eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام 🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
9 فایل
اینجا از لشکری خط شکن گفته میشود از دلاوران لشکر ویژه ۲۵ کربلاااا... از گمنامان چادرنشینان خاکی هفت تپه .‌‌.. 👤ارتباط با ادمین کانال . ارسال مطالب ، عکس فیلم و خاطرات و ..‌. @ahmadiatouei
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 . 🔖 خدایا توبه می کنم: ▫️از اینکه حسد کردم ▫️از اینکه زیبائی قلم را به رخ دیگران کشیدم ▫️از اینکه مرگ را فراموش کردم ▫️از اینکه منتظر ماندم تا دیگری ابتدا به من سلام کند ▫️از اینکه ایمانم به بنده ات ، بیشتر از ایمان به تو بود ▫️از اینکه حق والدینم را ادا نکردم ▫️از اینکه در جائی که لازم بود امر به معروف ونهی از منکر نکردم ▫️از اینکه واجبی را به خاطر مستحبی رها کردم ▫️از اینکه تعهد هائی که با خدای خویش بستم ، بشکستم ▫️از اینکه ایثار نکردم ▫️از اینکه درنمازم به چیزی جز به تو فکر کردم ▫️از اینکه تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم ▫️از اینکه درسختی ها به جای تو به بنده ات رو آوردم ▫️از اینکه از سر کینه برای کسی ، دعا یانفرین کردم ▫️از اینکه از اینکه غیبت کردم واز دیگران بد گفتم وخود را نیک جلوه دادم ▫️از اینکه کارهایم را برای ریاست طلبی وشهرت انجام دادم ▫️از اینکه درکارها تنها خود را محور قرار دادم نه خدا را ▫️از اینکه چشمانم را از نگاههای فساد انگیز نپوشاندم ▫️از اینکه سنجیده وحساب شده وبا فکر سخن نگفتم ▫️از اینکه قول دادم ولی خلاف عمل کردم . 💠 @hafttapeh
💢 یک به امیدوار نباشید/ از شما بازخواست خواهیم کرد که با ما چه کردید... . . 🌊 غواص شهید مهدی دباغ وصیتنامه بسیار طوفانی دارد و از مردم در قبال خون شهدا مطالبه گری می کند، شهید دباغ می گوید: ◇ ما باید قدر نعمت ولایت فقیه را بدانیم. به شفاعت شهدا امیدوار نباشید. ◇ شهید با کسی قوم و خویشی ندارد، اگر راه شهدا که همان راه اسلام است را ادامه دادید از ما هستید و گرنه خیر. 🔸️ من از جانب خودم و دوستانم می گویم: از یکایک شما بازخواست می‌کنیم که با خون ما چه کردید. ◇ آیا در مقابل کفر، منکرات و فساد فاسدان ایستادید یا گذشتید و گفتید به ما چه؟ اگر بی تفاوت بودید منتظر غضب ما باشید. ◇ اگر اشکی دارید، بر مظلومیت خاندان اهل بیت (ع) و سالار شهیدان بریزید». : ۱۳۴۹/۶/۵ قوچان ■ : ۱۳۶۷/۱/۲۳ حلبچه . @h a f t t a p e h
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 صبح بخیر 🔅صبح بخیر 🔅صبح بخیر 🔅صبح بخیر 🔅صبح بخیر شهید . 🎥 در حال نوشتن وصیتنامه چند روز قبل از شهادت... . 🌴کانال " " ____|🇮🇷|________ 💠 @hafttapeh
کاش ما نیز به این قافله می پیوستیم کاشکی جامه احرام به خود می بستیم ما که اینگونه سراپا همه حاجت شده ایم عاشقانیم که مشتاق زیارت شده ایم . اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام 📿 📷 سردار حاج حسین بصیر و سردار حاج جعفر شیرسوار در سال ۱۳۶۳ ... . . 🕋 @hafttapeh
