eitaa logo
فعالیتی انجام نمیشود.
181 دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
26هزار ویدیو
371 فایل
@haaf zanvahy351
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️"ابرقدرت" یعنی ملتی که پس از موشک‌باران کردنِ صهیونیست‌ها، رئیس جمهورش در سفر رسمی به قطر می رود، وزیر خارجه‌اش با وجود تهدیدهای زیاد با هواپیما به لبنان سفر می‌کند و رهبر معظمش در نمازجمعه حاضر می شود و کلی مقامات ارشد نظامی و سیاسی و جمعیتی میلیونی پشت سرش به نماز می ایستند. 🔺اینجا جمهوری اسلامی ایران است
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 حضرت موسی علیه السلام 🔹 حضرت موسی(ع) در مصر و در خانه مردى از بنی اسرائيل به دنيا آمد و در روزهايى به دنيا آمد که فرعونيان به دستور فرعون پسر بچه هاى بنى اسرائيل را سر مى بريدند. موسى علیه السلام چند ماهى پس از ولادت، در دامان مادر زندگى کرد، و آنگاه که مادرش بيمناک ‌شد مبادا راز او فاش شود، خداوند به او الهام فرمود تا موسی را در صندوقى نهاده به رود نیل بيفکند و خداى سبحان قلب او را آرامش بخشيد و به وى مژده داد که موسى را به سوى او باز خواهد گرداند و او را به پيامبرى برمی گزيند. علیه السلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال حافظان وحی 🌿لینک ورود به کانال↑https://eitaa.com/hafezanewahy
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 حضرت موسی علیه السلام در قرآن🔹 حضرت موسى علیه السلام سومین پیامبر اولوالعزم است که داراى شریعت مستقل و کتاب بود. او از نسل یعقوب و تبار بنى اسرائیل بود. نام او در قرآن، 136 مرتبه آمده و فرازهاى برجسته زندگانى و دعوت حضرت موسی در 36 سوره قرآن و در قالب حدود 420 آیه بیان شده است. این مطلب نشان مى دهد، که قرآن به عنوان کتاب کامل دعوت و انسان سازى و جامعه سازى به زندگى حضرت موسى توجه زیادى داشته است. گمراهی فرعون روز به روز بیشتر و بر خودسری او افزوده می شد و طایفه بنی اسرائیل که رعیت او بودند زیر ظلم و شکنجه او بسر می بردند و این طایفه تحت سلطه او زندگی سختی داشتند و در مقابل سختی ها مجبور به صبر بودند. در چنین شرایطی که مردم گرفتار بودند و در سختی و ناراحتی به سر می بردند، کاهن مصر به فرعون خبر داد که به زودی فرزندی در میان بنی اسرائیل متولد می شود که سلطنت تو به دست او نابود می گردد. فرعون از شنیدن این خبر به شدت منقلب شد و بر طغیان و سرکشی خود بیفزود و از سر جهل و غرور فرزندان پسر بنی اسرائیل را سر برید و دختران را باقی گذاشت، ولی قدرت خدا بالاتر از آن است که مکر بنده ای آن را متوقف سازد، زیرا خداوند متعال در مورد آن قوم تیره بخت چنین مقدر کرده بود که طفلی در منزل فرعون بزرگ شود و سلطنت این یاغی ستمگر را در اختیار خود درآورد، و این طفل مانند گلی در دامن خار و طلوع سپیده در بطن ظلمت رویید و تقدیر الهی را در مورد بنی اسرائیل عملی ساخت. و خدا به بنی اسرائیل عزت و شوکت بخشید و سرزمین مصر و شام را در اختیار آنان گذاشت ولی به کیفر ناسپاسی، فرعون و هامان و سربازانشان را به آنچه از آن می ترسیدند گرفتار ساخت. علیه السلام در قرآن منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال حافظان وحی https://eitaa.com/hafezanewahy 