين جمله در نسخه «صبحى صالح» به صورت فعل مجهول آمده است در حالى که مناسب و هماهنگ با جمله «يرضاه» اين است که به صورت فعل معلوم و ثلاثى مجرد در آيد و در نسخه کتاب تمام نهج البلاغه و بعضى از شروح نهج البلاغه به صورت (و يَکرَهُهُ) با فعل معلوم و همراه با ضمير مفعولى آمده است. 10. هود، آيه 88 . 11. مطففين، آيه 1-3. 12. «عِرْض» به معناى آبرو، حيثيت، شخصيت، ناموس و شرف آمده است. شايد به اين اعتبار که اينها امورى است که عارض مى گردد و ممکن است در معرض زوال قرار گيرد. 13. «غَرَض» به معناى هدفى است که به سوى آن تير انداخته مى شود. 14. «نِبال» جمع «نبل» بر وزن «طبل» به معناى تير است. 15. سنن ابى داود، ج 1، ص 551، ح 2470. 16. «اکْظِم» صيغه امر است از ريشه «کَظْم» بر وزن «نظم» که در اصل به معناى بستن دهان مشک است. سپس به معناى فرو بردن خشم به کار رفته، گويى انسان گلوى خود را مى فشارد که خشم از درون او بيرون نيايد همان گونه که گلوى مشک را مى بندد تا آبى که درون آن است بيرون نريزد. 17. آل عمران، آيه 134. 18. ارشاد، ج 2، ص 145. 19. رعد، آيه 11. 📚 📍شارح محترم :مرحوم علی نقی فیض الاسلام روحش شاد ••●❥🦋✧🦋❥●•• 🤲اَللّهُمَ ثَبِتْ قَلْبی عَلی دِینِک. ••●❥🦋✧🦋❥●••http://eitaa.com/hafezan_vahy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ای ولیّ نعمت ما! باران و برف می‌بارد به حرمت وجود نازنینتان یا صاحب‌الزّمان! چون "بیمنک رزق الوری" و در این لحظات ... دعا می‌کنیم برای سلامتی وجود نازنینتان http://eitaa.com/hafezan_vahy