۴۴
(ورود اهل بیت ع به مدینه)
دخت زهرا و زینبم من،رسول الله
به کنارت جان بر لبم من،رسول الله
بی حسین برگشته ام من،از سفر سوی مدینه
گل زهرا و حسینت،شد شهید ظلم و کینه
همره حسین زهرا،دیده ام کرب و بلا را
روی دوش خود کشیدم،از عدو جور و جفا را
دیده ام یا رسول الله،علی اکبر گل لیلا
کربلا با تیغ کینه،شده اکبر اربا اربا
دیده ام یا رسول الله،روی دست علی اصغر
با تیر حرمله گشته،غرق خون و پاره حنجر
دیده ام یا رسول الله،دست عباسم جدا شد
با عمود آهنینی،فرقش از ستم دوتا شد
دیده ام یا رسول الله،گل زهرا شده تنها
غرق خون زمین فتاده،بین آن لشکر اعدا
دیده ام یا رسول الله،بی حیا سویش دویده
روی سینه اش نشسته،رأس پاک او بریده
دیده ام یا رسول الله،دشمن او بی بهانه
بر یتیمان حسینی،می زند با تازیانه
دیده ام یا رسول الله،آتش به خیمه ها را
پیکری نقش زمین و،سر به روی نیزه ها را
دیده ام یا رسول الله،کربلا و کوفه و شام
می زدند اهل حرم را،سنگ کینه از روی بام
#رضا_یعقوبیان
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel
۴۵
(ورود اهل بیت ع به مدینه)
یا رسول خدا،زینبم زینبم
در کنارت رسید،جان من بر لبم
یا رسول خدا۲
یاد داغ حسین،شده ام دیده تر
جد من گویمت،شرح حال سفر
یا رسول خدا۲
همره نور عین،کربلا دیده ام
ستم از دشمن،بی حیا دیده ام
یا رسول خدا۲
دیده ام غرق خون،گل لیلا شده
علی با تیغ کین،اربا اربا شده
یا رسول خدا۲
روی دست پدر،دیده ام اصغرش
تیر زد حرمله،پاره شد حنجرش
یا رسول خدا۲
دیده ام کربلا،دست سقا جداست
با عمود ستم،فرقش از کین دوتاست
یا رسول خدا۲
دیده ام کربلا،شده تنها حسین
غرق خون بر زمین،بین اعدا حسین
یا رسول خدا۲
دیده ام شمر دون،سوی مقتل دوید
روی سینه نشست،رأس پاکش برید
یا رسول خدا۲
یا رسول خدا،زخم من زد نمک
کودکان را ز کین،دم به دم زد کتک
یا رسول خدا۲
یا رسول خدا،دیده ام شهر شام
بر همه می زدند،سنگ کینه ز بام
یا رسول خدا۲
با سر پاک او،این سفر کرده طی
یا رسول خدا،دیده ام بزم می
یا رسول خدا۲
دیده ام من به شام،یزید بی حیا
بر لبان حسین،چوب زد از جفا
یا رسول خدا۲
#رضا_یعقوبیان
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel
مدینه کاروانی سوی تو با شیون آوردم
ره آوردم بود اشکی که دامن دامن آوردم
مدینه در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم
نیارد ارمغان با خود کسی تنها من آوردم
مدینه یک گلستان گل اگر در کربلا بردم
ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم
اگر موی سیاهم شد سپید از غصه می دانی
که مظلومی ات خود را گواهی روشن آوردم
اسیرم کرد اگر دشمن به جان دوست خرسندم
که پیروزی به کف در رزم با اهریمن آوردم
مدینه این اسارت ها نشد سَدِّ رهم بنگر
چه ها با خطبه های خود به روز روشن آوردم
مدینه گر اثر از زخم زنجیر ستم خواهی
امام عاشقان را طوق گل بر گردن آوردم
مدینه از بنی هاشم نگردد با خبر یک تن
که من از کوفه پیغام سر دور از تن آوردم
مدینه یوسف آل علی را بردم و با خود
اگر او را نیاوردم از او پیراهن آوردم
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده_شفق
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel
مدینه رو به سوی تو دوباره آوردم
به همرهم دل پر از شراره آوردم
مدینه باز مکن در به روی من زیرا
ز کوی عشق غمی بی شماره آوردم
مدینه سوی تو این کاروان عاشق را
گهی پیاده و گاهی سواره آوردم
من این سفینۀ در خون نشسته را با خود
ز موج خیز بلا تا کناره آوردم
مدینه این چمن غنچه های پرپر را
ز زیر تیغ غم و سنگ و خاره آوردم
ستاره های شب افروز من به خون خفتند
کنون خبر ز شب بی ستاره آوردم
پس از شکفتن لبخند خون گرفتۀ عشق
خبر ز کودک و از گاهواره آوردم
در این رسالت عظمی، تمام عالم را
به پای خطبه خود بر نظاره آوردم
دلم ز غارت گلچین لبالب از خون است
اگر اشاره ای از گوشواره آوردم
اگر زی وسف زهرا نشانه می طلبی
نشانه پیرهنی پاره پاره آوردم
<<وفایی>>از غم و دردم اگر سخن گفتم
ز صد هزار سخن یک اشاره آوردم
#سید_هاشم_وفایی
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel
ز جا برخیز مادر شور محشر را بپرس از من
نه،عاشورای از محشر سیه تر را بپرس از من
ز صحرای بلا با داغ هجده لاله می آیم
به خون غلتیدن گل های پرپر را بپرس از من
به این پیراهن صد پاره ی خونین نگاهی کن
شمار زخم های جسم بی سر را بپرس از من
اگر لیلا نبوده کربلا من بوده ام مادر
به خون آغشتن رخسار اکبر را بپرس از من
رباب از شدت غم گریه بگرفته گلویش را
لب خشک و تلظی های اصغر را بپرس از من
همان ناگفته بهتر قصه ی پیشانی و محمل
سر نی صوت قرآن برادر را بپرس از من
پس از داغ شهیدان در میان آن همه دشمن
وداع آخر بابا و دختر را بپرس از من
اگر که لاله های بوستان خود نمی پرسی
غم گل های عبدالله جعفر را بپرس از من
تن پاک حسینت زخم روی زخم بد اما
به حلق تشنه ی او آب خنجر را بپرس از من
اگر چه کشت بانگ العطش پیوسته زینب را
خجالت های عباس دلاور را بپرس از من
ز سوز خویش (میثم) تا که عالم را بسوزانی
مصیبت نامه ی آل پیمبر را بپرس از من
#استاد_غلامرضا_سازگار
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel
سلام شهر پیمبر! سلامیاجداه!