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 ولادت و تربیت موسی علیه السّلام«۱»🔹 روزی مادر موسی یوکابد در کنج خانه خود نشسته و درد زایمان او را فرا گرفته بود پس قابله ای را دعوت کرد تا وسایل زایمان او را فراهم سازد و او را فارغ نماید. آنگاه که موسی متولد شد، نور رخسار او لرزه بر اندام قابله انداخت و محبتش در دل او نفوذ کرد، قلب مادر به طپش افتاد و بر حیات و بقای فرزند خود کوشید. خبر ولادت او از فرعون پوشیده و مستور نگه داشته شد و مدت سه ماه بر این منوال گذشت. آنگاه که فرعون، مأموران خود را برای جستجو در مورد اطفال به سطح شهر فرستاد، خدا به مادر موسی الهام کرد، صندوقی تهیه کند و فرزندش را در میان آن بگذارد و آنگاه صندوق را در میان رود خروشان نیل بیندازد، مادر موسی بعد از انجام این دستور، خواهر موسی را در کنار ساحل به همراه فرزند خود فرستاد تا ببیند سرنوشت کودکش به کجا می انجامد و سپس خبری از او بیاورد. خواهر موسی به همراه صندوق روانه شد و حرکت آن را در نظر داشت و آنگاه که صندوق بهمراه جریان آب وارد قصر فرعون شد از بابت سرنوشت برادر سخت ناراحت و متأثر شد. اما رحمت خدا شامل حال موسی شد و همسر فرعون به محض آنکه به موسی نظر کرد، خداوند محبت وی را در دلش افکند و به دنبال آن، از فرعون تقاضا کرد که این طفل را به فرزندی قبول کند. در این حال مادر موسی که فرزند خود را به رود نیل افکنده بود از غم و اندوه فرزند خویش فارغ بود، زیرا فرزندش را به دست خدای توانا و بینا سپرده بود و او زنی شجاع و باایمان بود. بعد از آنکه بنا شد موسی فرزند فرعون باشد، دایه های شیرده را احضار کردند، شاید طفل سینه یکی (ادامه دارد) علیه السّلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال حافظان وحی https://eitaa.com/hafezanewahy 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 ولادت و تربیت موسی علیه السّلام«۲»🔹 بعد از آنکه بنا شد موسی فرزند فرعون باشد، دایه های شیرده را احضار کردند، شاید طفل سینه یکی از آنها را بگیرد و تشنگی و گرسنگی خود را برطرف نماید ولی موسی از همه آنها روی گرداند! هامان وزیر فرعون نگاهی به اطراف کرد و چون چشمش به خواهر موسی افتاد گفت: این دوشیزه این کودک را می شناسد، او را بگیرید تا از وضع این طفل خبر دهد. آنگاه از دختر سؤال کردند این کودک کیست؟ خواهر موسی گفت: من به این خانه آمده ام تا خدمتی به پادشاه کرده باشم. فرعون به خواهر موسی گفت: پس هرچه زودتر زن شیردهی برای پرستاری این کودک بیاور. در این هنگام بود که موسی شروع به گریه کرد و فرعون او را در آغوش گرفت و نوازش داد تا او را آرام کند و خواهر موسی را بدنبال دایه فرستاد، پس از مدتی مادر موسی آمد و کودک به وی انس گرفت و با رغبت فراوان پستان او را در دهان خود گذاشت و شروع به مکیدن شیر کرد و کوچکترین اعتنایی به دیگران نکرد. فرعون وحشت زده به زن گفت: تو چه کسی هستی؟ چه شد که این طفل تمام پستانها را رها کرد و فقط سینه تو را گرفت؟ مادر موسی گفت: من زنی خوشبو و پاکیزه شیر هستم. هیچ طفلی را به من نمی دهند مگر اینکه سینه مرا قبول کند. فرعون کودک را به زن داد و حقوقی هم برایش مقرر کرد و او فرزندش را به منزل بازگرداند.