💢 . 📷 چقدر عکس های آتلیه ای دهه‌ی شصت قشنگ بود ... . ▪️ششم فروردین ۱۳۳۶ در روستای گل چالسر از توابع شهرستان نکا دیده به جهان گشود. سال/۱۳۶۱ ازدواج نمود و از ایشان سه فرزند (روح الله، مطهره، رقیه) به یادگار ماند.عضو لشکر ویژه ۲۵کربلا بود.غلامعلی مرادیان در عمليات پاكسازي اسلام دشت منطقه طنيال در جريان در گيري مقاومت زيادي کرد و تا آخرين فشنگ ، و تا آخرين نفس مقاومت نمود و با توجه به قرار گرفتن در محاصره كامل و مجروحيت از ناحيه پا خود را تسليم نكرد و به مقابله پرداخت كه سرانجام به اسارت در آمد و به طرز فجيعي شكنجه شد در تاريخ 65/6/6 به درجه رفيع شهادت نائل آمدند و پيكر پاكش در گلزار شهدای روستای آجند در كنار دیگر ياران شهيدش به خاك سپردند. . ⚜ خواب همسر شهید را بخوانید 👇 💠 @hafttapeh
. ▪️کردستان بودیم.یک شب ، با سر و صدا از خواب پریدم.متوجه شدم مرادیان در عالم خواب با کسی حرف می زند.بالای سرش نشستم.میگفت: يا امام حسين به من مهلت بده تا زن و بچه ام را به مازندران ببرم و برگردم .دوست دارم به شما ملحق شوم.دقیقا یک هفته قبل از شهادتش بود.صبح که از خواب پا شد تصمیم گرفت ما رو به نکا بیاورد.ما رو به نکا رسوند و خودش برگش کردستان.با اون خوابی که دیده بود دلم شور می زد که نکنه براش اتفاقی بیفته.همش منتظر خبربودم . تا اینکه خبر شهادتش را به ما دادند.کسی از چگونگی به شهادت رسیدنش چیزی نمی دانست. من نمی تونستم طاقت بیارم.همیشه دلم می خواست نحوه ی شهادتش رو بدونم.همیشه از خدا میخواستم که نحوه ی شهادتشو توی خواب ببینم.تا اینکه یکی دو ماه بعد از شهادتش یک شب از ماه محرم خواب دیدم ، گفت بیا با هم به کردستان برویم.گفتم:راه کردستان دوره من باردارم برای من سخته. بچه ها خواب هستند من نمی تونم اونها رو تنها بزارم. گفت :تو فقط چشمت را ببند.هر کسی که منو از کردستان آورده اینجا ما رو می بره کردستان. من چشمم را بستم. . ▪️هنوز ثانیه ای نشده بود که گفت:چشمانت را باز کن .وقتی چشمانم را باز کردم. دیدم شهید مرادیان کنار یک چشمه ی آب ایستاده و اسب سفیدی هم کنار چشمه ایستاده.گفت: اينجا قتلگاه من است و نحوه ی شهادتشو برام تعریف کرد.گفت:زمانی که با کومله ها درگیر شدم.سی فشنگ داشتم که به سمت دشمن شلیک کردم و اونها رو از پا درآوردم اما تعدادشون زیاد بود و من هم فشنگ نداشتم.برای اینکه اسلحه ام دست اونها نیفته اونو با سنگ و چماق هلاک کردم. اونها به من نزدیک شده بودند و یک زن منافق که توی جمع اونها بود به پایم شلیک کرد و دیگه نتونستم با خونریزی شدیدی که داشتم راه برم.منو دستگیر کردند و با قل و زنجیر بستند. يكي با قمه به تنم ضربه مي زد، يكي با آب جوش من را مي سوزاند به طوري كه گوشت بدنم مي ريخت. . ▪️آنقدر شکنجه ام دادند که بی حال شدم.اما هنوز نفس می کشیدم. اون منافقین کوردل همینکه متوجه شدند من هنوز زنده ام،تیر خلاص زدند و منو به شهادت رسوندند.وقتی شهید شدم این اسب سفید در کنارم ایستاد و سوارش شدم. اونها می خواستند جسدم را بسوزانند که یک زن سیاه پوش آمد جسدم را از دست اونها گرفت.جسدم سه روز توی بیابان بود و کسی جرأت نمی کرد به اون منطقه نزدیک بشه تا اینکه یک مرد فداکاری کرد و جسدم را برگردوندند. راوی:همسر سردارشهید غلامعلی مرادیان 💠 @hafttapeh