ز جا بلند شو!زینب رسیده است از راه
بلند شو بغلم کن که طاقتم سر شد
چقدر زینب تو نیمه جان و لاغر شد
چه زینبی که نماز شبش نشسته شده
غرور فاطمی اش بارها شکسته شده
اگرچه مردم شهر آمدند استقبال
کسی نگاه ندارد به صورت اطفال
کسی برای تماشای ما نیامده است
بخاطر زدن بچه ها نیامده است
همه سیاه به تن کرده اند عزادارند
هوای حرمت من را به کوچه ها دارند
به یثرب آمده ام من بجای ویرانه
به احترام مرا میبرند تا خانه
زمان آن شده تا روضه برقرار کنم
برای تشنهگودال زار زار کنم
کجاست ام بنینم مرا کمک بدهد
به ناله هاش به این روضه ها نمک بدهد
نبودی ام بنین قتلکاه غوغا بود
برای کشتن شاه غریب دعوا بود
سفارشات نبی را همه ادا کردند
سر حسین مرا از قفا جدا کردند
سری به نیزه بلند و تنی به زیر کتک
صدا زدند همه بچه هاکه عمه کمک
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel
مـن حامــل ســلام سـران بریـدهام
مادر! سؤال کن که بگویم چه دیدهام
داغ حسین تو کمرم را شکسته است
تیر شکسته یا کـه کمـان خمیدهام؟
جانم به لب رسیده در این ره هزاربار
تـا در کنـار تـربت جــدم رسیـدهام
جز آب تیغ و نیزه و شمشیر کوفیان
آبـی ندادهانـد بــه گلهـای چیدهام
بار غمی کز آن کمر آسمان شکست
من با قد خمیده بـه دوشم کشیدهام
از لحظهای که چشم به دنیا گشودهام
نـاز غم حسیـن بـه جانـم خریـدهام
مـن داغــدار فاطمـۀ چــارسالــهام
سوغات، گشتـه پیرهن آن شهیدهام
در زخمهـای آبله گمگشتـه پای من
از بس بـه روی خار مغیلان دویدهام
هم گریه بر حسین تو کردم قدمقدم
هم لحظهلحظه خنـدۀ دشمن شنیدهام
در قتلگه چو کـوه، مقـاوم بُـدم، ولی
در مجلس یزیـد، گریبــان دریـدهام
«میثم» به سوز سینه از آن سوخته که من
آتــش درون سینــۀ او آفــریــدهام
#استاد_غلامرضا_سازگار
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel
دوبیتی
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد
#یوسف_رحیمی
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel
ای مدینه دوباره برگشتم
با دل پر شراره برگشتم
بی علی ، بی رقیه ، بی عباس
با همین گاهواره برگشتم
از مسیری که بهرِ سنگ زدن
می گرفتند استخاره، برگشتم
همرهم بود زیور آلاتم
ولی بی گوشواره برگشتم
آه، از خیمه ای که غارت شد
با دو چشم ستاره برگشتم
از کنار تن لگد مال و
بدنِ پاره پاره برگشتم
با حجابی که بینِ آتش سوخت
از دل هر نظاره برگشتم
#رضا_باقریان
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel
ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم
با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم
ای مدینه دربرویم وامکن راهم مده
چون که بی امید جان خود براین درآمدم
ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را
همچو مادر برسر قبر پیمبرآمدم
ای مدینه همره یک کاروان رنج وملال
سوی تو با کودکان ناز پرور آمدم
ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین
چون پرستویی مهاجر گرکه بی پرآمدم
کاخ استبداد را با خطبه ام آتش زدم
دشمنان را ناتوان دیدم ، توانگر آمدم
وقت رفتن قاسم وعباس واکبر داشتم
بی علی اکبرو عباس واکبر آمدم
دیده ام خونین بدن گلهای باغ عشق را
ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم
یوسف آل علی را دشمنان کشتند ومن
همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم
گرکه ریزم برسر خود خاک غم،عیبم مکن
کزکنار پیکری صد چاک وبی سر آمدم
گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو
زینبم من کز سفر با دیدۀ تر آمدم
با «وفایی»کزخودم دادم نشان، ازاین دیار
اشک ریزان رفتم و،با دیدۀ تر آمدم
#سيد_هاشم_وفایی
#ورود_اهل_البیت_ع_به_مدینه
@ravanedel