بدین طریق خدا پاداش صبر و ایمان مادر را داد و چشم او روشن گشت تا بداند وعده خدا حق است. علیه السّلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال حافظان وحی https://eitaa.com/hafezanewahy 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 فرار حضرت موسی علیه السّلام از مصر«۱»🔹 یوکابد دوران شیردهی فرزند خود، موسی را به پایان رسانید و او را تحویل کاخ فرعون داد، تا بنا به تقدیر الهی دشمن فرعون در دامان خودش پرورش یابد. چون موسی به بلوغ و جوانی رسید، خداوند او را از علم و حکمت برخوردار و برای انجام رسالت مهیا کرد. ظلم و ستم فرعون همچنان ادامه داشت و نظر بیچارگان و مظلومان متوجه موسی شد، تا موسی بار سنگین ظلم و ستم را از دوش آنها بردارد و آنها را از این تنگنا برهاند و حمایتشان نماید. زیرا این مردم رنج دیده قوم موسی بودند و موسی هم دارای روحی بزرگوار است که با عزت الهی درهم آمیخته و به نور عنایت پروردگار منور گشته است. موسی علیه السّلام با مشاهده ستم روز افزون فرعون و روزگار تلخ بنی اسرائیل با خود پیمان بست تا به نفع این ستمدیدگان بکوشد و ایشان را حمایت کند. روزی موسی عازم پایتخت فرعون شد که در آن جشن و سرور برپا بود، وی در شهر منف ناگهان دو نفر مرد را دید که با یکدیگر به نزاع پرداخته اند یکی از این دو مردی عبری و از پیروان او است و دیگری فرعونی و از بستگان دربار است. علیه السّلام از مصر علیه السّلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ https://eitaa.com/hafezanewahy ✅ کانال حافظان وحی 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 فرار حضرت موسی علیه السّلام از مصر«۲»🔹 آن مرد عبری تا چشمش به موسی افتاد از او کمک خواست تا از ظلم فرعونی جلوگیری کند. موسی علیه السّلام به قصد دفاع با مرد فرعونی درگیر شد و اتفاقا با اولین ضربه که به قصد جدا کردن آن دو بر او نواخت، مرد قبطی جان خود را از دست داد. با مشاهده این منظره موسی از کرده خویش پشیمان شد و مشاجره آن دو نفر را عملی شیطانی پنداشت و از پروردگار خویش برای اشتباه خود طلب آمرزش کرد، خدا هم او را بخشید، آری خدا آمرزنده و مهربان است. روز دیگر موسی علیه السّلام در میان شهر با ترس و دلهره به راه خود ادامه می داد، ناگهان دید آن مردی که دیروز به کمک او شتافت باز امروز موسی را فریاد می زند و به مدد می طلبد. موسی آن مرد را به گمراهی و ماجراجویی متهم کرد و به جانب او شتافت، اما آن مرد گمان برد که موسی می خواهد وی را بکشد، لذا با التماس و درخواست ترحم پیش موسی شتافت و گفت: «ای موسی! آیا اراده کرده ای مرا مانند آن مردی که دیروز کشتی به قتل برسانی. معلوم است که در این سرزمین جز قصد گردنکشی و جباری نداری و هیچ نخواهی که مشفق و مصلح میان خلق باشی. در این درگیری، یکی از فرعونیان که سخنان آنها را شنید، متوجه موضوع شد و بی درنگ خبر آن را به جاسوسان فرعون رساند. فرعونیان تصمیم گرفتند موسی علیه السّلام را دستگیر و به اشد مجازات برسانند ولی رحمت خدا شامل حال او شد و یکی از فرعونیان خود را به موسی رساند و به او گفت: فرعونیان تصمیم گرفته اند تا تو را بکشند، سپس موسی را سفارش کرد که «از شهر خارج شود و خود را به دست تقدیر پروردگار بسپارد». علیه السّلام از مصر علیه السّلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال حافظان وحی https://eitaa.com/hafezanewahy 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 هجرت موسی علیه السّلام به سرزمین مدین🔹 موسی علیه السّلام ترسان و نگران و با توکل به عنایت پروردگار و درحالی که مراقب بود که شناسایی نشود و از خدا می خواست که شر ستمگران را از وی باز دارد مصر را به قصد مدین ترک کرد. موسی هشت روز پی درپی راه پیمود تا به سرزمین مدین (بین شام و حجاز) رسید و در این سفر یاوری غیر از خدای یکتا و همراهی جز لطف و عنایت او نداشت. موسی در این راه تنها توشه ای از تقوی به همراه داشت. او به قدری راهپیمایی کرده بود که پوست پاهایش زخمی و خون آلود شده بود، وی برای رفع گرسنگی از علفهای بیابان تغذیه می کرد به حدی که سبزی گیاهان از پوست نازک و نحیف شکم او نمایان شده بود. موسی با تمام این مصائب تنها یک خوشحالی داشت و آن توفیق گریز از فرعون و نجات از دست مأموران و جاسوسان او بود! چون موسی علیه السّلام به مدین رسید دید جمعیتی از مردم برای برداشتن آب از چاهی ازدحام کرده اند و بر سر آب کشمکش می کنند و هرکس که قوی تر و نیرومندتر است زودتر به آب دسترسی پیدا می کند. موسی علیه السّلام متوجه شد در پشت این جمعیت انبوه دو زن ایستاده اند و گوسفندهای خود را کناری زده اند تا با گوسفندهای دیگران مخلوط نگردد، عجز و ضعف از چهره این دو زن آشکار است و همچنان منتظرند تا جمعیت از گرد چاه پراکنده شوند تا آنها بتوانند از آب استفاده کنند. روح منصف و غیرت و مردانگی، موسی را جلو فرستاد و از آن دو زن پرسید، کار شما چیست؟ پاسخ دادند: ما نمی توانیم از آب استفاده کنیم تا اینکه چوپان ها گرد چاه را خلوت کنند زیرا از مزاحمت مردم بیم داریم، ما در اثر اضطرار برای این کار آمده ایم، زیرا پدر ما پیر و زمین گیر است. با شنیدن این سخنان، موسی به حمایت آنها پرداخت و گوسفندان آنها را آب داد و سپس جهت استراحت به سایه ای پناه برد و در این حال به راز و نیاز با خدای خویش پرداخت و از او طلب رحمت و گشایش کرد تا از این فقر و تنهایی نجات یابد. این دو زن پس از بازگشت، بطور غیر عادی و زودتر از همیشه پیش پدر پیر آمدند، لذا پدر از دختران خود علت را پرسید و خواهران هم جریان را برای او شرح دادند، خدا هم دعای موسی را به اجابت رساند و بر او لطف نمود و به پیرمرد الهام شد که یکی از دختران خویش را به دنبال موسی بفرستد و او را نزد خود بخواند. یکی از دختران با کمال شرم و حیا پیش موسی علیه السّلام آمد و گفت: «پدرم تو را دعوت کرده تا به منزل ما بیایی تا در عوض سقایت گوسفندان ما به تو پاداشی دهد». موسی بخاطر اجابت دعوت دختر به همراه وی و به سوی پیرمرد رهسپار گشت و بزودی به آغوش باز و منزل امنی وارد شد، سپس سرگذشت خود را برای پیرمرد گفت و اسرار نهانی خود را برای او فاش کرد. پیرمرد او را اطمینان داد و گفت: «اینک هیچ مترس که از شر قوم ستمکار نجات یافته ای». علیه السّلام به مدین منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال حافظان وحی https://eitaa.com/hafezanewahy 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 موسی علیه السّلام داماد شعیب شد🔹 موسی آسوده خاطر در منزل پیرمرد ساکن شد و از رفاقت و انس با پیرمرد خشنود بود. جای تعجب نیست، زیرا نور ایمان در هر دو قلب می درخشید و فیض و اخلاص از وجود آن دو می بارد، و از این جهت آن دو مجذوب هم گشته اند. جوانمردی و اخلاص موسی علیه السّلام، بزرگواری او را نزد پیرمرد و دخترانش آشکار ساخت، زیرا خدا او را به طبعی بلند و اخلاقی نیکو آراسته، لذا دختران به جوانمردی موسی و نیرومندی او علاقه مند شدند و از پدر خواستند که او را نزد خود نگهدارد، زیرا او مردی پاک و امین است. به دنبال تصمیم دختران، یکی از آنان به پدر گفت: [6] «ای پدرجان! این مرد را به خدمت خود اجیر کن که بهتر کسی که باید به خدمت برگزید، کسی است که امین و توانا باشد».  البته که این ادعای حقی بود، زیرا این موسی بود که با وجود ضعف و تنهایی و گرسنگی، توانست تمامی مردان قوی هیکل را کنار زده و سنگ روی چاه را جابجا کند و با کشیدن آب از چاه گوسفندان آنها را آب بدهد؟ مگر موسی علیه السّلام آن مرد عفیف و پاکدامنی نیست که وقتی دختر شعیب پیام پدر خویش را به او رسانیده و او را به منزل دعوت کرد، موسی از روی حجب و حیا سر خود را به زیر افکند و از جلوی دختر رهسپار شد تا چشمش به قامت دختر نیفتد. سخنان دختر گویا آرزوهای شیرین و افکار دیرین شعیب را تداعی و او را امیدوار و بیدار کرد، سپس متوجه موسی گشت و گفت: ای موسی! من میل دارم که یکی از این دو دختر را به ازدواج تو درآورم تا حامی و پشتیبان من باشی، اما به عنوان کابین او باید به مدت هشت سال برای من چوپانی کنی و کمر خدمت به من را ببندی و اگر دو سال دیگر به آن افزودی، منت بزرگی بر من نهاده ای و من انتظار آن را از تو دارم ولی اجباری در کار نیست و به خواست خدا مرا از وفاداران بااخلاص می یابی. موسی علیه السّلام در سرزمین مدین آواره، تنها و فراری است. او دور از دوستان و اقوام خود بسر می برد و روحی مضطرب و افسرده دارد، لذا پیشنهاد پیرمرد همانند آبی که در ریشه درخت نفوذ می کند در روح موسی نفوذ کرد و اظهار داشت: «من در رفاقت با سروری چون شما، سعادتمند و به کمک شما نیرومند خواهم شد و به مدد شما به عزت می رسم». زندگی موسی نزد پیرمرد، مطلوب او بود، نهال امید در زندگی موسی جوانه زد و در نهایت اخلاص و امانت به مدت ده سال در خدمت شعیب ماند و در این مدت امور پیرمرد با رعایت امینی اندرزگو و حکیمی دانا بخوبی اداره می شد تا سرانجام موسی با یکی از آن دو دختر ازدواج کرد و کامیاب گشت. شعیب علیه السّلام به داماد بزرگوار خود گوسفندانی بخشید، موسی پس از ازدواج میل بازگشت به وطن در سینه اش شدت گرفت و شوق و عشق دیدار وطن او را مصمم کرد. پ.ن: حسن بصرى و مالک بن انس معتقدند که این پیرمرد همان شعیب پیغمبر است ولى عده اى مى گویند این شعیب غیر از شعیب پیغمبر است. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال حافظان وحی https://eitaa.com/hafezanewahy 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 معجزات موسی علیه السّلام[1]🔹 طبق آیات قرآن کریم، معجزات حضرت موسی(علیه السلام) بیش از نُه تاست؛ اما مراد در این بیان، معجزاتی است که حضرت موسی برای فرعون و قبطیان آورد و غیر از این معجزاتی دیگر نیز برای قوم بنی اسرائیل داشته است. موسی با توفیق و مدد خداوند از هرگونه خطا بدور است و هیچ مانعی را بر سر راه خود مهم نمی بیند. در دوران رسالت موسی، سحر و جادو در میان مصریان رواج داشت و در میان ساحران مصر، جادوگرانی بودند که عقلها را تسخیر و قلبها را شیفته خود می ساختند و همان طوری که وزش باد شاخسار درختان را به بازی می گیرد، اینها هم در بازی با عقلها مهارت داشتند. ایشان در این کار به اوج قدرت و انتهای شهرت رسیده بودند و یقین داشتند که برتر از آنان نیست که به آنان فخر کند. بهمین دلیل خواست خدا بر آن قرار گرفت که قوم فرعون را از همین طریق به ظاهر سحر و جادو عاجز کند و آنان را متحیر و مدهوش سازد، در این صورت تیر جادویشان متوجه خود آنان می شود و چون در این کار عاجز شدند، حجت الهی آشکار و پیروز می شود. این حکمتی است که خدا در نظر گرفته و معجزه را بدست پیغمبر خود موسی علیه السّلام جاری کرده است. همان فنی که قوم فرعون در آن مهارت دارند مورد استفاده موسی قرار می گیرد تا همه ساحران و جادوگران با تمامی نیرو و تلاش خود در این میدان مسابقه عاجز گردند و در کاری که مهارت دارند فرومانند. سپس با مشاهده معجزات دیگر عاجزتر خواهند شد و در این هنگام است که اراده الهی حاکم و قوم فرعون مغلوب می شوند، زیرا خدا مکر خائنین را خنثی می کند. موسی علیه السّلام عصایی را که خدا نیرویی فوق العاده و حیرت انگیز در آن به امانت گذاشته بود، به زمین انداخت ناگهان ماری آشکار گردید. فرعون حیران شد ولی خودخواهی و غرور او با تعجب درهم آمیخت و سپس گفت: آیا غیر از این عصا معجزه دیگری داری؟! فرعون پنداشت که... (ادامه دارد...) منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال حافظان وحی https://eitaa.com/hafezanewahy 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 معجزات موسی علیه السّلام[۲]🔹 فرعون پنداشت که عصا آخرین معجزه موسی است و موسی حتما در برابر ساحران مغلوب خواهد شد ولی موسای پیغمبر دست خود را در گریبان خویش برد و سپس بیرون آورد، ناگهان شعاعی از آن بوجود آمد که نور آن چشم ها را خیره کرد و این نور اوج گرفت و پراکنده شد، به حدی که به نظر می رسید جلوی نور خورشید را گرفته است. بعد از این معجزه قوم فرعون در مقابل موسی مقهور شدند. بیم زوال حکومت و حرص به سلطنت و قدرت، فرعون را نگران و نیروی معجزه موسی او را مبهوت ساخته بود و از اوج کبر و غرور به زیر افکنده بود و خود را کوچک و بی ارزش یافت و فراموش کرد که خود را خدای بزرگ بی شریک قوم خود می داند. سپس دست به دامان یاران خود شد و آنان را در مشکل خویش شریک کرد و با مسالمت و تملق به مشورت با آنان پرداخت. فرعون در این مشورت برای تنفر قوم خود از موسی به باطل خود جامه حق پوشاند به خدعه و نیرنگ خود لباس حقیقت و صراحت پوشاند و گفت: این دو نفر (موسی و هارون) جادوگرند و می خواهند شما را با سحر خویش از سرزمینتان بیرون برانند و خود حاکم بر این سرزمین شوند. نظر شما چیست؟ درباریان و یاوران فرعون گفتند: این دو برادر را نزد خود نگهدار و مأمورین خود را به شهرها اعزام دار تا تمام ساحران زبردست و دانا پیش تو آیند. فرعون که مأیوس و درمانده شده بود و مانند غریق به هر دستاویز موهونی چنگ می زد، با این فکر موافقت کرد تا شاید از این مهلکه خلاصی و نجات یابد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ https://eitaa.com/hafezanewahy ✅ کانال حافظان وحی 🌿لینک ورود به کانال↑